وارلام شالاموف نویسندهای است که سالهای زیادی را در زندانهای استالین گذراند. از او “قصههای کولیما” به فارسی منتشر شده است. مجموعه داستانی که به تجربهی گولاک میپردازد. جایی که به قولِ خود شالاموف انسانها نه فقط از حیاتِ انسانی، که از مرگِ انسانی هم محروم بودند. با اسم و این شعرِ شالاموف در مقدمهای برخورد کردم که خانم سوتلانا آلکسیهویچ برنده نوبل ادبیات 2015 کتاب زندگی آندری سانیکوف نوشته و روزنامه گاردین منتشرش کرده. خانم آلکسیهویچ، شالاموف را بهترین نویسنده لقب داده است.
این شعر را میشود به خوبی در توصیفِ لحظهای دانست که شالاموف و دوستانش از گولاک به خانه بازگشتند.
فکر میکردم از ما قهرمان خواهند ساخت
در سرودها، رویِ پوسترها و کتابهایی از کم و بیش
که کلاهها به هوا پرتاب خواهند شد
و خیابانها در پوستشان نخواهند گنجید
ما بازگشته بودیم.
ما تعظیم نکرده بودیم.
ما راست مانده بودیم.
اما شهر در اندیشههای دیگری بود
و جز کلامی چند بر لب نیاورد.
وارلام شالاموف – 1961
ترجمه انگلیسی رابرت چندلر
ترجمه فارسی امین حسینیون
I thought they would make us the heroes
of cantatas, posters, books of all kinds;
that hats would be flung in the air
and streets go out of their minds.
We had returned.
We were unbowed.
We had stayed true.
But the city had thoughts of its own;
it just muttered a word or two.
– by Varlam Shalamov, (1961)
Translated by Robert Chandler
عالی
بسیار عالی. دعوت میکنم از شما و همه دوستان به سایت من (سایت قول های پرتقالی) سر بزنید و اگر مطلب، متن ادبی و احساسی یا شعر طنز و جدی در خصوص موضوع سایت به ذهنتون رسید برای من ارسال کنید تا با نام خودتون منتشر کنم. سپاس
http://www.oorange.ir/