تلگراف/ امین حسینیون
آل پاچینو هیچوقت برنامهی ستاره سینما شدن نداشته، ولی در 74 سالگی هنوز مشغول بازیگری است و همانطور که به جان هیسکاک گفته، کم کم به شهرت و ثروت عادت کرده است. یکسال پس از این مصاحبه او در برادوی، در نمایشنامهی عروسکِ چینی(china doll) به نویسندگی و کارگردانی دیوید ممت بازی میکند. با شبگار و آل پاچینو همراه باشید.
بیشتر بازیگران به هفتاد که میرسند، اگر یکی دو تا اسکار و تونی هم برده باشند به فکر خاطره نویسی میافتند، ولی آل پاچینو نه.
در 74 سالگی، او قویا تردید دارد که هرگز کتابی در مورد زندگی و شغلش بنویسد، به این دلیل ساده که چیز زیادی از زندگی دههی هفتادش یادش نیست. دههای که در آن پنج بار نامزد اسکار شد ـ برای دو فیلم پدرخوانده، سرپیکو، بعدازظهر سگی، و عدالت برای همه، و نقش ریچارد سوم روی صحنهی برادوی، و تمامِ این دهه در هالهای از مخدرات گذشته است.
«دهه شصت اوضاع خوب بود، ولی دههی 70، احساس میکردم از توپ شلیک شدم بیرون، چون در عرض چند دقیقه خیلی مشهور شدم.» پاچینو میگوید:«مردم همیشه میگن دههی هفتاد دههی مردهای خوشگل بود، تا من پیدام شد. من اصلا دنبالِ ستاره سینما شدن نبودم. تو دستورِ کارِ من نبود، به خاطر همین غافلگیرم کرد، به نظرم همین باعث شد دههی 70 برام زیادی پیچیده بشه. یه مقداری وحشی بودم، انگار همیشه وسطِ انفجار زندگی میکردم… چی میگن، در اوقات مختلف اوضاعِ متنوعی داشتم.» میخندد:«بذار بیشتر از این نگم، ولی حالا خیلی بهترم، به نظرم از دور هم مشخصه. بالاخره از این چیزا میشه جون به در برد. من نمیخوام کتاب بنویسم، ولی اگر بنویسم، شاید بتونی در مورد دهه 70 بهم کمک کنی.» دوباره میخندد.
ما در لوس آنجلس حرف میزنیم. آل اینجاست تا به پسر و دختر دو قلویِ 13 سالهاش، آنتون و اولیویا، سر بزنه که با مادرشون زندگی میکنن: بورلی دی آنجلو (Beverly D’Angelo)، ساکن غرب آمریکا. اگرچه آل پاچینو ساکن منهتن است، فرزاندانش را مرتب ملاقات میکند. «ما زندگیهای شلوغی داریم و من و بورلی همیشه جدا زندگی میکنیم به خاطر همین بچهها مرتب بین دو تا خونه جابهجا میشن که کار خیلی سختیه، ولی در طول سالیان بهش عادت کردن چون من همیشه کنارشون بودم.»
آل یک دختر 25 ساله هم دارد، جولی، مادرِ او معلمِ بازیگری، ژان تارانت(Jan Tarrant) است. جولی هم بازیگر شده. «جولی دنبال چیزیه که بهش باور داره، با لذت و تعهد کارش رو دنبال میکنه.»
پاچینو، کت و شلوار چروک و تیرهای پوشیده و شالی دور گردنش انداخته و لبههای پیراهنش از شلوارش بیرون زدهاند. از یک لیوان پلاستیکی قهوه میخورد و حرف میزند. کار حرفهایاش را به عنوان استند آپ کمدین شروع کرده و هنوز هم از گفتن قصههای خندهدار لذت زیادی میبرد.
بسیاری از نسخههای او حاصل سالهای کار روی صحنه است ـ او سال 1969 در برادوی روی صحنه رفت، و اولین جایزهی تونی را برای بازی در نمایش «آیا ببر گردنبند میاندازد؟» دریافت کرد. برخلاف بسیاری از بازیگران تئاتر که بعد از ورود به سینما صحنه را رها میکنند، آل هرگز از خاکِ صحنه چندان فاصله نگرفته است.
میگوید:«هنوزم کابوسهای بازیگری میبینم. یادم میاد وسطِ یه متن شکسپیر بودم و داشتم میگفتم ای پروردگار، چنین و چنان، دو سه جمله دیگه هم گفتم بعد فهمیدم دارم یه متن دیگه از شکسپیر رو بازی میکنم ـ من وسطِ هملت داشتم دیالوگ های جولیوس سزار میگفتم. فکر کردم خدایا از این یکی چطوری در برم!»
