عمو ویگلی در کنتیکت نگاهی به فیلم «بدترین آدم دنیا» ساخته یواکیم تریر

۱۹ بهمن ۱۴۰۱ | ۹:۳۴
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه

فیلم « بدترین آدم دنیا » با برش‌های کوتاهی از دهه سوم زندگی «یولی» آغاز می‌شود. با روایت خود یولی به سرعت چکیده‌ای از بیست تا سی سالگی را می‌بینیم، زنی دمدمی مزاج و به اندازه کافی شجاع برای تجربه‌های تازه در تحصیل، شغل، روابط عاطفی و جنسی.

اما روایت اصلی فیلم از سی سالگی یولی آغاز می‌شود، کارگردان با الهام از خود زندگی با تدوینی سریع از دهه سوم زندگی قهرمان می‌گذرد (اگر به سی‌سالگی رسیده‌اید حتما شما هم این سرعت را تجربه کرده‌اید) تا به اصل قصه‌اش در دهه چهارم زندگی بولی برسد، و آهستگی سی‌سالگی و در ضرب‌آهنگ فیلم هم اتفاق می‌افتد، درست مثل زندگی سی تا چهل سالگی یعنی دهه تردید، جایی که شور جوانی کمی یا پس کشیده و کم‌کم جا را برای خرد دوران میان‌سالی باز می‌کند. دهه‌ای که اگر تجربه‌اش کرده باشید به خوبی دریافته‌اید که فصل دشواری انتخاب‌ها است و موسم خوردن اولین کشیده‌های آبدار از تقدیر و سرنوشت.

بدترین آدم دنیا 1

 فیلم با یک پرولوگ (پیشگفتار)، دوازده فصل و در نهایت یک اپیلوگ (گفتار پایانی) روایت می‌شود. پولی که چند سال گذشته را به تغییر مدام رشته تحصیلی و شغل (پزشکی، روانشناسی، عکاسی) و همین‌طور روابط متنوع عاطفی و اجتماعی پرداخته، در سی سالگی با «اکسل» یک طراح کامیک بوک نسبتا معروف که سیزده سال از او بزرگ‌تر است آشنا می‌شود. حالا به نظر می‌رسد که یولی بعد از مدت‌ها این شاخه و آن شاخه پریدن تصمیم گرفته است ایستایی را تجربه کند، ساحل امنی که می‌توان بالاخره در آن لنگر انداخت، اما ملاقات دیگری مسیر سرنوشت یولی را دست‌خوش تغییر می‌کند.

کارگردان فیلم «یواخیم تریر» دقيقا ده سال پیش با فیلمی به نام « اسلو، سی و یکم آگوست » ،Oslo August 31st   سری میان سر‌ها درآورد، جایزه ویژه منتقدين جشنواره کن را برد و آکادمی سزار فرانسه آن را به عنوان بهترین فیلم خارجی‌اش برگزید.

تریر به هالیوود کوچ کرد و ابتدا فیلم Louder than bomb را با کلی ستاره مثل «ایزابل هوپر»» «جسی آیزنبرگ» و «ریچل برازناهان» ساخت اما نه بین منتقدین و نه گیشه اقبال چندانی نیافت، تجربه بعدی اما موفق‌تر بود. تریر فیلم جمع و جوری با بازیگران کمتر شناخته شده ساخت و این بار «تلما»  Thelma نظر منتقدین را جلب کرد.

اما بهترین اتفاق کارنامه‌اش در سال 2021 و در سینمای کشور خودش نروژ رقم خورد، بدترین آدم دنیا پاکنویس همه آن چیزهایی بود که تمام سال‌های فیلم سازی‌اش دغدغه او در باب زندگی، رابطه، زنان و مفهوم انتخاب بود.

یوآخیم تریر

تریر گرچه فیلم کاملا واقع گرایی ساخته اما از بازیگوشی بصری غافل نمی‌شود، فصل مجیک ماشروم و سکانس ایستایی جهان نشان می‌دهد که کارگردان دلبسته سینمایی است که هم‌پای انتقال مفاهیم و بیان قصه‌اش به جهان بصرى‌اش هم پرداخته.

در قاب‌شناس بودن تریر همین بس که پوستر (بسیار خوب) فیلم در واقع یکی از قاب‌های خود کارگردان در طول فیلم است.

 فیلمنامه روی مرز باریک سنتی منتال شدن قدم برمی‌دارد و جان سالم به در می‌برد و بدون تلاش برای برانگیختن احساسات رقيق، لحظات گرم و عمیقی را به تصویر می‌کشد.

با این وجود فیلم در بیست دقیقه پایانی‌اش بی‌جهت کش می‌آید، در همین بیست دقیقه حداقل سه سکانس وجود دارد که می‌توانست پایان بهتر و به موقع‌تری برای فیلم باشند، فصل دوازدهم و اپیلوگ انتهای فیلم غیر‌ضروری‌اند و خبر از فیلمنامه نویسی می‌دهند که زیادی عاشق جهان برساخته خودش شده و نمی‌تواند از قصه دل بکند، اصرار می‌کند که مثل سریال‌های ماه رمضان سرنوشت تک تک شخصیت‌های فیلم را مشخص کند و بر خلاف اصغر خودمان هیچ اعتقادی به «پایانی با کمی شبهه و خیال» ندارد.

فیلم به لایه هایی از زندگی ورود می‌کند که برای یک «کمدی رومانتیک » تحسین‌برانگیز است. لحظاتی را در ضمیر ناخودآگاه و فراموش‌خانه ذهن ما “هم” می‌زند که به طور هم‌زمان دردناک و لذت‌بخش

هستند.

بدترین آدم دنیا از دشواری انتخاب می‌گوید، از عدم قطعیت، از پشیمانی، تردید، از این‌که شاید تا انتهای عمر هم نفهمیم که فلان تصمیم که پنج، ده یا پانزده سال پیش گرفتیم نهایتا به نفع ما شده یا به ضرر ما. فیلم برای ما یادآور تمام لحظاتی است که به این پیش فرض «من آدم خوبی هستم» شک کرده‌ایم، تمام لحظاتی که خودمان را فاقد همه تعاریف مرسوم از اخلاق مثل نجابت، قدردانی، وفاداری و خویشتن داری و… برشمردیم، و تمام لحظاتی که يقين کرده‌ایم «بدترین آدم دنیا» هستیم.

بدترین ادم دنیا 3

یک سال بعد از اینکه جی. دی. سلینجر داستان «عمو ویگلی در کنتیکت» را سال 1948 در نیویورکر چاپ کرد، «ساموئل گلدوین» تهیه کننده سرشناس هالیوود حقوق اقتباس از داستان را خرید و فیلمی به کارگردانی «مارک رابسون» و با بازیگری «سوزان هیوارد» و «دینا اندروز» ساخت که نه تنها سلینجر را چنان از فیلم منزجر کرد که دیگر در زمان حیاتش هیچ‌وقت اجازه اقتباس سینمایی از آثارش را نداد، بلکه الحق و الانصاف هم فیلم مزخرف و ننری از آب درآمد، یک رمانتیک پر اشک و آه. داستان فیلم «بدترین آدم دنیا» ارتباط خاصی با داستان سلینجر ندارد، اما من دوست دارم فکر کنم که جواکین تریر آن را خوانده و داستان یک گوشه‌ای از ذهن‌اش رسوب کرده تا هفتاد و سه سال بعد از نوشته شدن «عمو ویگلی… » روح این قصه را گرفته و در داستان فیلم خودش بدمد. يولی فیلم و الوئیز داستان گرچه هردو بار سنگین تردیدی را به دوش می‌کشند که شاید هیچ‌گاه به پاسخ مشخصی برای آن نرسند، اما هر دو مسئولیت انتخاب و آن‌چه این انتخاب از آن‌ها ساخته را شجاعانه پذیرفته‌اند.

اگر فیلم را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنم این چند نمونه دیگر را هم تماشا کنید:

Fleabag (tv serie) 2016

Sophies Choice 1982

Mariage story 2019

Thelma & Louise 1991

کنعان ۱۳۸۶

سام دولتی