
دایره سرخ ؛ داستان چهار سامورایی تنها به روایت ژان پیر ملویل
در ستون کلاسیکهایی که باید دید، در شبگار، بهزاد طالبی فیلم جدیدی را به شما معرفی میکند. البته اگر انقدر دلتان بزرگ هست که چیزی به جز فیلمهای اسکار 2013 ببینید.
سیذارتا گوتاما موسوم به بودا با تکه ای از گچ قرمز رنگ، دایرهای کشید و گفت: وقتی که انسانها، حتی ندانسته به دور هم جمع شوند، برای هر کدام از آنها هرگونه اتفاقی ممکن است رخ دهد، هرچند که آنها از این اتفاقها عبور میکنند، ولی در روز موعود دوباره در دایرهی سرخ گرد هم خواهند آمد. ژان پیر ملویل در دایره سرخ (Le Cercle Rouge, 1970) گروهی از انسانها را گرد هم جمع میکند تا برای ما داستان آنها را روایت کند، داستان مردان تنهایی که متعلق به دنیای ما نیستند.
کوری (Corey) بعد از 5 سال به علت خوشرفتاری از زندان آزاد میشود و در شب آزادی از زندانبان خود پیشنهاد یک سرقت را دریافت میکند. او به سراغ شریک قدیمی خود میرود و مقدار زیادی پول، به زور، از او میگیرد. در جاده ووگل (Vogel) زندانی فراری، در صندوق عقب اتومبیل کوری پنهان میشود و کوری او را از دست پلیسها نجات میدهد و اندکی بعد ووگل آدمکشان اجیرشده توسط شریک سابق کوری را میکشد و او را نجات میدهد. آنها تصمیم میگیرند که نقشه سرقت را عملی کنند و به همین دلیل یانسن (Jansen) پلیس سابق که تیرانداز زبردستی است را با خود همراه میکنند. غافل از اینکه ماتئی (Mattei) سربازرس پلیس به سختی به دنبال ووگل میگردد.
ژان پیر ملویل (Jean-Pierre Melville) استاد سینمای گانگستری فرانسه، آغاز کننده ژانر نئونوار که کارگردانی را از دهه 40 شروع کرده بود، در انتهای دهه 60 به پختگی کامل رسید. چهار اثر آخر ملویل هرکدام به تنهایی می تواند یک دهه سینما را نمایندگی کند، سامورایی (Le Samurai, 1967)، ارتش سایهها (Army Of Shadows, 1969)، دایره سرخ و یک پلیس (Un Flic, 1972). افسوس که او در سن 56 سالگی در سال 1972 مرد. ملویل نماینده آن قسمت از سینمای فرانسه است که با موجنو همراه شد (با بازی در از نفس افتاده (Breathless, 1960))، اما تسلیم آنها نشد و سبک منحصر به فرد خود را حفظ کرد.
دایره سرخ در کنار سامورایی دو اثر شاخص و شبیه به هم در کارنامه ملویل هستند. (هرچند که فیلم یک پلیس هم از لحاظ فرمی شباهت زیادی به این دو فیلم دارد، اما به دلیل محتوای متفاوت در این دسته بندی قرار نمیگیرد). در اینجا قصد مقایسه این دو فیلم را نداریم و فقط به معرفی فیلم دایره سرخ میپردازیم. دایره سرخ در ژانر جنایی/گانگستری رده بندی شده است، اما اکثر مشخصات یک نئونوار را دارد و این در حالی است که خود ملویل میگوید سعی کردهام یک وسترن مدرن بسازم. من میگویم ژانر فیلم مهم نیست، باید آن را دید و از آن لذت برد.
دایره سرخ داستان انسانهای تنهایی است که در دایره سرخ همراه هم به دام افتادهاند. کوری، ووگل، یانسن و حتی سربازرس ماتئی آدمهایی هستند که در دنیای خاکستری خود ماندهاند و همچون اشباح سرگردان هیچ انگیزه و دلخوشی برای زندگی ندارند. بازی استیرلیزه و کاملا کنترل شدهی بازیگران ستاره این نقشها به خوبی به ایجاد این حس در تماشاگر کمک میکند. آلن دلون (Alain Delon) در نقش کوری، جیان ماریا ولونته (Gian Maria Volonte) ووگل، ایو مونتان (Yves Montand) یانسن و آندره بورویل (Andre Bourvil) به نقش ماتئی، مانند این است در محفظه شیشهای ملویل اسیر شدهاند و کارگردان اجازه هیچ حرکت اضافهای را به آنها نمیدهد و چه خوب از عهده وظیفه خود برآمدهاند.
یکی از شاخصههای اصلی دایره سرخ استفاده بسیار کم از دیالوگ است. این به این معنی نیست که ملویل از نماهای بلند بیمعنا (یا بامعنا) به جای روابط انسانها استفاده میکند. آدمها با هم حرف میزنند، اما به مقدار لازم، حتی در بعضی صحنهها وراجی هم میکنند. ملویل در استفاده از کلام خست زیادی به خرج داده و ترجیح داده که با تصاویر حرف بزند تا کلمات و الحق که تصاویر او از هزاران کلمات سینماگران پرمدعا حرف بیشتری برای زدن دارند. برعکس چیزی که تصور میشود دایره سرخ با اینکه فیلم کم دیالوگی است اما از ریتم خوبی برای یک فیلم در ژانر سرقت برخوردار است و تماشاگر خود را هرگز خسته نمیکند. شاهکار ملویل اجرای سکانس سرقت از جواهرفروشی است که 30 دقیقه به طول میانجامد و بدون ادای حتی یک کلمه.این سکانس بارها در سینما مورد تقلید قرار گرفته است.