«یا یادمه یه بار زمانی که نسبتا جوونتر از الان بودم یه نمایشی رو کار میکردیم، هفتهای هشت شب شکسپیر اجرا میرفتم، خیلی خسته بودم، هر شب هم یه سخنرانی خیلی طولانی داشتم، یه شب هی فکر میکردم من دارم همه چیز و دو بار میگم، من دارم دو بار میگم، من الان این دیالوگ رو گفته بودم، چه بلایی داره سرم میاد؟ الان همه تماشاچیان پا میشن میرن، میگن بنده خدا قاطی کرده. چرا؟ چون دو ساعت قبلش همین سخنرانی رو یه بار روی صحنه گفته بودم.»
آل متولد محلهی خشن هارلم شرقی در نیویورک است، خودش میگوید کودکی پیچیدهای داشته. پدرش سالواتوره، سنگکار بوده و در دوسالگیِ آل خانواده را ترک کرده. پاچینو را مادرش، رز، بزرگ کرده و پدر و مادربزرگش. پول زیادی نداشتهاند و پاچینو در 16 سالگی خانه را ترک کرده و به گرینویچ ویلج(Greenwich village) رفته، پادوی سینما شده و عضو یک گروه تئاتری:«تئاتر خانواده من شد و هنوز هم خانوادهی من است.»
از زمان آموزش در اکتورز استودیو تحت نظر لی استراسبرگ، و بعد هم بازی در نقش مایکل کورلئونه در 1972، او هشت بار نامزد اسکار شده، یک بار اسکار را برای بازی در فیلم بوی خوش زن در 1992 برده. دو بار جایزه تونی را برده و تبدیل به یکی از چهرههای ماندگار روی صحنه ی تئاتر و در سینما شده است.
او شخصیتهای ماندگاری روی پرده خلق کرده، مثل سرپیکو، تونی مونتانا در صورت زخمی، گانگستر خرده پا لفتی در دانی براسکو، و … . در کنار داستین هافمن و رابرت دنیرو او از کسانی بود که قانون قدیمیِ هالیوود را که بازیگران مرد باید بالای 180 سانتیمتر باشند و فوقالعاده خوشتیپ درهم شکست. روی صحنه هم در بسیاری نقشهای ماندگار شکسپیری از جمله ریچارد سوم و مارک آنتونی بازی کرده است.
سالها طول کشیده ولی بالاخره به شهرت و موفقیت عادت کرده است. «سالها پیش، دوستی خوب و مرشدم، چارلی لاتون(Charlie Laughton) به من گفت ال، وقتی مردم تو خیابون میان طرف تو، شوکه میشی. راست هم میگفت. من شوکه میشدم چون فکر میکردم چرا میان سراغ من؟ مگه من چیکار کردم؟ ولی به قول لی استراسبرگِ کبیر «عزیزم، سادهس، باید کنار بیای.»
پاچینو فیلم جدیدی بازی کرده است به اسم فروتن شدن (The humbling, 2014)، بر اساس رمانی از فیلیپ راث، در این فیلم نقش یک بازیگر پا به سن گذاشتهی تئاتر با میل به خودکشی را بازی میکند که عاشق یک زنِ جوان میشود. نقش مقابلش را گرتا گرویگ (Greta Gerwig) بازی میکند.
«به سن و سال بیشتر و بیشتر فکر کردم و میکنم، الان تو دورهای هستم که دلم میخواد فقط کارهایی بکنم که حس میکنم باهاشون ارتباط دارم، و همین حس و در مورد فروتن شدن داشتم. یه فیلم دیگه مارس 2015 اکران میشه به اسم دنی کالینز(Danny Collins, 2015)، اونجا نقش یه خواننده راک رو بازی میکنم، باورتون بشه یا نشه.» ولی میدونی، امروز فیلمنامههایی که میخونم رو کاملا ارزیابی میکنم، قبلا مثل الان فکر نمیکردم. امروز فیلمنامه رو که میخونم به خودم میگم من با چیزی تو این متن ارتباط برقرار میکنم؟ به من ارتباطی داره؟ چون فیلمنامههای خیلی خوبی هستن که من خودم رو توشون نمیبینم. ولی 20 سال پیش ردشون نمیکردم.»
سال آینده آل به برادوی برمیگردد و در نمایش جدید دیوید ممت بازی خواهد کرد:«این متن تا حالا اجرا نشده، خیلی هیجانانگیزه و یه چالشِ جدید، باید واقعا روحیهشو داشته باشی. هر شب بری روی صحنه و همون کارها رو تکرار کنی. مثل بندبازی میمونه. باید بری روی طناب.»