مسخرهبازیها که سال 1394 توسط انتشارات نیلا چاپ شده، عنوان نمایشنامهای از تام استوپارد است. استوپارد مسخرهبازیها را تقریباً چهل سال پیش نوشته است. با وجود اینکه این روزها نمایشنامههای جدید هم ترجمه میشود و میخوانیمشان، اما شخصاً مدتها بود با خواندن نمایشنامهای اینگونه به هیجان نیامده بودم که با خواندن مسخرهبازیها. این نمایشنامهی چهل ساله که استوپارد در سال 1993 دوبارهنویسیاش کرده، پس از گذشتن چهار دهه از عمرش، هنوز هم بسیار تازگی دارد؛ هم از حیث فرم و ساختار و هم از حیث محتوا. و بسیار عجیب است که چرا در فضای تئاتری ما با وجود گذشت تقریباً پنج سال از چاپش آن طور که باید و شاید دیده نشده و به این نمایشنامه آنچنان توجهی نشده است.
اصلاً قصد ندارم و دلم نمیخواهد با نوشتن دربارهی فرم و محتوای این نمایشنامهی درخشان، به مغلقگویی بیفتم. تنها دوست دارم هیجانم را از خواندن این نمایشنامه با شما به اشتراک بگذارم تا شاید بعداً شما هم هیجانتان از خواندن این نمایشنامه را با دیگران در میان بگذارید و لذت خواندن نمایشنامه برایمان دو چندان شود. اما دربارهی فرم و محتوای این نمایشنامه مختصراً بگویم کسانی که شیفتهی «جریان سیال ذهن» هستند و از سوی دیگر کسانی که پیگیر سیاست، نظریات در باب هنر و ادبیات، و تاریخ هستند از خواندن این نمایشنامه بسیار لذت خواهند برد. اما خواندن این نمایشنامه برای کسانی که به «بینامتنیت» علاقمندند بسیار واجب است. این نمایشنامه بسیار به متون پیش از خود ارجاع میدهد و این از یکسو نشاندهندهی تسلط استوپارد بر ادبیات انگلستان بوده و از سوی دیگر نشاندهندهی روحیهی نویسندهای کنجکاو است که به گوشه و کنار تاریخ سرک میکشد و در عین منطقی بودن در طراحی نمایشنامهاش، عاشق شیطنت با بزرگان عالم هنر، ادبیات و تاریخ است.
تنها دانستن اینکه کاراکترهای این نمایشنامه را چه شخصیتهای تاریخیای تشکیل میدهند احتمالاً شما را قلقلک خواهد داد – همانطور که مرا قلقلک داد- که بروید نمایشنامه را بخوانید و ببینید نویسنده با این کاراکترهای تاریخی چه کرده است. جیمز جویس، لنین، نادژدا کروپسکایا (نادیا) -همسر لنین- تریستان زارا و هنری کار، شخصیتهایی هستند که مستقیماً از دل تاریخ به نمایشنامهی «مسخرهبازیها» راه پیدا کردهاند. جالب است که از نظر تاریخی در آن سالهایی که وقایع نمایش میگذرد، تمامی این کاراکترها در زوریخ سوییس بودهاند. جویس سرپرست گروه تئاتری بوده که «اهمیت ارنست بودن» نوشتهی اسکار وایلد را در سوییس اجرا کردهاند و هنری کار، بازیگر نقش الجرنون در این نمایشنامه بوده. اختلافی بین هنری کار و جیمز جویس بهوجود میآید که هر یک در دادگاه علیه دیگری شکایت میکند و در نهایت رأی دادگاه به نفع جویس صادر میشود. موقع خواندن این نمایشنامه، این تقریباً تمامی چیزهایی بود که دربارهی رابطهی بین این کاراکترها در تاریخ میدانستم. مابقی آنچه در نمایشنامه نوشته شده است تا جایی که مربوط به روابط بین کاراکترهاست، به زعم من برگرفته از تخیل استوپارد است. اما آنطور که خود استوپارد در مقدمهی کتابش میگوید:«تقریباً هر چه لنین و نادژدا کروپسکایا در این نمایشنامه میگویند از مجموعه آثار لنین و کتاب خاطرههایی از لنین نوشتهی کروپسکایا گرفته شده است.» اما استفادهی استوپارد از دیگر متون در این ،نمایشنامه محدود به کتاب لنین نمیشود. علاوه بر کتابهایی که خودش در مقدمهی کتاب ذکر میکند استفاده از غزلیات و نمایشنامههای شکسپیر، مشابهسازی برخی صحنههای نمایش با صحنههایی از نمایشنامهی «اهمیت ارنست بودن» و استفاده از متون دادائیستها و اولیس جویس نیز بخشی از کارکرد بینامتنیت در این نمایشنامهی درخشان است.
هنری کار که هم او را در هیئت پیرمردی میبینیم و هم دوران جوانیاش را، شخصیت اصلی نمایشنامهی استوپارد است و این هم از زیرکی اوست که گمنامترین شخصیت تاریخی در میان دیگر شخصیتهای نمایشنامه اش را به عنوان شخصیت اصلی انتخاب میکند. هنری کار پیر سعی میکند دوران جوانیاش و کار با جویس را به خاطر بیاورد و این دلیل منطقی نویسنده برای برگزیدن شیوهی جریان سیال ذهن برای روایت نمایشش است. در پردهی اول شاهد روایتهای مختلفِ ممکن از روابط بین هنری کار، جیمز جویس و تریستان زارا هستیم. در پردهی دوم نیز همانطور که کاراکتر هنری کار در پایان پردهی اول میگوید شاهد چگونگی آشنایی هنری کار با لنین و اینکه چطور هنری میتوانسته مسیر تاریخ را عوض کند خواهیم بود.
از آنجا که نگارنده دوست ندارد بیش از این لذت خواندن این نمایشنامه را از دیگران بگیرد، خودش یادداشت را تمام میکند و از خوانندههای احتمالی این یادداشت میخواهد اگر دوست دارند لذت بیشتری از خواندن این نمایشنامه ببرند، بد نیست پیش از آن یک بار نمایشنامهی «اهمیت ارنست بودن» اسکار وایلد که آن نیز نمایشنامهای درخشان است را بخوانند.