ملویل در این فیلم از حضور هانری دکا (Henri Decae) فیلمبردار 400 ضربه (The 400 Blows, 1959) و سامورایی استفاده کرد تا با نورپردازی سایه روشن او، دنیای خاکستری و بیرنگ قهرمانان را به تصویر بکشد. دکا در این فیلم بسیار کم از دوربین متحرک استفاده میکند و حس حرکت و تغییر قاب را با پن (حرکت به چپ و راست دوربین) و تیلت (حرکت به بالا و پائین دوربین) به نمایش درمیآورد. قاببندیهای هوشمندانه و نورپردازی کم نور (به سبک فیلمهای نوآر) از خصوصیات خوب کار دکا در این فیلم است.
خیلی سخت است که شما داستان چهار قهرمان را بازگو کنید، در حالی که هیچ زن موثری در فیلم حضور نداشته باشد و همچنان بتوانی تماشاگر را مشتاق به دنبال خود بکشی، اما ملویل میتواند با ایجاد ضربآهنگ مناسب، داستان پرکشش، بازیگران پرجذبه و تعلیق درونی تماشاگر را راضی به خانه بفرستد.
دایره سرخ هم مانند سامورایی پر است از نمادها و نشانههایی که ملویل به روش خود در هر نقطه از فیلم کار گذاشته است، شاید شما خودتان باید با دیدن این فیلم آنها را یکی یکی کشف کنید و لذت آن را با کسی شریک نشوید. دایره سرخ داستان انسانهایی است میخواهند انسان باشند، از کشتن و کشته شدن باکی ندارند، زیرا میدانند که در دایره سرخ گرفتار هستند.
از اولین نفراتی بود که در خرداد سال 1359 در تبریز به دنیا اومد. سه چهار روز بعد کلا با خانواده به تهران نقل مکان کردن، برای همینه که وقتی ازش می پرسن کجایی هستی به استناد شناسنامه خودش و باباش می گه تهرانی. هفت سال بعد به تبریز برگشت و سه سالی رو اونجا بود و دوباره برگشت به شهر آرزوها، تهران. از یازده سالگی تو شرق تهران ساکن شد و همیشه خودش رو یه شرقی اصیل می دونه. وقتی که برادر و خواهرش به مدرسه تیزهوشان رفتن، برای اینکه تنوعی در خونه ایجاد کنه به دبیرستان نمونه مردمی دانشمند نارمک رفت و درس نخوند و چقدر بهش خوش گذشت.
تو کنکور سال 77 افتاد وسط دعوای نظام جدید و قدیم و فن آخر استاد رو اجرا کرد و اصلا برای کنکور درس نخوند و رفت دانشگاه آزاد تهران جنوب که مهندسی صنایع- برنامهریزی و تحلیل سیستمها بخونه. رشتهای که یه کامیون باید اسمشو بکشه و بین بچههای فنی معروفه به “ادبیات فنی” یا “اقیانوسی به عمق یه انگشت”. سال 82 که فارغالتحصیل شد، بعد از تسویه حساب با دانشگاه یه ضرب رفت تو پستخونه و برای سربازی مدارکش رو پست کرد که به سرعت خودشو برای خدمت زیر پرچم معرفی کنه. خوبی پدر نظامی داشتن اینه که در زمان تقسیم دیگه نگران رفتن به شهر دور نیستی، چون تو تقسیم ازت میپرسن “شرق تهران یا غرب؟”
شاید همین که از خونه تا محل خدمتش یه ربع راه بود و بیکاری تو محل خدمتش، باعث شد بزنه به سرش و بخواد سینما بخونه. آخرای خدمت شروع کرد درس خوندن برای کنکور و وقتی از زیر پرچم بیرون اومد، کنکور قبول شد و وارد دانشکده سینماتئاتر دانشگاه هنر شد، اونم رشته سینما (آخه آدم عاقل سینما میخونه!!؟) اون موقع فکر میکرد برای وارد شدن به سینما 4 راه وجود داره: پول، پارتی، آویزون شدن و تحصیلات. بعد از فارغالتحصیلی فهمید 3 راه بیشتر وجود نداره. گفت من میخوام کارگردان بشم و با دستیاری شروع کرد، اما نفهمید چجوری سر از مدیرتولیدی دراورد. حالا چجوری این مدیرتولید بعضی وقتها دست به کیبورد می شه خدا می دونه
من بعد از اینکه سه بار دیدمش تونستم تیکه هایی از نماد ها و نشانه ها رو توی فیلم ببینم. ملویل استاد چیره دستیه تو این کار که خیلی مرموز از نشانه ها استفاده می کنه و فقط مخاطب های خاصش هستن که اونا رو درک می کنن.
سلام.من چندین بار گوش کردم ولی نتونستم بفهمم که چه کسی آلن دلون)کوری)را فروخت؟
سنتی بخاطر پسرش
chera koori bayad eenghadr rahat be senti etemad mikard?
سپاس از نقد خوبتون