معرفی مکتب دکادنتیسم ـ بخش دوم
بخش اول این مطلب را اینجا بخوانید. در بخش دوم این مقاله هم به معرفی مکتب دکادنتیسم پرداخته میشود، مکتبی که منابع مکتوب در فارسی دربارهی آن بسیار محدود هستند. با بهاره نیک فرجام و شبگار همراه شوید.
وضعیتِ روحی شاعرِ مکتب افول :
شعر مکتب افول (دکادنتیسم) در یک شرایط ویژه روحی به وجود آمد. این شعر در وضعیتی خلق شد که شاعر احساس بیزاری از زندگی، اندوه و دل مردگی، احساس پوچی و تهی بودن و میل به خودتخریبی را، توامان میداشت؛ میل به خودکشی، عقاید شوپنهاوری. هنوز هم با مراجعه به شعر «اندوه» اثر «بودلر» میتوان این احساسِ غم، ناامیدی، مالیخولیای وجودی و ناتوانی از برقراری ارتباط میان زمان حال و آینده را دریافت. کلمهی به کار رفته در این اثر شاعر فرانسوی بودلر، معادل واژهی «اندوه و دل مردگی» در زبان ایتالیایی است که در اشعار «لئوپاردی» دیگر شاعر مشهور این دوره بسیار به کار گرفته شده است. در نظر «ای .اورباخ» این کلمه در بردارندهی یاس، بدون هر راه خروجی است، یک ترس فلج کننده، هراسی فریبنده و اجتنابناپذیر که زندگی ما را در برگرفته، ویرانی و سقوطی تمام عیار که در همه چیز، وضعیتی دهشتناک وجود دارد.
بودلر در جایی دیگر میافزاید:
مراسم طولانی و آهستهی تشییع جنازه
بدون حرکت و نه حتی موسیقی
درون روح:
امیدواری پیروز است
میگرید، و اضطرابی وحشتناک در جمجمهی من،
سرشک، ستمگر، پرچمی سیاه رنگ.
سپس در شعر «آلباترو» مینویسد:
مانند شاهزادهی ابرهای تیره
اسیر طوفان
تیرانداز میخندد: اما تبعید شده
بر روی زمین، میان خارها،
اما در بین غولها قدم زدن نمیتواند .
____________________________________
اینها اشعاری هستند که اندوه شاعر آن عصر را بیان میدارند، در «آلباترو» شاعر به مثابه اسیری است در دستان ملوانهایی که هرگز موفق به رها شدن از کشتی و پیوستن به آسمان نمیگردد؛ مانند یک تبعیدی، در وضعیتی دردآور که آگاهانه، به سقوط از بام آسمان متصل است، نماد یک بزرگی غیرواقعی، یک احساس پرشور شاعرانگی که تقریبا معتقد است به سقوط فرشتهای بر روی زمین و اینکه دوباره میخواهد به آن بالا بازگردد، به پرواز ، مانند همان اسیر، خو گرفته به ابرهای سیاه، به طوفانها.
از شخصیتهای مهم این جریان در حوزهی داستاننویسی میتوان نام برد از :
1884 : Joris-Karl Huysmans ، با اثر مشهور : خلاف جریان .
قهرمان این داستان آخرین بازماندهی خاندانی توانگر است؛ او تمام سعیاش را به کار میبرد تا بتواند به خواستهها و آرزوهایاش برسد اما هنگامی که موفق به انجام این کار نمیگردد به ویلایاش در حومهی پاریس پناه میبرد و در آنجا گوشهنشینی را اختیار میکند. سپس آهسته آهسته به عملی کردن طرح خود میپردازد: چیزی بر خلاف جریانهای روزمره و در مخالفت با روح و اخلاق عمومی حاکم بر اجتماع.
نویسنده در زمان خود به این توفیق دست مییابد که تمامی هنرهای مورد نظرش را دراین کتاب بگنجاند: شعر، موسیقی، نقاشی و جمع مقدسات و امور کفرآمیز .
شخصیت محوری داستان با تحولات و عصیانهایش (که موجب کامیابی ادبی برای نویسندهاش بود) منبع الهامی برای دانونتزیو و کتاباش با نام « لذت» بود و هم چنین «اسکار وایلد» که «تصویر دوریان گری» را نوشت.
امروزه با قطعی شدن مسلک اصالت عقل، کهنهگی و به فراموشی سپرده شدن علوم طبیعی و مشتقات آن اگر این جریان را به بحران «پوزیتیویسم» پیوند ندهیم، همچنان برای ما توضیحناپذیر خواهد ماند.
با رشد فلسفه، میتوانیم بگوییم اصل و ریشهی «مکتب افول» به «شوپنهاور» و «کیرکگارد» بر میگردد و حتی بیشتر از این دو به «برگسون»، «بلوندل» و «نیچه».