مشقات آکتوری تئاتر
ر.الف، یک بازیگر تئاتر، در خانه نشسته بود و فیس بوکش را چک میکرد که مادرش با صدایی حدودا در اندازه 53 دسی بل فریاد فرمودند که: «پاشو برو میوه بخر.» ظاهرا شب قرار بود عمه خانوم عزیز و دخترهاش که همان دختر عمههای آقای ر.الف بودند به همراه دامادهاش که فیالواقع شوهر دختر عمههای […]