تیم ملی والیبال ایران بعد از 52 سال یعنی اولین روزی که والیبال در المپیک پذیرفته شد، به المپیک صعود کرد، برای اولین بار. ورزش ایران در شرایط خوبی قرار دارد، در حالیکه ما منتظر اولین مدال زنان تاریخ المپیک ایران هستیم، امید به پرافتخارترین المپیک تاریخمان هم بستیم. والیبالمان در این سالها به ما یادآوری میکند که در هر ورزشی به غیر از کمی مدیریت چیزی کم از کشورهای قدرتمند دنیا نداریم. بعد از تراشیده شدن ریش آقای خوشخبر، سرپرست تیم ملی، بعد از صعود به المپیک، ما برای زدن ریش کاپیتان معروف یا سیبیل آقای داورزنی لحظهشماری میکنیم که احتمالا منوط به قهرمانی جهان کردن، با ریش قهرمان شو و بیریش کاپ بگیر.
از اول هفتهی پیش هم بگیم که مهدی رحمتی میخواست با دعا خوندن دروازهی تیمش رو بسته نگه داره، انگار فقط رحمتی بلده دعا بخونه. اونوَر رحمتی دعا میکرد، توی تماشاچیهای ذوبآهن یه پسربچه 10 ساله بود به اسم مجتبی که پشت دعای رحمتی میگفت “خدا کنه گل بشه” و گل میشد. رحمتی شانس آورد که پسربچه نگفت “خدا کنه رحمتی کچل بشه”. به قول اون دیالوگ معروف فیلم “نجات سرباز وظیفه رایان” که میگفت “اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست؟”
جشنوارهی کن خیلی وقته تموم شده اما ترکشهاش هنوز در ایران داره به اینور و اونور میخوره. از سوال و جواب ساختگی دوستان بانمک از قول دهنمکی و فرهادی که بگذریم، حرف شهاب حسینی که گفته بود “جایزه را به خاطر نیمه شعبان به آستان امام زمان تقدیم میکنم” و خالکوبی دست ترانه علیدوستی، لرزهی شوق بر اندام مجازینویسها انداخته بود و روزها و شبها محافل مجازی اونها رو گرم نگه میداشت. حالا آزادیطلبهای این طرف و دموکراسیخواههای اونور، میخواستن برای فمینیسم سرشون رو بکوبن به دیوار جمکران. حالا اگه ترانه رو دستش مینوشت “سلطان غم مادر” و شهاب جایزهاش رو به به موزه ایران باستان تقدیم میکرد، کسی حرفی نداشت !!؟ امیدوارم یه روزی یاد بگیریم که هرکسی حق داره جایزهاش رو به هرکسی که دلش میخواد تقدیم کنه و هر چیزی دلش خواست روی بدنش تتو کنه. تهش اینه که ما بگیم خوشمون نمیاد و اونم حق داره بگه به درک.
هر سال بعد از سال 88، قبل از ماه رمضان، تو خبرها میاد که یه مدیری تو صدا و سیما گفته قراره ربّنای استاد شجریان پخش بشه، اما سریع بعدش تکذیب میشه. اصلا داستان این ربّنا چی هست؟ این آواز/دعا شامل 4 آیهی قرآن میشه که عبارت “ربّنا” در اونها وجود داره که استاد شجریان در دستگاه سهگاه خونده و اولینبار در سال 1358 ضبط شده است. بعضی میگویند این دعا را پدر استاد که قاری قرآن بوده تنظیم کرده است و روایت دیگری میگوید خود استاد به یاد پدر، این دعا را بازسازی کرده است. بعد از اتفاقات سال 88، شجریان طی نامهای به صدا و سیما اعلام کرد که حق استفاده از صدای او را ندارند الّا در دعای ربّنا. مدیریت وقت صدا و سیما دستوری صادر کرد که از دعای ربنا که سالها بود در هنگام افطار از رادیو و تلویزیون پخش میشد، هم نباید استفاده شود و به این صورت مردم روزهدار ایران از شنیدن کلام آسمانی با نوای آسمانی از صدا و سیما محروم شدند که در کل خیلی مهم نیست، تو این دوره و زمونه کی تلویزیون میبینه!!؟ خیالتون راحت، مردم مثل آهنگهای شهرام شبپره، ربّنا رو هم دانلود میکنن و گوش میدن.
جمعه هفتهی گذشته منتقد ظاهرا با دانش سینمای ایران آقای مسعود فراستی که به نقدهای منطقی و علمی (مثلا دارم مسخره میکنم) در جلوی دوربین تلویزیون معروف هستند، کمال تبریزی را با یک فحش ناموسی/فرهنگی مفتخر فرمودند (ما حرف بد تو سایتمون نمینویسیم، خودت برو سرچ کن ببین چی گفته). کمال تبریزی هم که مشغول کارگردانی فاز سوم فوقسریال “سرزمین کهن” بود، سریع سریال رو خوابوند و اومد خونهشون نشست که چرا مدیران صدا و سیما، فراستی رو دعوا نکردن. مثل دو تا بچه که دعوا میکنن، یکی به اون یکی فحش میده، اونی که فحش خورده با باباش دعوا میکنه که اون به من فحش داد، چرا دعواش نمیکنی. تکلیف استاد فراستی که روشنه، اما به آقای تبریزی از قول رضا مارمولک باید گفت “حالا سه مورد دیگه هم به اون (راههای رسیدن به خدا) اضافه کنید کفگرگی، زیرزانو و کله”.
محمد علی کلی هم مُرد، یه مَرد از مَردای روی زمین کم شد.