رمق جسمی و روانیام ته کشیده است؟ نسبت به کار خود بدبین شدهام؟ همدلیام با مردم کمتر از حدی است که لایق آنند؟ خیلی زود از دست همکارانم برآشفته میشوم؟ کسی را ندارم که با او حرف بزنم؟ کمتر از حدی که باید موفق هستم؟ کسی قدرم را نمیداند؟ نباید در این شغل میبودم؟ آنچه میخواهم را از شغلم نمیگیرم؟ کارهایی که باید انجام دهم بیش از حد توانم است؟ زمان و برنامهای برای کارهایی که دوست دارم ندارم؟
پاسختان به بیشتر سؤالهای بالا «گاه گاه» یا «غالبا» است؟ شما هم مانند بسیاری از مراجعهکنندگان و اطرافیان من (طی دو سه ماه گذشته) احتمالا در در معرض تحلیل رفتگی شغلی هستید. به داد خودتان برسید. دلیل اینکه چرا طی دوسه ماه گذشته این حالت پیش آمده نیاز به تحقیق بیشتر دارد اما شرایط طاقتفرسای نوسانات اقتصادی میتواند یکی از عوامل آن باشد. خود این گزارش نیز صرفا براساس مشاهدات بالینی نویسنده قرار دارد و برای تکمیل بیشتر نیاز به بازخورد و کسب نظر سایر مخاطبان و همکاران دارد.
تحلیلی رفتگی (burn out) نوعی بیرمقی و خستگی جسمی، عاطفی و روانی است که به علت استرس طولانیمدت و شدید (مانند ناامنی و نوسان اقتصادی هشت ساله) به وجود میآید. در این حالت همینطور که عامل ایجاد کننده استرس همچنان وجود دارد فرد به تدریج توانایی برای مدیریت کردن آن را از دست میدهد و یا به اصطلاح «میبُرد».
تحلیل رفتگی با اضطراب بسیار متفاوت است. مثلا «زهره» یکی از مراجعان مضطرب بود که در دو ماه گذشته همزمان با کنکور، مادرش نیز بیمار شد و مجبور بود در مورد خواستگار اخیرش نیز تصمیم بگیرد. در این موقعیت او بسیار درگیر و ناآرام بود، تند تند حرف میزد و کار میکرد و خودش میگفت «این استرسها دارد او را میکُشد.» هرچند همه این فشارها او را بیقرار کرده بود اما او همچنان در حال جنگ بود. اما «مسعود» یکی دیگر از مراجعان بود که به معنای واقعی تحلیل رفته بود. او وا داده، بیحال و پژمرده بود. او در برابر قسط وامهای پنج سال اخیرش و تنشهای زناشویی با همسرش بعد از تولد فرزندشان که حالا دیگر چهارسالش بود واقعا کم آورده بود. مسعود درمانده شده بود و فکر میکرد «زندگی دیگر ارزشش را ندارد.»
سبک زندگی ما و برخی خصوصیات شخصیتی زیربنایی ما را بیشتر در معرض تحلیل رفتگی قرار میدهد. سبکهای زندگی نادرستی مانند اینکه کم بخوابیم؛ حمایت اجتماعی از طرف خانواده و دوستان نداشته باشیم؛ مسئولیت زیاد بدون کمک گرفتن از دیگران بپذیریم؛ زیاد کار کنیم بدون اینکه وقتی برای تفریح و مهمانی قرار دهیم. اگر شخصیت ما بهگونهای است که بینقصگرا (کمالگرا یا Perfectionist) هستیم و نمیتوانیم اشتباهات خود و دیگران را تحمل کنیم؛ اگر نمیتوانیم یک لحظه بیکار بنشینیم و برای اینکه از خودمان راضی باشیم حتما باید یک کاری دست خودمان بدهیم (شخصیت معتاد به کار یا Workaholic)؛ یا اگر غالبا در وجود خودمان، دیگران و دنیا نکات بد و منفی را میجوریم… برای اینکه دچار تحلیل رفتگی شغلی شویم بسیار آمادهایم.
با این حال راههای پیشگیری و درمان برای این شرایط نیز وجود دارد. برخی از این راهحلها مانند آموختن آرام سازی (Relaxation)، مدیریت استرس، مسافرت، تغذیه و ورزش به مدیریت کوتاه مدت مسئله کمک میکند. اما برای اصلاح سبک زندگی و شخصیت زیربنایی که تحلیل رفتگی برخاسته از آن است نیاز به تأمل و تحمل بیشتری است. تحمل برای آموختن نه گفتن. تحمل برای آموختن کمک گرفتن، حوصله کردن برای پرورش بعد آفریینده و خلاق وجود خویش، بازنگری عمیق در اهداف و فلسفه زندگی و …
در نخستین گام لازم است یک نگاه بیطرف، بلندمدت و عقلانی، همراه با جزئیات به فرآیندی بیندازید که منجر به بروز تحلیل رفتگی در شما شده است. یک روش خوب این است که با فردی مطمئن که آشنا با این شرایط است صحبت کنید. البته در این موارد صحبت با همکاران و افراد خانواده که خودشان بخشی از صورت مسئله هستند ممکن است قضیه را پیچیدهتر کند.
افرادی توانستهاند در این فرآیند بازنگری، از تحلیلرفتگی شغلی به عنوان فرصت (و نه تهدید) و نقطه شروعی برای رشد شخصی استفاده کنند. آنها در این فرایند بازسازی درسهایی در مورد جایگاه کار در زندگی، معنای آن، خداگونه پنداشتن خویش و انزوای حاصل از آن آموختهاند. درسهایی که به اصلاح سبک زندگی و ساختارهای عمیق شخصیت منجر شده است. آخر قصه این است و صفحه صفحه قصه چیزی که باید آن را زیست.