سالگرد زلزله بم، مردمش و بدهی‌­های بانکی‌شان

۵ دی ۱۳۹۲ | ۱۹:۳۵
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 4 دقیقه

سال 1382، در روز پنجم دی، بم دچار زلزله شد. با دوستی حرف می‌زدم، می‌گفت دو روز مداوم گریه کرده است. شما یادتان هست آن روز چه می‌کردید؟ وقت شنیدن خبر زلزله کجا بودید و حال‌تان چطور شد؟ من یادم هست؛ قشنگ. اما موضوع این یادداشت دقیقا این نیست.

می‌گویند اول خارجی‌ها در مهرآباد فرود آمدند، با سگ‌هایشان، نورافکن‌هایشان و تجهیزات‌شان. ماموران متعجب فرودگاه خبر را از خارجی‌ها شنیدند:«بم فرو ریخته است.» داستان راست است یا دروغ؟ اهمیتی ندارد. همان روز نزدیک به نیمی از جمعیت شهر بم، حدود سی و دو هزار نفر، جان‌شان را از دست دادند. بسیاری زخمی شدند، زخم­‌های آدم‌ها که بر تن‌شان شاید، ولی بر دل‌شان حتما خوب نمی‌شود. آدم‌ها را دوباره نمی‌شد ساخت؛ اما شهر را می‌شد.

پنجم دی ماه 1382، بم لرزید، لرزید، لرزید، و فرو ریخت. تمام کشور اول غافلگیر و بعد بسیج شدند تا به زلزله‌زدگان بمی کمک کنند. چندین نفر از داوطلبین به سمت بم رفتند تا با حضور در منطقه به یاری زلزله‌زدگان رفته باشند. سپاه و ارتش و دولت در کنار خارجی­‌ها، به امدادرسانی پرداختند. گویا در آن زمان حتی یک هواپیمای آمریکایی هم در ایران فرود آمده و کمک‌هایی را اهدا کرده و برگشته است. خلاصه شرایط بحرانی در بم پشت‌سر گذاشته شد، دو سه هفته بعد از زلزله برای تمام مردم ایران سخت بود. ما پتویی دادیم و دین‌مان را ادا کردیم، اما سختی زلزله برای بم هنوز ادامه دارد.

احساسات و عواطف ناخواسته سر می‌کشد وقتی از بم حرف می‌زنی. هستند کسانی که بم را در روز ششم دی از نزدیک دیده‌اند، عکس‌هایش هست. کسانی که بی‌نام و نشان دفن شده‌اند و آدم‌های سرگردانی که نمی‌دانند چه باید کرد. تصویر کودکی که میان آوار ایستاده است، گریه می‌کند، دست‌هایش مشت شده‌اند در سینه‌اش، و مادرش دیگر نیست که در آغوشش بکشد، به سختی از ذهن پاک می‌شود. تصویر محله‌هایی که ویران شده‌اند، و مردانی که در چند دقیقه تمام دلایل‌شان برای زنده بودن را از دست دادند، اما زنده ماندند. آدم‌هایی که حاضر بودند جایشان را با عزیزشان زیر آوار عوض کنند، ولی نمی‌توانستند.

توقع بازسازی سریع بم، توقع چندان معقولی از مردم ایران نیست. ما هنوز آبادان و خرمشهر را درست و حسابی بازسازی نکرده‌ایم، به قول معروف بهتر از قبل هم نشده‌اند. رودبارمان همینطور، آذربایجانمان نیز. دقت کنید، هر حدود ده سال یک زلزله درست و حسابی داشته‌ایم(یا بیشتر) و میان این زلزله‌ها خرده بلایایی مثل سیل‌های عظیم و … . ما کشور نسبتا بلاخیزی به نظر می‌­رسیم و خدا را شکر، جنس‌مان حسابی جور هم هست. اگر سونامی هم در کشورمان می‌آمد، دیگر هیچ کم و کسری از این نظر نداشتیم. اما جالب‌تر این است که هر بار، ناآماده‌تر از بار قبل به استقبال فاجعه می‌رویم، و جالب‌تر از آن فاجعه‌ای است که همه می‌گویند حتما اتفاق خواهد افتاد: زلزله تهران.

درباره زلزله تهران گفتن هم کمی تکراری شده است. در مورد زلزله تهران قبلا یادداشتی نوشته‌­ام و  حرف زدن از بازسازی نشدن هم تکراری شده است. همه چیز کند و خسته‌کننده پیش می‌رود. گزارش‌هایی از بدهکاری مردم بم به بانک‌ها هم موجود است. این گزارش از سال 1390 است که مبلغ بدهی مردم بم را حدود 1200 میلیارد تومان اعلام می‌کند. این یکی گزارش اعلام می‌کند که بانک‌ها دیگر دست‌شان نمی‌رود به بمی‌ها وام بدهند. حالا تکلیف وعده‌­های بخشودگی و غیره و ذلک چیست، مشخص نیست. این هم گزارشی دیگر است از وضعیت عمرانی شهر بم، کمبود بیمارستان و … . راست و دروغ این گزارش‌ها پای راویان‌شان، اما تجربیات پیشین می­‌گویند چندان خالی از صداقت هم نیستند این گزارش‌ها.

zelzelebam-5-10-92

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها