بخشهای اول و دوم این مطلب را در شبگار میتوانید بخوانید، و هماینک بخش سوم.
دکادنتیسم، رمانتیسیسم، ناتورالیسم :
مکتب افول در ابتدا الهامگرفته از رمانتیسیسم بود و حتی میتوانست مرحله تازهای از این جریان باشد اما در واقع مکتبی جدیدتر با شدت بیشتر که دارای قطعیت بسیاری بود. دکادنتیسم با فلسفهی اصالت عقل گسترش یافت اما درراه نفی و رد حقیقت و گریز به مباحث دیگر، شاعر دکادنتیسم در زمان خودش بسیار متفاوتتر از دوران رمانتیسیسم بود.
اختلاف میان دکادنتیسم و ناتورالیسم تا حدی بسیار است که در ابتدا نمیتوان به طور منظم آنها را برشمرد، دکادنتیسم مانند قصد یک لحظهی فرهنگی در ناتورالیسم به وجود نیامد. همانطور که ناتورالیسم تدریجا به سمت اضمحلال پیش رفت دکادنتیسم در دیگر کشورهای قارهی اروپا با طرز فکرهایی کاملا متفاوت گسترش یافت.
ابتدا در پاریس مجلهها و روزنامههای مربوط به این جنبش متولد شدند:
Le décadent, Le chat noir, Lutèce
و شاعرانی نظیر: «ورلن»، «رمبو»، «مالارمه»، «زولا»، «موپاسان» و «دوده»، در دفتر آنها رفت و آمد داشتند و اما بخش دیگر، داستان هنرمندان تنهایی بود که تغییرات قدیمی را از جایی به جای دیگر میبردند، اینگونه بود که «هایزمنز» شروع کرد به پیروی از زولا و مشارکت در بسط بیانیهی تازه تاسیس ناتورالیستها:
“Serate di Medan” شب نشینیهای مدان .
«زولا»، در نهایت با روشهای خود به ترس و وحشتهای ناگهانی، حیاتی و اساسی دکادنتیستها، خلق نمادهای پیچیدهی ویژهی فضاهای رنجور، تیره و تاریک و تباه شدهی آنها پایان داد.
بنابراین نمیتوان گفت دکادنتیسم نسبت به ناتورالیسم محصول یک شرایط تاریخی متفاوت است. اما مطمئنا چون نقطهی سپیدی بر تارک گسترش افکار فیلسوفهای میدرخشد که دیگر نشانی از ناتورالیستها نبود.
____________________________
گسترش دکادنتیسم در ایتالیا :
در گذر زمان، این مکتب در بقیهی اروپا نیز گسترش یافت همراه با سستی کاهلی و از طرف دیگر شاعرانی بودند که ترجیح میدادند در خود و افکاراشان غوطهور شوند، همچنین نفی و رد حقیقت و گریز به مبحثی دیگر، شاعر دکادنتیسم در دوران ابتدایی آن بسیار متفاوت از رمانتیسیسم بود و واکنشهای او بیشتر به رفتارهای فریب کارانهی اغراقآمیزی بود که رسیدن به هدف را با میل و خواست به مبارزهی رو در رو بیان میداشت، شاعر قربانی یک افسردگی بود بنابراین فاقد نیرو و روحیهای جنگ طلب، از جانب دیگر آنها نیز مانند رمانتیستها به حیطهی آثاری با مضامین و ریشههای اجتماعی کشانده شدند، اما بر خلاف آنها احساساتی نظیر هراس و ویرانی که مانع هر جهش و حرکتی پیشرو بود، در رفتار و اعمالشان جایگاهی نداشت، شاعر کمالگرای رمانتیسم میزیست و برای به دست آوردن خواستههایاش میجنگید، شاعر دکادنتیست دیگر یک فرد کمالگرا نبود و نیروی کافی برای دستیابی به ایدهآلهایاش را هم نداشت، به همین دلیل از پذیرش تعهد و مسئولیت سرباز زد.
بدبینی او اصیلتر بود چندان که اکثریت قریب به اتفاق شاعران آن میل به گوشهنشینی و عزلت یافتند و در نهایت به یگانه ارزش دوران خود یعنی شعر پناه بردند و البته میتوان گفت تفاوت این دو گروه در انتخاب روش ساختاری نیز آشکار است.
اگر چند اتفاق فرهنگی که درکشور ایتالیا رخ داده است را مد نظر قرار دهیم مشاهده خواهیم کرد که نسل شاعرانی را که در بین دو جنگ جهانی زیستند، دورانی که صلح و آرامش بعد از آن برای همیشه به یک ارزش اجتماعی طبقهی متوسط بدل شد و کمتر شورش و عصیانی قطعی میان ملتها به وقوع پیوست به طوری که، از یک شیوه و روش قطعی زندگی بدون اخلاقیات صرفنظر شد و از جانب دیگر آغازی بود بر جستجو و کاوش و تجربیات جدید و خاص مانند کاربرد و استعمال الکل و افیون آن چه که تا پیش از این هرگز نزد شاعران نفرینشده یافت نشده بود .
