بر خط داستان: دو داستانِ کوتاه از «آن تایلر» و «کازوئو ایشی گورو» ؛ برگشت به خانه‌­ی پدری

۱۱ فروردین ۱۳۹۴ | ۲۳:۱۳
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

annetyler-26-12-93

بر خط داستان: دو داستانِ کوتاه از «آن تایلر» و «کازوئو ایشی گورو» ؛ برگشت به خانه‌­ی پدری

«آن تایلر» نویسنده‌ی  معاصر آمریکایی بیشتر به رمان‌­نویسی شهرت دارد تا نوشتنِ داستان کوتاه. اما دغدغه‌ی  اصلی او که خانواده و به ­خصوص خانواده­‌هایِ آمریکاییِ در آستانه‌ی فروپاشی است، در داستان کوتاه­‌هایش هم دیده می‌­شود. با این حال نام او در بازار کتاب ایران کمتر شنیده شده­ است. او همسر تقی مدرسی، روان‌پزشک و نویسنده‌‌ی فقید ایرانی است. تایلر از چهره‌‌های جدی ادبیات داستانی امروز آمریکا محسوب می‌‌شود. اکثر داستان‌‌هایش در میان اقشار متوسط جامعه و بحران­‌هایشان می‌‌گذرد. او تاکنون بارها نامزد جوایز معتبر متعددی از قبیل پولیتزر، پن فاکنر، اورنج و… شده و در سال 2011 برای آخرین رمانش، قطب نمای نوح، نامزد جایزه‌‌ی معتبر بوکر شده است.

داستان «ذوق زبان» قصه‌ی زنی آمریکایی است که با استاد زبان‌شناس ایتالیایی ازدواج می‌ کند در حالی که دنیای آنها خیلی از هم دور است . سوزان و مارک برای تعطیلات کریسمس به خانه پدری سوزان می­روند ، جایی که مادر سوزان سالها پیش خودکشی کرده ، با این حال زندگی گذشته  سوزان هنوز بر زندگی کنونی اش سایه افکنده است.

«اما من هیچ‌وقت نمی‌‌توانستم احساسم را خوب بیان کنم. با هم که بیرون می‌‌رفتیم، انگار این مارک بود که باید همه‌ی حرف‌‌ها را می‌‌زد و البته اگر هم می‌‌خواستم حرفی بزنم مجالی به من می‌‌داد، با این که معمولاً از این مجال استفاده نمی‌‌کردم. همیشه به خود من توجه زیادی نشان می‌‌داد، که من اصلاً عادت نداشتم. می‌‌گفت «چرا چشم‌‌هات آبی به این کم‌‌رنگی‌‌یه؟ باید مال فکر کردن زیاد باشه. لابد تو کم‌‌رنگ‌‌تر فکر می‌‌کنی، فکرهایی سردتر از مردم عادی.»

  من چه جوابی می‌‌توانستم بدهم؟ لبخند می‌‌زدم و دست‌‌هام را به هم چفت می‌‌کردم تا این که او دستش را جلو می‌‌آورد و دست‌‌هام را نوازش می‌‌داد. شب‌‌ها می‌‌زدم زیر گریه  ـ هر شب در طول بهار ـ و منتظر بودم که او تغییر عقیده بدهد و قالم بگذارد. البته هیچ‌‌وقت چیزی در این باره به زبان نمی‌‌آوردم. و سرانجام، این اشک‌‌ها بیهوده بود. زندگی من هم بعد از همه‌ی این چیزها، مثل دیگران، راهی برای خودش باز کرد. از من خواست با هم ازدواج کنیم، و ما با حضور پدرم و دو تا ازعمه‌‌هام به عنوان شاهد، در نماز‌خانه‌ی دانشگاه عروسی کردیم و رفتیم به آپارتمانی چسبیده به دانشکده.»

لینک داستان « ذوق زبان»

لینک مصاحبه با آن تایلر

«کازوئو ایشی گورو» نویسنده‌­ی انگلیسی ژاپنی­‌تبار هم رمان­نویس است. اما می‌شود ویژگی رمان‌هایش را در داستان کوتاهش هم دنبال کرد. داستان‌‌های او اغلب بدون نتیجه‌‌گیری مشخص هستند. مثلا راوی داستان «شام خانوادگی» مرد جوانی است که بعد از سال‌ها به خانه‌­ی پدرش در ژاپن می­‌آید، مادرش مرده و پدر و خواهرش با هم زندگی می­‌کنند.  گذشته­‌ی شخصیت اصلی هیچ وقت برملا نمی­‌شود و فقط سرنخ­‌هایی به خواننده داده می‌شود که چیزی را حل نمی­‌کند. به همین دلیل ایشی‌‌گورو خیلی از داستان‌‌هایش را با نوعی تسلیم و کنار آمدن غم‌‌انگیز به پایان می‌‌برد. هرچند بعضی از نویسندگان ژاپنی تأثیری بر نویسندگی او داشته‌‌‌اند اما ایشی‌گورو تأثیر سینماگران ژاپنی مانند یاسوجیرو ازو و میکیو ناروسه را بیشتر می‌داند.

«همان‌وقت، چشم‌‌ام افتاد به چيزي روي ديوار ته اتاق. اول به غذا خوردنم ادامه دادم، بعد دست‌‌هام بي‌حرکت ماند. آن دو نفر متوجه شدند و به من نگاه کردند. من هم‌‌چنان از روي شانه‌‌هاي پدرم به تاريکي زل زده بودم.

«اون کيه؟ عکس کيه آن‌جا؟»

« کدام عکس؟» پدرم سرش را کمي چرخاند و سعي کرد نگاه من را دنبال کند.

« عکس پاييني. همان پيرزني که کيمونوي سفيد پوشيده.»

پدرم قاشق‌‌‌هاي چوبي‌‌اش را گذاشت روي ميز. اول به عکس نگاه کرد، بعد به من.

«مادرت.» صداش خيلي زمخت شده بود. «تو مادر خودت را هم نمي‌‌شناسي؟»

« مادرم. عجب. آخه تاريکه. من خوب نمي‌‌بينم.»

چند ثانيه کسي حرف نزد. بعد، کيکوکو از سر جاش بلند شد، عکس را از روي ديوار برداشت، برگشت سر ميز و آن را داد به من.

گفتم: «خيلي پيرتر به نظر مي‌‌آد.»

پدرم گفت:«کمي قبل از مرگ‌‌اش برداشته شده.»

«مال تاريکي بود. خوب نمي‌‌شد ديد.»

سرم را بلند کردم و ديدم پدرم دستش را دراز کرده. عکس را دادم به او. به دقت نگاهش کرد، بعد دادش به کيکوکو. خواهرم يک بار ديگر بلند شد و عکس را برگرداند سر جاش، روي ديوار.»

لینک داستان «شام خانوادگی»

لینک دانلود داستان صوتی « شام خانوادگی »

مسلما این دو داستان شاید بهترین آثار نویسنده‌هایشان نباشند، اما قطعا یکی از بهترین داستان‌­های آن دو است. ترجمه‌­ی هر دو داستان را «جعفر مدرس صادقی» انجام داده، هر دو داستان در مجموعه داستان کوتاه « لاتاری ، چخوف و داستان‌های دیگر » نشر مرکز منتشر شده ­است.

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها