نامه سرگشاده فرعون به حسنی مبارک

۱۲ مهر ۱۳۹۲ | ۱۲:۰۲
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 4 دقیقه

حُسنی جان سلام؛

خبر آزادی تو را این‌جا خواندم. اکنون که این نامه را می‌­نویسم در جهان بعد از مرگ به سر می­‌برم و همه چیز خوش است. جایت خیلی خالی است؛ گرچه به نظر می‌­­رسد  به تو خوش‌­تر می­‌گذرد. یادم هست آن زمان­‌ها عده‌­ای مسخره می­‌کردند که چرا زن­‌هایت را با خودت دفن می­‌کنی، این حرف‌­ها را جدی نگیر، خیلی هم تصمیم درستی بود. وگرنه این سه چهار هزار سال اخیر را چطور می­‌گذراندم؟ خلاصه نشسته‌­ایم تا قیامت شود و بدبخت شویم. شاید مرا به جا نیاوری، من رامسس دوم هستم که مقبره‌­ام سالی فلان قدر عواید توریستی برای مصر دارد. خلاصه این سی سالی که مصدر امور بودی از خاک قبر ما کشورت را می­‌چرخاندی، خیال نکنی حواسم نیست. اما می­‌خواستم یک چیزی را با تو؛ جانشین عزیزم در میان بگذارم. از من که فرعون قدیم بودم به شما که فرعون جدیدی؛ باید بگویم دست مریزاد. ما یک دمت گرم و احسنت به شما بدهکاریم. می­‌پرسی چرا؟

یک تصویری از شما دیدم، در دادگاه نشسته بودی و پسرهایت هم پشت سرت مثل شیر ایستاده بودند. کت شلوار پوشیده و شیک و مجلسی و همه چیز مرتب و نظام بود. واقعا لذت بردم. انصافا اگر من هم می‌­دانستم دادگاه آن‌قدر چیز خوبی است قطعا به جای تعقیب موسی تا رود نیل؛ خیلی عالی و قانونی محاکمه­‌اش می­‌کردم. نه فراری اتفاق می‌­افتاد، نه دریایی شکافته می‌­شد. قشنگی دادگاه همین است. قاضی با من بود؛ هیئت منصفه را از نزدیکان موسی می­‌گذاشتم و همه را می­‌خریدم. خود تو مگر چه کردی؟ بعدا هم کسی نمی‌­تواند اعتراضی کند. تو خواهی گفت:«محاکمه‌­ام کردند. حبسی کشیدم. آزاد شدم.» و انصافا هم سی سال حکومت به دو سال زندان می‌­ارزد. حالا وارد این صحبت نمی‌­شوم که چقدر ممکن است در زندان به تو بد گذشته باشد. تازه 85 سال هم که سن داری، مرد حسابی بازداشت خانگی برای تو اصلا مجازات نیست. خود به خود بازداشت خانگی می‌­بودی! باز اگر در خانه­ یک آدم عادی زندانی می­‌شدی یک چیزی! قضیه در این حد است که هیو هفنر را به بازداشت خانگی محکوم کنند! ای آقا طرف کلا حاضر نیست از خانه‌­اش بیرون بیاید!

 نهایت لفظ اینکه اگر من دوباره به این دنیای خاکی شما برگردم، قطعا به سبک شما مدیریت می‌کنم حسنی جان. حقا که کارت را بلدی. می­‌دانی به چی فکر می­‌کنم؟

mabadshomakhub-5-5-7-922

همان سه چهار هزار سال پیش، وقتی موسی آمد و عصایش اژدها شد و دهن جادوگرهای من را سرویس کرد من خامی کردم. اگر به جای این‌که خشونت کنم و همه را بکشم و زندانی کنم و خلاصه مجبورشان کنم به فرار؛ قضیه را به رای می­‌گذاشتم قضیه فرق می­‌کرد. یک رای گیری برگزار می­‌کردم که ای قوم بنی اسراییل؛ ترجیح می­‌دهید با موسی به بیابان بروید یا همین‌جا بمانید و من به جای روزی صد ضربه شلاق؛ هرکدام‌تان را روزی نود ضربه شلاق بزنم و یک تکه نان اضافه هم بهتان بدهم؟ واقعا فکر می­‌کنی نتیجه رای‌گیری چه می­‌شد؟ من تازه می­‌فهمم انگلیسی­‌ها چقدر ملت عاقلی بودند که هزار سال پیش قضیه رای‌گیری را جدی گرفتند.

شنیدم طرفدارانت دوباره طومار جمع کرده‌­اند تا نامزد انتخابات ریاست جمهوری مصر شوی. خبرش را این‌جا خواندم. ما این طرف اینترنت پرسرعت خوبی داریم. باور کن روزی که از قدرت کنار می‌­رفتی به خودم خندیدم و گفتم من اگر بودم تا پای جان می­‌جنگیدم؛ اما الحق والانصاف که نقشه تمیزی است. به زودی گروهی از مردم خواهند گفت:«ای آقا اقلا زمان مبارک امنیت بود! آرامش بود؛ خسته شدیم از این بکش بکش هر روزه در قاهره! من همان آرامش دوران مبارک را می­‌خواهم.» بعد هم انتخابات آزاد و رای گیری و بازگشت حسنی جان به قدرت. هی هی حسنی! آن زمانی که ما سر کار بودیم عوام فریبی هنوز اختراع نشده بود؛ اگر اختراع شده بود… اگر اختراع شده بود من سه تا هرم اضافه هم می‌ساختم؛ فقط با قدرت انتخابات آزاد. به زودی در مصدر امور می­‌بینمت.

قربانت ـ رامسس

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها