در شبگار اثری از آثار جشنواره فجر نبود، ولی نیلوفر شاندیز از نویسندگان شبگار، تصمیم گرفت این فیلم را به شما معرفی کند تا منتظر اکرانش باشید. با همه چیز برای فروش، فیلم دوم امیر ثقفی آشنا شوید.
امیر ثقفی فیلم دومش را با همان حال و هوای فیلم اول «مرگ کسب و کار من است » میسازد. پیرنگ «همه چیز برای فروش» هیچ چیز عجیب و غریبی نیست. اکبر برادر بزرگتر امیر است، او سالها کارگری کرده تا بتواند برای برادرش شرایط خوبی را فراهم کند. اکنون امیر سرباز است و پنجاه روز مانده تا سربازیاش تمام شود. اکبر با تلاش فراوان سعی میکند کاری برای برادرش دست و پا کند، کاری که بهتر از کارگری باشد. جایی که به نظر میآید کار جور شده است، امیر سر پُست سربازی در استادیوم فوتبال، دچار حادثهای میشود و چشمش آسیب جدی میبیند. از اینجا به بعد تلاشهای اکبر است برای به دست آوردن پول از راه شر خری.
مسلما پیشرفت امیر ثقفی را در فیلم دومش در مقام کارگردان میبینیم اما «همه چیز برای فروش» بر خلاف فیلم اول ثقفی داستان فرعیهای کمتری دارد و کاملا سرراست سراغ قصهی اصلی میرود .شاید به همین دلیل نقصهای فیلمنامه دیده میشود و شخصیت پردازیِ نصفه و نیمه به چشم میآید. با این حال همین که امسال این فیلم جز فیلمهایی بود که چیزی به عنوان فیلمنامه داشت، هر چند با نقص و کمبود، باعث خوشحالی است. اکبر برای به دست آوردن پول جراحی برادرش دست به هر کاری میزند اما شاید به نظرتان بیاید که چرا سربازی در حین پُست آن هم در استادیوم ، حادثه برایش پیش میآید و هیچ کمک نقدیای از جایی دریافت نمیکند؟ یا چرا الفت ( دوست اکبر ) ناگهان غیبش میزند و اکبر تمام بار داستان را به دوش میکشد؟ یا اگر الفت نمیرفت، اکبر هم مجبور نبود کشتن الفت را به گردن بگیرد. از یک جایی به بعد دیدن صاحبان چک تکراری میشود و نه قصهای برایشان در نظر گرفته شده و نه شخصیتشان چیز منحصر به فردی است. فیلم بدون حضور آنها میتوانست یک فیلم پنجاه دقیقهای باشد.
نقطهی قوت فیلم فیلمبرداری آن است که نه یک سرو گردن، یک تمام قد از سینمای ایران جلوتر است. نمای آغازین فیلم مثل یک نقاشی متحرک میماند. قاببندیهای جان فوردی فیلم حال و هوای وسترن به آن داده است گرچه نه اسبی وجود دارد و نه جان وینی، اما فضاهای بیابانی و خارج از شهرِ آن، همان حس را منتقل میکند.
قهرمان که نه، قهرمان منفی فیلم نه باهوش است، نه قدرت دارد. فقط و فقط پر از کینه و انگیزه است. نه مثل قهرمان دهه 40 ـ قیصر ـ اهل عمل آنچنانی است، نه مثل قهرمان دهه 50 ـ هامون ـ سرکش. او قهرمان دهه 60 است؛ سرد و پر از بغض و شاید بیرحم. صابر ابر این بار نقشی متفاوت از چیزهایی که از او دیدهایم ارائه میدهد، ملموستر و تاثیرگذارتر. اما مسلما نقشهای فرعی فیلم را نمیتوان نادیده گرفت. از بین آنها مریلا زارعی، جواد عزتی و به خصوص حبیب رضایی با اینکه هر کدام در سه یا چهار پلان بیشتر دیده نمیشوند، نشان دادند که کیفیت با ارزشتر از کمیت است.
در نهایت اینکه فضاسازی ماهرانهی محیطی خشن و کثیف، همراه با عناصر ناتورالیستی از خیابانها که یادآور سینمای خیابانی دههی 50 و به قول دوستی، سینمای فریدون گله و نادری است، در عین حال شبیه فیلمهای نئورئالیستی یا شاید زاغهنشینی فیلمهای لاتینی است. اینها نشان میدهد امیر ثقفی از کسانی تاثیر گرفته است و در عین حال جهانبینی شخصی خودش را هم دارد. باعث خوشحالی است که او سینما را میشناسد. در هر دو فیلم او الگوهای ژانری رعایت میشود و ریتم معنا پیدا میکند. با یک رویکرد کلی به هر دو اثرِ او، به خصوص «همه چیز برای فروش» باید در انتظار آثار بعدی او ماند، چون حاصل همکاری پدرِ تهیهکننده و پسر ِفیلمساز این بار خوب از کار در آمده است.