در قلمرویِ کارتیه برسون: تاریخچه ای از آثار آغازین استاد
کارتیه برسون یکی از شناخته شده ترین عکاسهای تاریخ است. شبگار این مقاله را در مورد چگونگی ورود برسون به عکاسی، گرایشات و دغدغههایش با شما سهیم میشود. با بیتا بهزاد همراه شوید و شبگار بخوانید.
مزيت اصلي اين بازنگري غيرمعمول كارهاي كارتيه برسون، ولي نه تنها مزيت آن، در نمايان شدن جنبههايي از كار اوست كه كمتر شناخته شدهاند. كارتيه برسون اغلب به عنوان هنرمند “لحظهي قطعي” معرفي شده است، انگار نگرش او در یک آن، به کمال توسعه یافته و تا پایان فعالیت حرفهایاش هم پایدار باقی مانده است. واقعيت، به طور حتم، بسيار پيچيدهتر است.
دانش آموز دبيرستاني ترك تحصيل كرده، كارتيه برسون، در سال ١٩٢٦ به استوديو نقاشي Andre Lhote ملحق شد و مجذوب آموزشهاي استادش در تركيببندي و هارموني كلاسيك گشت. اگرچه اندكي بعد، با آشنا شدن برسون و دوست نويسنده اش، Rene Crevel، با جمعي از هنرمندان سورئاليست و شركت در جلسات آنها در كافههاي شهر پاريس، اين قوانين مؤكد توسط او به چالش كشيده شد. او به شدت تحت تأثير آموزههاي سورئاليستي مبني بر خود به خودي بودن اثر و عدم ارتباط و وابستگي [وابستگي زماني ، مكاني و يا هر نوع وابستگي منطقي] در آن، و تمايل به كند و كاو در اسرار اتفاقات هر روزه قرار گرفت.
كارتيه برسون از طريق يك زوج آمريكايي،Harry و Caress Crosby، بنيانگذاران خبرگزاري Black Sun Press، Gretchen و Peter Powell دوستان آنها، تشويق به تمركز بيشتر روي عكاسي شد. خودش میگوید:«اولين عكس هايي كه از طريق دوستان آمريكايي ديدم متعلق به Atget و Kertesz بود. يك عكس Munkacsi از سه كودك سياه پوست كه خودشان را به داخل موج ها مي انداختند، مانند محركي براي من به سوي عكاسي بود.»
اواخر دههي ٢٠ ميلادي، كارتيه برسون آغاز به عكاسي تحت تاثير ديد Eugene Atget از خيابانهاي خالي پاريس و پنجرهي مغازه ها نمود: ويترين يك مغازه، مملو از قالب هاي چوبي و دستكش ميتوانست تجمعي از ارواح به دام افتادهي پشت شيشه باشد كه در حال تلاش براي رسيدن به اين سوي شيشه هستند؛ نمايي نزديك از بشقابهاي ميناكاري شدهي به نمايش درآمده براي خيابان يا قبرستانها به نظر ميرسد كه مجموعه اي از منظرههاي الهام گرفته شده از واكر اوانز و شعرهاي سورئاليستي تركيب شده از متون غيرمرتبط باشد. اين ناهمخوانيها، اين عكاس جوان را به خود جذب كردند. همچنين عكسهاي او از تودههاي امعاء و احشاء در كشتارگاه La Vilette در سال ١٩٢٩ با عكس هاي دوستش Eli Lotar از همان مكان، همزماني دارد.
كارتيه برسون به دنبال ماجراجويي در اكتبر ١٩٣٠ عازم سفری به ساحل عاج گرديد:«پاريس را به قصد آفريقا ترك كردم. با يك فانوس شكار ميكردم، گوشت را فروختم. دچار بيماري Bilharzia شدم و مجبور شدم برگردم. هنوز نقاشي دغدغهي اصلي من بود و عكاسي برایم به يك دفتر يادداشت براي طراحي هاي سريع و پرسش و پاسخ مي مانْد.”
تعداد بسيار كمي از عكسهاي آن سفر باقي ماندهاند چرا كه كپكها و قارچها دوربين برسون را خراب كردند. اما در ميان عكسهای باقي مانده، كاملاً مشخص است كه عكاس از پرداختن به شگفتيها و سوژههاي غريب اجتناب كرده است. در عوض عكسهاي او بر يك فرم گرايي شديد تأكيد مي كنند:
عكسي از سه پاروزن از زاويهي پشت، بدنهاي تيره و درخشان آنها در زير نور آفتاب، كاملاً بر اساس يك منحني از سر به بازو و به سر تركيب بندي شدهاند؛ يكي ديگر از پناهگاههاي موقتي چوبي با تجمع مثلثها به وجود آمده است.
پس از بازگشت به اروپا، كارتيه برسون به توليد تعدادي عكس با اهميت كه باز هم بر انتزاع و هندسه تمركز دارند پرداخت. دو ميز آهني تا شده در فلورانس كه روي بالكني سفالی رو به روي هم قرار دارند، يادآور آثار Kertesz از يك صندلي در باغ Tuileries است.
در بهار سال ١٩٣٤ او اروپا را به مقصد مكزيك براي يك سال ترك كرد. در آن جا برسون مجددا به گرايشات سورئاليستي روي آورد. او با عكاس مكزيكي، Manuel Alvarez Bravo، آشنا شد و به اتفاق او يك نمايشگاه دو نفره در مكزيك برگزار كرد. كارتيه برسون در آثارش مناطق فقير شهر مكزيك را مكرر تصوير كرده است: در يك اثر برجسته، يك رهگذر كه اندام او محو به نظر ميرسد از جلوي يك تخته گچي كه مصوّر به ستونهايي از اعداد است ميگذرد.
در ماه مي ١٩٣٧’ كارتيه برسون توسط Communist daily Ce Soir براي پوشش خبري مراسم تاج گذاريKing George VI اعزام شد. در عكس هاي او عمدتاً شاه ديده نميشود و او بيشتر به حاشيهي مراسم پرداخته است: جمعيت بدون بليط بيرون ايستاده و تماشا مي كنند. در نگاه برسون، مردم كه معرف تاريخ خود هستند، به عنوان سوژهي اصلي درنظر گرفته ميشوند.
در طول جنگ جهاني دوم، برسون كه براي Film and Photography Unit of the French Third Army كار مي كرد، زنداني شد. پس از سه سال اسارت در German Stalag, او از زندان گريخت و به يك گروه كمونيستي ملحق شد و مبارزه کرد. عكس هاي او از پايان Reich, تحت تأثير تجربهي او از همكاري با Jean Renoir براي مستند كردن نتيجه ي دردناك حاصل از جنگ، و همين طور در سايه ي تجربه ي شخصي و آزاردهندهي خودش قرار دارد.
در جولاي ١٩٥٤ كارتيه برسون اولين عكاس حرفه اي بود كه بعد از مرگ استالين وارد روسيه شد. عكس هاي او از يك سالن رقص نشانگر حساسيت و توجه شديد او به تركيب بندي است و به يك لحظه ي بي حركت از يك فيلم نئورئاليستی ميماند.
هزاران جنبه از استعداد و سبك كارتيه برسون در اين نمايشگاه با ٣٥٠ عكس مورد توجه قرار گرفته اند، اما يك رشته همه ي آن ها را به هم پيوند ميدهد: لذت بي وقفهي برسون از كارش. همان گونه كه او در سال ١٩٨٠ در فرانسه به من در يك مصاحبه براي Le Matin de Paris گفت:«لذت، لذت واقعي، در گلاويز شدن با دنياست.»