“شیشه چه بشکند چه صدا کند” یا “خودکار و خودنویس“
شک، داستان پدر برندن فلین(father brendanflynn) و خواهر الویشس (sister Aloysius beauvier) است. خواهر الویشس به رابطه کشیش و یکی از پسران مدرسه شک میکند و پس از پرورش تخم این ظن در خود، پیگیر اثبات آن به هر طریقی میشود. پدر سعی میکند خود را از این اتهام برهاند. واقعا جنایتی است نوشتن یک دوخطی از همچون نمایشنامهایی. اثری پر از کشش و کشمکشهای درونی و بیرونی با جزئیات فراوان و مهم. آنچه به عنوان قصه شک آمد همان است، ولی اساسا موضوع چیز دیگری است. دارم وارد مسیر شیرین و خطرناک محتوا میشوم ولی چارهای نیست. شیرین از این بابت که وقتی با جان پاتریک شنلی(John Patrick shanley) طرف هستی آنچنان ظریف محتوا را به تو منتقل میکند که خود را در مقام یک کاشف میبینی ولی صحبت کردن از آنچه کشف کردهای همان و مبتذل کردنش همان. ولی من این ریسک را میکنم.
نمایشنامه شک همانگونه که در اسمش نیز آمده تمثیلی از شک است؛ از محدوده آن. ما تا کجا میتوانیم پیش برویم؟ نامحدود است؟ آیا به هر چیزی میتوان شک کرد؟ میتوان آن را بیان کرد؟ راجع به اخلاق است و این سوال ابدی و ازلی که آیا میتوان یک “خیر” را بخاطر “خیری” بزرگتر زیر پا نهاد؟ راجع به مسئولیت است. آیا میتوان مسئولیت کوچکتر را به خاطر مسئولیت بزرگتر نادیده گرفت؟ چه کسی یا چه چیزی ارجحیت یکی بر دیگری را تعیین میکند؟ هر کدام از این انتخابها پیامدی دارد. اگر پیامد اعمال ما گریبان دیگری را بگیرد چه کاری از ما ساخته است؟ ما بین سالها زندگی در شک و تردید و انجام عملی که ممکن زندگی دیگری را نابود کند، کدام را انتخاب کنیم و با کدام معیار؟
کمی پیچیده شد ولی اینها و بیش از اینها سوالهایی است که جان پاتریک شنلی مطرح میکند. و این تنها یک بخش قضیه است، آنچه “شک” را شایسته تونی و پلیتزر میکند چگونگی ارائه این سوالها در قالب یک داستان جذاب است. حال “شنلی” چه کرده است؟
برگردیم به دو خط اول نوشته. این روزها نعمتی است که یک اثر (فیلم، سریال، نمایشنامه، داستان) این امکان را به تو بدهد که یک دو خطی از آن بنویسی. تمامی کنشها، دیالوگها و حرکات نمایشنامه در راستای همین دوخطی و در رد یا اثبات فرضیه مطرح شده است و تمامی کنشها از یک منطق داستانی قوی و صحیح برخوردارند. خواهر “الویشس” میخواهد کنترل هرچه بیشتری بر مدرسهاش داشته باشد و خواهر جیمز(sister james)تازه به مدرسه آمده و برای حفظ شغلش مطیع اوست، پس هرچه اتفاق میافتد را با او میگوید. پدر فلین میتواند از خودش دفاع کند ولی در نگاه مردم مجرم و متهم یکی است و او کشیش است یا به قول معروف “شیشه چه بشکند چه صدا بدهد” پس باید قضیه را با کمترین هزینه حل کند و الی آخر.
از ویژگیهای یک شاهکار این است که مشخصا مثل زندگی نیست. بارها پیش آمده که جملهای را آغاز کردهایم و پایانش ندادهایم یا کاری کردهایم و فراموش کردهایم و هرگز هم به آن برنگشتهایم. اما “شنلی” کنش، گفتار یا حرکتی را رها نمیکند. اگر چیزی “کاشته ” میشود حتما “برداشت” هم میشود. مثلا ناخن بلند، خون دماغ شدن و نوشتن با خودکار که علاوه بر کمک به شخصیتپردازی در ادامه به موتیفهایی معنادار تبدیل میشوند.
از جمله تمهای مشخص “شک” جنگ کهنه و نو یا پدر و پسر است که در جنگ بین خودکار و خودنویس نمود دارد. از جمله هوشمندیهای “شنلی” استفادهی ماهرانه از گنجینه داستانی مخاطب است. یکی از مهمترین محرکهای کنش دعوای بین “معلم دوست داشتنی” و “مدیر سختگیر” است. همان عیبجوییها و سختگیریها و همانجان سالم به در بردنها. یک الگوی داستانی آشنا که در دستان یک استاد کار ماهر تبدیل به اثری یگانه با ویژگیهای منحصربهفرد شده است و اینها حاصل نمیشود مگر با اضافهکردن جزئیاتی دقیق که به نظر حاصل تجربیات شنلی از تحصیل در جایی شبیه به مدرسه سنت نیکلاس(محل وقوع داستان) است.
چه کسی در این نبرد برنده شد؟ هر دو؟ این یا آن؟ هیچکدام؟ حال مخاطب با انتخاب برنده ماجرا وارد یک مساله اخلاقی میشود و این میشود مخاطب فعال بدون اینکه به زور از توی تاریکی او را ببری و روی صحنه بنشانی. (طفلک اگر میخواست روی صحنه باشد، مهندس نمیشد).
استفاده از خواب برای القاء برخی مفاهیم و پیشبرد داستان و موعظههای پدر فلین که شبیه “پرولوگ”های کلاسیک و مونولوگهای متاخرتر است، نشان میدهد که “شنلی” چه تسلطی بر مدیوم دارد و با چه توانایی میتواند قراردادهای نمایشی را به روز کرده و به خدمت بگیرد.
“جان پاتریک شنلی” در سوم اکتبر 1950در برانکس نیویورک به دنیا آمد. او دانش آموختهی دانشگاه نیویورک است و عضو گروه “آنسامبل استودیو تئاتر”. در سال 1987 برای نوشتن فیلمنامه “ماه زده” (Moonstruct)اسکار گرفت. شنلی تا کنون 24 نمایشنامه نوشته از جمله: دنی و دریای آبی عمیق(Dany& Deep blue sea)،داستان کثیف(Dirty Story)،چهار سگ و یک استخوان(four dogs & A bone)، بیمار روانی جنسی(Psychopathiasexualis)، آواز ملوان(Sailors song)، وحشی در برزخ(savage in limbo)و پول من کجاست؟(where s My Money).او نمایشنامه تلویزیونی “زنده از بغداد”(Live from baghdad) و فیلمنامه “کنگو”(congo)را نیز در کارنامه دارد.
شک در سال 2004 نوشته شده و جایزههای پولیتزر، تونی، درامادسک، حلقه منتقدان درام، اوبی و لوسی لورتل را از آن خود کرد.
جالب است بدانید که رومن پولانسکی(Roman polanski) نیز در اواخرسال 2006در پاریس و بعد در آوریل 2007 در ورشو “شک” را به صحنه برده است. با خواندن این نمایشنامه چرایی این کار را بهتر میفهمید. شنلی در سال 2008این نمایشنامه را به فیلمنامه تبدیل و خودش آن را با بازی فلیپ سیمورهافمن(Philip Seymour haffman) و مریل استریپ (marystreep)کارگردانی کرد.
این نمایشنامه توسط نشر قطره با ترجمه آزاده شاهمیری(1392) و نشر نیلا با ترجمه محمد منعم (1389) چاپ شده است.
فیلمش که در سال 2008 ساخته شد ، خیلی خوب بود و فیلمنامه ی فوق العاده ای داشت . من نمی دونستم اول نمایشنامه بوده . مرسی از توضیحتون
خوبه که این نمایشنامه ترجمه شد؛ هر چند فکر کنم قبلن شده بود! چه فایده وقتی متن ها تاثیری روی مردم و مترجم و مخاطب و هیچکس و هیچکس نمی گذارند، همان گاوها از دشت ها می گذرند کمی تندتر یا بیخودتر