جایی خواندم که تمام شبکههایِ لبنان اخبار دیروزشان را با یک ویدئو شروع کردهاند، ویدئو بندِ سوم از قصیدهی «علی هذه الارض» بود روی تصاویری از فلسطین، با صدایِ خودِ محمود درویش. شعری به عربی که اولین بار میشنیدم متاثرم کرد و با جستجو یافتمش. با عربی دست و پا شکسته و تطبیق چند ترجمهی انگلیسی که یکیشان در همین مطلب هست و یکی دیگر را میتوانید اینجا بخوانید(در این پیوند ویدئویی از خودِ درویش که شعر را میخواند هم هست) و چند تا ترجمهی جستهگریختهی دیگر شعر را ترجمه کردم. البته ترجمهای از این شعر در کتاب آخرین قطار، با ترجمهی جاهد جهانشاهی و علی صالحی به همراه اشعار دیگرِ درویش هست.
بهترین راه را برای همصدا شدن با مردمِ غزه، همصدا شدن با درویش دیدم.
بر این زمین
بر این زمین آنچه هست شایستهی زیستن است:
آمدرفتِ بهار
بوی نان تازه در سپیده
آرایِ زنان در باب مردان
نوشتههای اِشیل
آغازِ یک عشق
خزهای بر سنگ
مادرانی زنده با نوای نیای
و هراسِ اشغالگر از یادها
بر این زمین آنچه هست شایستهی زیستن است:
پایان تابستان،
زنی که چهل را میگذراند و هنوز زیباست،
ساعت سپیده در زندان،
ابرهایی که انعکاس موجوداتند،
ستایشِ خلقی از آنان که با لبخند به سوی سرنوشتشان صعود میکنند
و هراسِ طاغوت از ترانهها
بر این زمین آنچه هست شایستهی زیستن است:
بر این زمین که بانوی سرزمینهاست
مادرِ آغازها، مادرِ پایانها
قدیمها نامش فلسطین بود، نامش فلسطین خواهد ماند.
بانویم: من شایستهام، شایستهی زیستنم، چون تو بانویِ منی.
*
محمود درویش
امین حسینیون
على هذه الأرض
:علَى هَذِهِ الأَرْض مَا يَسْتَحِقُّ الحَياةْ
تَرَدُّدُ إبريلَ
رَائِحَةُ الخُبْزِ فِي الفجْر
آراءُ امْرأَةٍ فِي الرِّجالِ
كِتَابَاتُ أَسْخِيْلِيوس
أوَّلُ الحُبِّ
عشبٌ عَلَى حجرٍ
أُمَّهاتٌ تَقِفْنَ عَلَى خَيْطِ نايٍ
وخوفُ الغُزَاةِ مِنَ الذِّكْرياتْ
:علَى هَذِهِ الأَرْض مَا يَسْتَحِقُّ الحَياةْ
نِهَايَةُ أَيلُولَ
سَيِّدَةٌ تترُكُ الأَرْبَعِينَ بِكَامِلِ مشْمِشِهَا
ساعَةُ الشَّمْسِ فِي السَّجْنِ
غَيْمٌ يُقَلِّدُ سِرْباً مِنَ الكَائِنَاتِ
هُتَافَاتُ شَعْبٍ لِمَنْ يَصْعَدُونَ إلى حَتْفِهِمْ بَاسِمينَ
وَخَوْفُ الطُّغَاةِ مِنَ الأُغْنِيَاتْ
:علَى هَذِهِ الأَرْض مَا يَسْتَحِقُّ الحَياةْ
عَلَى هَذِهِ الأرضِ سَيَّدَةُ الأُرْضِ
أُمُّ البِدَايَاتِ أُمَّ النِّهَايَاتِ
كَانَتْ تُسَمَّى فِلِسْطِين
صَارَتْ تُسَمَّى فلسْطِين
سَيِّدَتي: أَستحِقُّ، لأنَّكِ سيِّدَتِي، أَسْتَحِقُّ الحَيَاةْ
محمود درويش
On This Earth
“On this earth there is that which deserves life:
the recurrence of April,
the smell of bread at dawn,
the opinion of a woman in men,
the writings of Aeschylus,
the beginning of love,
moss on a stone,
mothers standing on a flute’s string,
and the invaders’ fear of memories.
On this earth there is that which deserves life:
the end of September,
a woman leaving forty in all her prime,
the hour of sun at prison,
clouds mimicking a flock of beings,
a people cheering those who ascend to their fate smiling,
and the tyrants’ fear of songs
On this earth there is that which deserves life:
On this earth there is the lady of the land,
The mother of beginnings, the mother of endings.
It used to be called Palestine, it will be called Palestine.
My lady: I deserve, because you are my lady, I deserve life.”
–Mahmoud Darwish
(Translated by Ashraf Osman)
با سلام و سپاس از ترجمه ای که کرده اید.
دوست گرامی واژه ارض در میان عرب زبان ها بیشتر به مفهوم سرزمین می باشد. یعنی در ترجمه انگلیسی آن هم بهتر بود به جای Earth از واژه Land استفاده می شد.
حسین
ممنون از حسن توجه و نکته زیبایی که طرح کردین سرزمین با معنای شعر هم تناسب بهتری پیدا میکنه