جوخه؛ فیلم جنگی ضدجنگ

۱۷ فروردین ۱۳۹۳ | ۱۶:۰۶
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه

در کلاسیک­‌هایی که باید دید این بار بهزاد طالبی فیلم جوخه ساخته­ الیور استون را معرفی می‌کند.

در 16 مارس 1968 یک گروهان از سربازان آمریکایی به فرماندهی ستوان ویلیام کالی، 504 نفر از افراد غیرنظامی دهکده می­لای در ویتنام جنوبی را که اکثرا زن و کودک بودند، قتل­‌عام کردند و این حادثه نشان داد سربازان آمریکایی که در فیلم­‌هایشان هم‌چون قهرمانان یک جنگ میهنی تصویر می‌­شدند، چیزی به غیر از وحشی­‌های تشنه به خون نیستند. ایالات متحده آمریکا که در ویتنام به صورت مستقیم و غیرمستقیم از سال 1955 تا 1975 درگیر جنگ بود، با 58220 کشته آن‌جا را با شکست ترک کرد. الیور استون (Oliver Stone) در فیلم جوخه (Platoon, 1986) داستان جوانان ساده‌­دل آمریکایی را روایت می‌کند که چگونه با ورود به جهنم ویتنام تبدیل به انسان­‌های دیگری می­‌شوند.

الیور استون در زمان ساخت جوخه کارگردان صاحب نامی نبود. او که فیلم­نامه این فیلم را در سال 1969 بعد از پشت‌سر گذاشتن دوران خدمت سربازی در ویتنام براساس شخصیت­‌های حقیقی نوشته بود تا سال­‌ها نتوانست تهیه­‌کننده‌­ای برای داستان خود پیدا کند. او که در سال 1979 اسکار بهترین فیلم­نامه را برای فیلم “قطار نیمه‌­شب” (Midnighit Express, 1978) به دست آورده بود، با دو تجربه کارگردانی ناموفق و ساخت فیلم اکران نشده سالودور (Salvador, 1986)، دست به کار ساخت “جوخه” شد. جوخه اولین فیلم از سه­‌گانه استون در مورد جنگ ویتنام و سکوی پرتاب او به بالاترین قله‌­های موفقیت در هالیوود بود. او با دو فیلم متولد چهارم جولای (Born On The Fourth Of July, 1989) و بهشت و زمین (Heaven & Earth, 1993) سه­‌گانه خود را تکمیل و دو اسکار بهترین کارگردانی را نصیب خودش کرد.

جوخه با ورود کریس تیلور (Chris Taylor) راوی جوان فیلم به ویتنام آغاز می‌­شود. تیلور جوان مرفهی است که با انصراف از دانشگاه به قصد شرکت در جنگ مقدس، داوطلب شده است. او به گروهانی منتقل می‌­شود که به جای فرمانده­اش ستوان وولف، قدرت واقعی در دست گروهبان بارنز(Sgt. Barnes) کهنه­‌کار است. تیلور به زودی متوجه می­‌شود که هیچ جنگ میهنی در کار نیست و این‌جا جهنمی است که اگر از آن جان سالم به در ببرد تا دوران پیری به خوبی زندگی خواهد کرد. تیلور در جوخه­‌ای به فرماندهی گروهبان الیاس (Sgt. Elias) خدمت می‌­کند، با این‌که الیاس یک مرد جنگی تمام عیار است، اما انسانیت خود را هنوز از یاد نبرده. در روستایی گروهبان بارنز برای تهدید یک ویتنامی، اسلحه را بر سر کودکی می­‌گذارد و این آغاز جدال میان بارنز و الیاس است.

فیلم­‌های ساخته شده در دهه 60 از جنگ ویتنام، آثار باشکوهی بودند که قدرت و شجاعت جوانان آمریکا را به تصویر می­‌کشید، اما با شروع دهه 70 و قدرت گرفتن جنبش‌­های معترض فیلم‌­های ضدجنگ راه خود را به هالیوود باز کردند. جوخه به همراه فیلم­‌های اینک آخرالزمان (Apocalypse Now , 1979) ساخته فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) و شکارچی گوزن (The Deer Hunter, 1978) اثر مایکل چیمینو (Michael Cimino) پرچم‌­دار این سبک از فیلم­‌ها بودند. فیلم­‌هایی که سازندگان‌شان هیچ عمل قهرمانان‌ه­ای در جنگ نمی­‌دیدند و بر سیاهی و پوچی آن تاکید داشتند و آن را تقبیح می­‌کردند.

استون در فیلمش از بازیگران جوان و تازه‌­کار استفاده کرده است، بازیگرانی که به خوبی از پس نقش‌های سنگین خود برآمده‌­اند. شاید اگر بدشانسی به سراغ تام برنجر (Tom Berenger) نمی­‌آمد، باید اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را برای بازی در نقش گروهبان بارنز با آن گریم سنگین و زخم‌های عجیب بر صورتش، به خانه می‌­برد. اما وقتی دو بازیگر از یک فیلم کاندید اسکار می‌­شوند، آرای اعضای آکادمی بین هر دو نفر تقسیم می­‌شود. اسکار نه به ویلم دافو (Willem Dafoe) برای نقش الیاس رسید و نه به تام برنجر. چارلی شین (Charlie Sheen) هم هفت سال بعد از پدرش، مارتین شین (Martin Sheen) بازیگر فیلم اینک آخرالزمان، نقش اصلی یک فیلم جنگی ضدجنگ را به عهده گرفت، در حالی‌که هر دو زیر سایه بازیگران فرعی فیلم ماندند.

فیلم جوخه برای دریافت هفت جایزه، کاندید شد و چهار تای آن را به دست آورد، بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین صدا و بهترین تدوین. سه جایزه بهترین فیلم­نامه، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلم‌برداری را به رقبا باخت. البته برخلاف سال­‌های طلایی تاریخ سینما، فیلم­‌های درخشان زیادی در رقابت با جوخه نبودند که یکی‌­شان سالوادور ساخته خود الیور استون بود. مهم‌ترین آثار آن سال، رنگ پول (The Color Of Money, 1986) و هانا و خواهرانش (Hannah And Her Sisters, 1986) بودند.

جوخه داستان قهرمانانی نیست که یک تنه به قلب دشمن می‌زنند و بدون برداشتن خراشی همه را از بین می‌­برند، این فیلم داستان انسان‌های ساده و معمولی است که فقط می­‌خواهند از این جهنم زنده بیرون بروند. جوخه درباره انسانیتی است که در جنگل­‌های ویتنام گمشده است. سرباز تیلور ساده و مهربان، بعد از گذشت چند ماه در آخر داستان تبدیل به یک قاتل خونسرد می‌­شود که به راحتی آدم می­‌کشد. انسانیتی که فقط فرشتگانی مانند گروهبان الیاس از آن پاسداری می­‌کنند. شاید روزگاری گروهبان بارنز و افراد زیردستش هم انسان­‌های متمدن و دل‌رحمی بودند، اما جنگ از آن‌ها هیولاهایی ساخته که دیگر نمی‌­توانند از آن جدا شوند. کشتن یک انسان دیگر هرچند مهاجم باشد و دیدن کشته شدن آن‌ها، به مرور زمان، قلب هر انسانی را سخت می‌­کند و این نتیجه‌ای است که هر جنگی در بردارد، هر چند که جنگی مقدس باشد.

2

 نقد راجر ایبرت 

نقد در نیویورک تایمز 

نقد در ورایتی 

نقد در لوس­‌آنجلس تایمز

بهزاد طالبی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها