مردی علیه تانک در میدان تیان آن من

۸ تیر ۱۳۹۳ | ۱۱:۳۶
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

این مطلب البته قرار بود چند هفته قبل در سالگرد انتشار این عکس منتشر شود اما انتشارش به دلایل مشکلات شبگار به تعویق افتاد، اما هنوز هم مطلبی است داغ و خواندنی در مورد یکی از مهم‌ترین و مشهورترین و تاثیرگذارترین عکس‌­های قرن بیستم.

نگاه کردن به مهم‌ترین اثر حرفه‌ای Jeff Widener، او، خالق اثر، را به فکر درباره شکست فرو می‌برد. مانند بسیاری از عکاسان خبری، Widener هم اغلب نگران غایب بودن در لحظه‌ی مناسب و از دست رفتن سوژه‌ی عکاسی است. هم‌چنین مانند بسیاری از عکس‌های مهم در طول تاریخ، “مرد تانکی” Widener هم یک شانس نادر برای اتفاق افتادن پیش‌رو داشت. Widener دراین‌باره می‌گوید: “من این عکس را به دیوار اتاقم نزده‌ام. چون هر بار که به آن نگاه می‌کنم یاد این می‌افتم که چقدر نزدیک بود این صحنه را از دست بدهم.”

در سال ١٩٩٨ Widener به‌عنوان ویراستار تصاویر Associated Press در جنوب شرقی آسیا مشغول به کار بود. در بهار و تابستان آن سال با اوج‌گیری آشفتگی‌های سیاسی و اعتراضات دانشجویی در بیجینگ، Widener برای پوشش خبری اوضاع به چین اعزام شد. او هرروز می‌بایست دفتر AP واقع در محوطه‌ی دیپلماتیک آمریکا در بیجینگ را به مقصد میدان تیان آن من برای عکاسی ترک می‌کرد. در ابتدا این کار نسبتا امن و آسان به نظر می‌رسید. widener می‌گوید: ” میدان به‌شدت منظم بود. صف طولانی از مردمی که غذا می‌گرفتند، رفتگران خیابان، و نوعی حلقه‌ی امنیتی در بالای میدان، جایی که پرس چاپ قرار داشت، در میدان به چشم می‌خوردند.”

در حدود روز سوم ماه ژوئن، کار Widener با به خیابان کشیده شدن هرج‌ومرج و درگیری‌های خشونت‌آمیز مشکل و خطرناک‌تر شد. در یک درگیری وحشتناک یک مرد چینی با نزدیک شدن به Widener دکمه‌های کت خود را باز کرد و قمه‌ی بزرگ مزین به قطره‌های خون را که درون آن پنهان کرده بود به نمایش گذاشت. در یک موقعیت دیگر Widener  از ناحیه‌ی سر مورد اصابت سنگ قرار گرفت، دوربینش خرد شد و تا پای مرگ پیش رفت.

سردرد باقی‌مانده از آن حادثه تا صبح پنجم ژوئن هنوز باقی بود. رؤسای Widener در دفتر نیویورک AP کسی را می‌خواستند که به میدان تیان آن من برود، جایی که نیروهای دولتی درگیری با معترضان را از شب گذشته پیش گرفته بودند. عکاسان AP حاضر در دفتر، میان خود قرعه‌کشی کردند که درنتیجه‌ی آن قرعه به نام Widener افتاد. او با شلواری که جیب‌هایش پر از فیلم بود و با تجهیزات عکاسی پنهان‌شده در ژاکت لی‌وایزش به سمت هتل بیجینگ که در گوشه‌ی میدان قرار داشت به راه افتاد. پس از گریز از دست ماموران جلوی در هتل با کمک یک دانشجوی دلسوز آمریکایی، Widener خودش را به اتاقی در طبقه‌ی ششم رساند.

 او برای رهایی از سردرد مزمن به بالکن اتاق رفت و خودش را مشغول به عکاسی از وقایع در حال اتفاق در میدان ساخت. او به یاد می‌آورد: ” تانک‌ها اتوبوس‌های سوخته را هل می‌دادند و مردم سوار بر دوچرخه در اطراف پرسه می‌زدند گاه‌گاهی صدای خفیف جرینگ جرینگ زنگ به گوش می‌خورد که صدای مردی بود که در چرخی از دست رفتن عزیزی را نظاره می‌کرد. همه‌جا خون بود.”

ناگهان تانک‌ها در یک خط مستقیم شروع به حرکت کردند و مردی با کیسه‌های خرید جلوی آن‌ها پرید. در این هنگام Widener دوربینش را بالا برد و با پیش‌بینی بهترین لحظه برای فشار دادن دکمه‌ی شاتر، دستش را منتظر روی آن نگه داشت. او دراین‌باره می‌گوید: “صبر کردم تا لحظه‌ای که به آن مرد شلیک شود، صبر کردم و صبر کردم. اما نشد.” در عوض مرد دست‌هایش را جلوی اولین تانک که می‌خواست از کنار او گذر کند، تکان داد و در آخر به بالای آن قطعه‌ی بزرگ فلزی خزید. در این میان Widener متوجه شد که فیلم عکاسی نامناسبی در دوربینش قرار دارد که امکان گرفتن عکس خوب را از او می‌گیرد. قطعه‌ی موردنیاز عکاس بر روی تخت اتاق هتل، چند متر آن‌طرف‌تر، قرار داشت. آیا او باید بالکن اتاق را ترک می‌کرد تا تجهیزات موردنظر را به دوربینش متصل کند؟ Widener می‌گوید: “قمار بزرگی بود، و من همیشه قمار کرده‌ام، پس به سمت تخت رفتم.”

نتیجه، تصویری نمادین از مخالفت و بی‌اعتنایی در مقابل تعرض و خشونت است. Widener, کسی که عکسش روز بعد بر روی صفحه‌ی اول روزنامه‌ها از نیویورک تا لندن بود و به‌عنوان یکی از برترین عکس‌های خبری طول تاریخ شناخته‌شده است، می‌گوید: “خودم را تسلی می‌دادم که سوژه را از دست ندادم.”

او می‌گوید: ” در اینجا مردی است که مشخصا برای خرید از خانه بیرون آمده است. من تصور می‌کنم او فکر می‌کرد که کشته خواهد شد اما اهمیتی نمی‌داد و به هر دلیلی – خواه به دلیل از دست دادن یک عزیز و خواه به دلیل مخالفت با دولت و یا هر دلیلی دیگر- بیانیه‌ی او از زندگی شخصی‌اش بااهمیت‌تر است.”

مرد تانکی به کمک دیگران سوار بر دوچرخه کنار کشیده شد و هیچ‌گاه شناسایی نشد، اما به طریقی او در ٢٥ سال گذشته با Widener همراه بوده است: ” اگر کسی می‌توانست افکار من را جستجو کند، احتمالاً این مرد را در هرروز من می‌یافت چراکه او بخشی از من شده است.”

لینک اصلی

بیتا بهزاد
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها