گاهی شاهکارها به جای سینما سر از تلویزیون در میآورند. کارآگاه مکنولتی و کارآگاه مورلند، معروف به بانک، به صحنهی قتلی که یک سال پیش اتفاق افتاده میروند. آنها جز عکسهای روز کشف جسد و یک متر اندازهگیری، هیچچیز همراه ندارند. آنها هیچ دیالوگی با هم برقرار نمیکنند به جز یک کلمهی بیادبانه در زبان انگلیسی (..Fu). پس از 5 دقیقه آنها معمای قتل را حل میکنند، فقط با تکرار یک کلمه. سکانسی که تنهای به تنهی بهترین سکانسهای تاریخ سینما میزند و کم نیست سکانسهایی از این دست در وایر (The Wire) .
کارآگاه مک نولتی بعد از آزاد شدن قاتلی به سبب تغییر نظر شاهد در دادگاه به سراغ قاضی پرونده میرود و به او میگوید این قاتل خواهرزاده رئیس توزیع مواد مخدر محلی، ایون بارکسدیل، است که با پول شاهد را خریده است. قاضی با رئیس پلیس بالتیمور تماس میگیرد و دستور پیگیری پرونده بارکسدیل را میدهد. رئیس پلیس، مک نولتی و ستوان دنیلز را مسئول پیگری این پرونده میکند و چند مامور خارج از دور و دفتری خرابه را به آنها میدهد تا مشکل را از سر خود باز کند. وقتی این گروه به ظاهر از رده خارج کار خود را شروع میکنند، میفهمند که حتی عکسی از ایون بارکسدیل وجود ندارد. آنها از هیچ، یکی از بزرگترین پروندههای قاچاق مواد مخدر و فساد سیاسی را میسازند با یک روش مشخص، شنود. The Wire به معنی شنود و یا استراق سمع پلیس است.
دیوید سیمون (David Simon) نویسنده و گزارشگر جنایی روزنامه بالتیمور سان (The Baltimor Sun) قبل از سریال وایر، در سال 2000 مینی سریالی بر اساس کتابی از خودش به نام گوشه (The Corner) را نوشته بود. مسئولین شبکه کابلی HBO (Home Box Movie) تصمیم گرفتند که خلق سریالی در همان سبک و سیاق را به او بسپارند. سیمون با استفاده از سالها تجربه در زمینه گزارشنویسی جنایی در سالهای 80 و 90 توانست سریالی خلق کند که بالاترین میزان محبوبیت را در بین مردم آمریکا و حتی دنیا کسب کند. دیوید سیمون، وایر را آرام آغاز کرد و در اوج به پایان برد. او بعد از اتمام وایر در سال 2008 مینی سریال نسل کشی (Generation Kill) را براساس کتابی غیرداستانی برای شبکه HBO خلق کرد.
مهمترین خصوصیت وایر شبه مستند بودن آن است. نه اینکه شخصیتهای سریال بازیگر نباشند، بلکه این تقلید از واقعیت در سبک روایی داستان و یا سبک کارگردانی و فیلمبرداری آن احساس میشود. نوع انتخاب نماها و شیوه فیلمبرداری “دوربین روی دست” سازندگان سریال را بسیار به این هدف نزدیک کرده است. شاید اصلیترین دلیل ناشناخته ماندن این سریال در ایران نیز همین مسئله است. تماشاگران ایرانی که همیشه منتظر سوپرقهرمانان هستند و مثل مردم آمریکا نمیتوانند با شخصیتهای داستان همذاتپنداری کنند؛ بیشتر از چند قسمت نمیتوانند این سریال را تحمل کنند؛ اما شما که فریب احساسات خود را خوردهاید، کمی بیشتر تحمل کنید.
همیشه وقتی گروهی پلیس برای به دام انداختن تبهکاران دور هم جمع میشوند ما منتظر دیدن گروه تسخیرناپذیران هستیم. اما در واقعیت این چنین نیست. پلیسهای سریال وایر انسانهایی معمول هستند با تمام نقاط ضعف و قوت یک انسان عادی. پلیسهای وایر دروغ میگویند، رشوه میگیرند، دزدی میکنند و در نهایت به دنبال تبهکاران هم هستند. در اینجا تنها پلیسی قهرمان است که کار روزانهاش را به خوبی انجام دهد و شب به خانه برگردد. آنها خیلی قدرتمند، باهوش و با تکنولوژی برتر نیستند، آنها فقط مصمماند.
شخصیتهای سریال اعم از دزد، پلیس، وکیل، دلال مواد و قاضی شخصیتهایی خاکستری هستند. آنها بنا به شرایطی که در آن قرار دارند عمل میکنند. کسی برای نجات یا نابودی بشریت و آزادی کاری انجام نمیدهد. بیشتر تبهکاران کاری که انجام میدهند، حتی اگر کشتن باشد، فقط برای گذران زندگی است؛ همانند پلیسهایی که دلخوش به حقوق بازنشستگی خود هستند. به گفته دیوید سیمون آنها اسیر نهاد اجتماعی هستند که در آن زندگی میکنند.
ریتم سریال کمی کند است، اگر انتظار دارید که سریالی به سبک و ریتم 24 یا حتی دکستر (Dexter) ببینید، اینجا نمانید. اما اگر طرفدار برکینگ بد (Breaking Bad) هستید این سریال متعلق به شماست. ریتم کند سریال بعد از 5 قسمت به طرز شگفتانگیزی شما را با خود همراه میکند و بعد از دیدن یک فصل شما قادر به ترک این اعتیاد نیستید.
نمرهی این مجموعه در سایت IMDB ، 9.4 است و پنجمین سریال تاریخ به انتخاب مردم است. این سریال از سال 2002 شروع و در سال 2008 بعد از پخش 5 فصل 12 قسمتی به انتها رسید.
لینک نقد سریال در نیویورک تایمز
لینک نقد سریال در سانفرانسیسکو کرونیکل
عالی بود این سریال