چند بار این یادداشت را نوشتم و پاک کردم، دست آخر به این نتیجه رسیدم که جایی برای استعاره و تمثیل و درود فرستادن به گل و یاد کردن از چمن نیست. حتی استعارههای حماسی هم چندان معنی نمیدهند، بیخود است اگر خودمان را با شاهنامه مقایسه کنیم و در جستجوی کاوه باشیم و … . این بحران کرونا دستکم از بحرانهای شاهنامه ندارد، دلیلی ندارد خودمان را در قیاس با مثلا حملهی افراسیاب توضیح دهیم، ایرانیانِ زمان حملهی افراسیاب بهتر است خودشان را در قیاس با ما توضیح بدهند. ما به مثال نیاز نداریم، خودمان مثالیم.
سال 98 سال وضوح بود. شاید بشود گفت که قرن چهاردهم قرن وضوح بوده و حالا باید برای ورود به قرن پانزدهم آماده شویم و تصمیم بگیریم. در این 99 سال اخیر، مردم ایران دو کودتای بزرگ را پشت سر گذاشتهاند. یک بار کشور به طور کامل تسخیر شده. یک انقلاب بزرگ کردهاند و هشت سالش را هم به جنگ مستقیم با کشور همسایه گذراندهاند. اگر بحرانهای سال 98 ما برای ده سال یک کشور معمولی بس باشد، فراز و نشیبهای قرن چهاردهم ما هم به چند قرن میارزد. اما آیا تمام این حساب و کتابها قرار است حس خوبی به ما بدهند؟ یا مثلا این واقعیت که صد سال پیش در قحطی بزرگ جنگ جهانی اول چندین میلیون ایرانی جانشان را از دست دادند، و ما الان دچار قحطی نیستیم، قرار است شادمان کند؟ به نظرم خطای بزرگی است که از کوچکی فاجعهی مقابل چشمانمان شاد شویم.
واقعیت این است که سال 99 هم سالی پر از شادی و خوشبختی نخواهد بود و هرچقدر در تبریکهای عید این آرزو را تکرار کنیم تاثیری ندارد. پیامدهای 98 و امتداد بحران کرونا بخشی از سال را خواهد بلعید، بیکاری بیشتر خواهد شد و اقتصاد بحرانهایی بزرگتر از سال گذشته را پشت سر خواهد گذشت. سوال اینجاست که خوب یا بد بودن سال، چه تاثیری در رفتار ما خواهد گذاشت؟ آیا کسانی از ما که مستعد افسردگی هستند گوشه خواهند گرفت یا جدیتر از قبل به کار ادامه خواهند داد؟ آیا جامعه دچار فروپاشی اخلاقی میشود یا برعکس، تحت فشار بحرانهای پیاپی لزوم پایبندی به اصول اخلاقی بیشتر و بهتر دیده میشود و آدمهای راستگو جایگاه بالاتری پیدا میکنند؟ و اما بزرگترین سوال این است: آیا کشور ایران به آن تصویری که برآیند تخیل جمعی ایرانیان است نزدیک خواهد شد؟
تمام تغییرها و مبارزهها در صد و پنجاه شصت سال گذشته در همین جهت بوده. در دوران قاجار تخیل جمعی ایرانیان، ایرانی را دید که مردمش باسواد بودند و در آن همه در مقابل قانون برابر بودند و … . حالا ما پایان قرن چهاردهم در شرایطی هستیم که نیمی از جمعیت کشور سواد زیر دیپلم دارند و حدود پانزده درصد بیسواد مطلق داریم. بله، قطعا اوضاع از پایان قرن قبل که ده درصد کشور باسواد بودند بهتر شده، اما جای چندانی برای شادمانی نیست. امید؟ چرا، امیدوار باشیم، به فردا، به ماه بعد، به سال آینده و به قرن بعدی، 99 را چه خوب باشد و چه بد، با تلاش زیاد پشت سر خواهیم گذاشت و به قرن بعدی خواهیم رسید.