به عقیدهی «ام .سمسن» وضعیت عمومی این شاعران بدین گونه بود: یک بیتفاوتی حسادت برانگیز، دیرباوری خشک و بیحاصل، درک هوشمندانه به دفعات به ویژه در مرافعات داخلی، دو شقهشدنهای رنج آور شخصیتی؛ خود را نگریستن و تفاهم برقرار ساختن و تشریح کردنهای خاص، احساس کردن با کنجکاوی بیرحمانه و درست.
آنها نشانهها را به کار گرفتند و از شباهتها و زبان صوتی جدیدی بهره بردند. شاعر همواره تمایل به سمت سرودن قطعات داشت بدون به کار بردن روشهای روایتی سنتی، قافیه، دریافت و انعکاس اصوات مختلف و بهرهگیری از جریان تصورات و کلماتی که متعلق به گذشته بودند.
به تدریج ساختمان کلامی و نقطهگذاری تغییر یافت و شعر شکل محکمتری به خود گرفت سپس شاعران ما «ایتالیا» اینگونه به راهشان ادامه دادند: برگزیدن یک دیدگاه به شدت بدبین نسبت به زندگی، احساس ژرف رمزآمیز، گوشه نشینی و تنهایی بیشتر از همیشه، دوری از زندگی اجتماعی و در نهایت برگشت به احساسات مقدس و بکر اولیه.
اکنون «دبلیو بیننی: منتقد» احساس غم و انده را در اولین گروه شاعران دکادنتیسم خاطر نشان میسازد، درحالی که ناتورالیسم از عوامل بیرونی و توجه به کائنات و طبیعت نشأت گرفته بود، میتوان گفت دکادنتیسم از صحبت دربارهی پاسکولی و دانونتزیو آغاز میگردد، اواخر قرن نوزده تا ابتدای قرن بیست، به همین دلیل مهمترین بخش این جنبش مربوط به ابتدای قرن بیستم است و به این دورهی تاریخی اختصاص دارد که آثار سترگی از پیروان این مکتب منتشر شده است.
دکادنتیسم منتسب به «پاسکولی» شامل احساسات شاعرانهی رمزآلود و معصومیت کودکانهای است که او به گسترش آنها همت گمارد. به عقیدهی «چ.سالیناریو» در واقع این حس کودکانه، مهمترین و اساسیترین بخش جنبش در ایتالیا محسوب میشود.
در شعر دکادنتیسم همهچیز بر اساس الهام و مضامین کوچک که البته خود جهان شمول هستند، شکل گرفته است. «پاسکولی» همچنین از راهحلها و روشهایی استفاده کرد که برای نسلهای بعدی شاعران دکادنتیسم نیز کاربرد داشته است، ویژگیهای امپرسیونیستوار.
دانونتزیو دیگر چهرهی مطرح این جنبش با خصوصیات و ویژگیهای افسانهای و تکبر خود شناخته میشود که در بخش محوری آثارش قابل مشاهده است اما او نیز بعدها عناصر و اجزای وابسته به نظریات « فروید» و یادآوری مجدد تراژدی قدیمی و پیچیدهی «ادیپ» را پذیرفت.
از جانب دیگر «واگنر» نیز کوشید آثار هنری تمام و کمالی را که بر اساس نظریاتاش بودند را اجرا کند. با در نظر گرفتن روش زندگی او که به واقع خلاف جریان رایج بود و به ندرت نگران رعایت قوانین اخلاقی، باید گفت دکادنتیسم عقیده و تفکری بود با این مطلع : واقعیت همه چیز است!
از دیگر نویسندگان مشهور این جنبش ادبی میتوان «ایتالو ازوو» (Italo Svevo) و «لوئیجی پیراندللو» (Luigi Pirandello) را نام برد .
و در نهایت با نگاهی ژرفتر به آثار و شخصیت دکادنتیستها میتوان به کمیتی از عناصری رسید که زندگی آنها را به سمت فعالیتهای سیاسی سوق میدهد، به نیروی زندگانی و معاشرت با تودهی مردم .
توسط «دانونتزیو» دکادنتیسم، تاثیر بسیاری بر ادبیات ایتالیا برجای نهاد و البته میدانیم که در بین نویسندگان و شعرای این مکتب تفاوتهای متعدی قابل رویت است به همین دلیل بحث خود را در همینجا به پایان میریم.