دونات سیاه نگاهی به فیلم همه‌ چیز همه‌ جا، به یک‌باره

۱۹ بهمن ۱۴۰۱ | ۹:۳۰
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

این روزها بحث مولتی ورس و جهان‌های موازی در بازار مدیا و سرگرمی حسابی داغ است، مثل دهه هشتاد که بحث دانش رباتیک داغ بود يا دهه نود که بحث هجوم بیگانگان سينما و سرگرمی را درنوردیده بود.

از سریال انیمیشن موفق «ريک اند مورتی» گرفته تا کتاب پرفروش «کتابخانه نیمه شب» و جهان سینمایی Marvel و دکتر استرنج و اسپایدرمن، همه و همه به این چندجهانی ناخنکی زده‌اند، رجوعی به این سئوال مهم و بزرگ که اگر نسخه دیگری از ما در جهانی موازی مسیر متفاوتی را انتخاب کرده بود امروز زندگی و سرنوشت‌اش چگونه بود؟

 اما برخلاف اکثر فیلم‌هایی که برشمردیم در «همه چیز، همه جا، به یک‌باره» قهرمان اصلی فیلم یک سوپر هیرو یا ابر انسان نیست، اولین و همسرش مهاجرین میانسال چینی در امریکا هستند که یک رختشوی‌خانه را می‌گردانند و زندگی ملال‌آور و تکراری‌ای را با چاشنی مشکلات خانوادگی مثل بحران میانسالی، سردی در رابطه زناشویی، تفاوت نسل‌ها و مشكلات والدین و فرزندان سپری می‌کنند.

 اما یک روز همه چیز تغییر می‌کند، ظاهرا یک ضد قهرمان بزرگ به نام «جوبو توپاکی» دارد در تمام جهان‌های موازی می‌چرخد و تمام نسخه‌های «اولین» در جهان‌های موازی را نابود می‌کند، حالا «اولين» داستان ما یکی از آخرین نسخه‌های باقی‌مانده در تمامی جهان‌ها است، شاید مهم‌ترین آن‌ها…

فیلم همه‌ چیز همه‌ جا 1

سال 2016 فیلمی اکران شد که از همه لحاظ عجيب بود، اسمش «مرد چاقو سوییسی» بود، داستانش در مورد رفاقت یک جوان با یک جنازه بود، (نقش جنازه را بازیگر هری پاتر «دنیل رادکلیف» بازی می‌کرد) کارگردان فیلم دو جوان چینی و آمریکایی بودند به نام‌های «دنیل کوان» و «دنیل شاینرت» و اسم تیم خودشان را The Daniels گذاشته بودند و عجیب‌تر از همه حاصل کارشان فیلم بسیار خوب، شجاع و ساختار شکنی بود.

مرد چاقو سوییسی 4

 بعد از «مرد چاقو سوییسی» در یک پروژه آنتولوژی یک فیلم کوتاه ساختند و بعد از شش سال از فیلم اولشان با یک فیلم پر سر و صدا برگشتند، فیلمی که تا همین حالا که این مطلب نوشته می‌شود جزو پنجاه فیلم برتر لیست IMDB طبق آرای مردمی است و در تمام سایت‌های سینمایی نمرات حداکثری گرفته و بدون بازیگر ستاره و کارگردان مشهور فقط در آمریکا 50 میلیون دلار فروخته.

فیلم همه چیز همه جا 2

فیلم روایتی از حسرت‌ها است، حسرت‌های یک نوجوان، یک زن و یک مرد میانسال. توده‌ای فشرده از حرف‌هایی که گفته نشده، از آرزوهایی که دفن شده، مجموعه‌ای از حسرت تمام آغوش‌هایی که نبوده‌اند یا به وقتش نبوده‌اند، گوش‌هایی که نشنيده‌اند یا به وقتش نشنيده‌اند. چیزهایی که به دست نیاوردیم، خواسته‌هایی که نداشتیم و داشته‌هایی که از دست دادیم.

همه این‌ها بالاخره یک وقتی انباشته، فشرده و متمركز شده‌اند و تبدیل به توده‌ای سیاه شده‌اند که راه را بر هرگونه حس و حساسیتی می‌بندند، به مرور کرخت و بی‌تفاوت می‌کنند و به تدریج اهداف و آرزوها را محو می‌کنند. درست مثل «دونات سياه» درون فيلم.

فيلم شاید از همین منظر بیش از هر کسی در هر گوشه‌ای از دنیا برای ما دهه پنجاه، شصت و هفتادی‌های ایران ملموس و هم‌ذات پندارانه باشد، چرا که اکثر ما پسران و دختران این چند نسل همواره دونات سیاه و بزرگی را در قفسه سینه حمل می‌کنیم.

اما در نهایت، فيلم فاتحه اميد را هم نخوانده و مثل خیلی از فیلم‌ها و کتاب‌ها این را (به درستی) گوشزد کرده:

همین که «هم‌دیگر» رو داریم یعنی هنوز امیدی هست، ما و عزیزان‌مان در این روزگار خاکستری مهمترین دستاورد یکدیگر هستیم. آن‌ها که دوست‌شان داریم و آن‌ها که دوست‌مان دارند، خانواده، همسر، دوستان، فرزند، والدین، در انتها این‌ها تمام آن چیزی هستند که اهمیت دارند و نجات‌مان می‌دهند.

یا به قول سعدی:

گر به همه عمر خویش، با تو برآرم دمی

 حاصل عمر آن دم است، باقی ایام رفت

اگر این فیلم رو دوست داشتید، تماشای این فیلم‌ها و خواندن این کتاب رو هم پیشنهاد می‌کنم.

کتاب:

کتابخانه نیمه شب

نوشته مت هیگ

ترجمه امين حسينيون

فیلم‌های:

Scott Pilgrim vs The World

سفر جادویی ۱۳۶۹

Swiss Army Man

Matrix

 The Green Knight

Mr. Nobody

Butterfly Effect

و سریال:

The Maniac

سام دولتی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها