معرفی نمایشنامه در خلوت مزارع پنبه
شبگار «در خلوت مزارع پنبه» را معرفی میکند. نمایشنامهای از برنار ماری کولتس، که توسط تینوش نظمجو ترجمه و به همت نشر نی چاپ شده است. نمایشنامهای که ارزش خواندن دارد، با علی اکبری همراه شوید و این نمایشنامهنویس را بشناسید و البته نمایشنامهاش را.
نمایشنامهای به غایت غافلگیر کننده. داستان کسی که میخرد و کسی که میفروشد. پنهانفروش و مشتری. ابهام از نام کاراکترها آغاز میشود. نه اسم خاص که بسته به موقعیتشان در زمان داستان نامگذاری شدهاند. رابطه یک فروشنده و خریدار جذاب و دراماتیک نیست مگر اینکه چیز دیگری به آن افزوده شود. یعنی یکی قاعدهی بازی را بههم بزند و قصد دیگری داشته باشد، اما اینجا مشکل اساسیتر است. هیچکدام نقش خود را نمیپذیرند مگر اینکه دیگری پیش قدم شود و آن دیگری پیش قدم نمیشود.(مگر نه این است که ما همیشه میخواهیم مسئولیتهایمان را دیگری بر عهده بگیرد؟)و این حربهایی میشود در «در خلوت مزارع پنبه» در دست کولتس که به شیوه مارسل پروست لحظه را گسترش دهد. او زمان را کش میآورد. به جای رشد طولی داستان و گسترش در زمان، آن را در عرض میگستراند و زمان را متوقف میکند. نامحتملترین برخورد بین یک فروشنده و خریدار را میآفریند و غریبترین گفتگو را بین آن دو به پیش میبرد. اما مخاطب در همان لحظه اول دنیای نمایش را میپذیرد و با پذیرش قواعد اثر نئشگی برخورد با یک شاهکار به او دست میدهد. هر دو کاراکتر لحنی شاعرانه و ذهنی فلسفی دارند، به گونهای که اگر محتوای کلام آنها نباشد، تشیخص اینکه چه کسی حرف میزند، غیرممکن است و این میتواند در جای دیگر یک ضعف باشد که مهارت کولتس آن را تبدیل به یک ویژگی جذاب در «در مزارع پنبه» کرده است. رابطهی یک فروشندهی خردهپا و یک مصرفکننده در مکانی نامعلوم و عمومی و در تاریکی یادآور فضاهای رئالیستی و ناتورالیستی است اما پیچیدگی ذهن کولتس و نمود آن در جنس رابطه دو کارکتر، اثر را کاری سمبولیک و به قول خودش به «استعارهای از دنیا »تبدیل کرده است. جایی که همه چیز معامله میشود ولی نه خریدار و نه فروشنده قادر به بیان خواست خود نیستند که اگر بگویند همه چیز از میان میرود؛ که یک جواب آری یا نه همه چیز را پایان میدهد. شاید برای آن دو هم بودن مهمتر از چرا بودن، چگونه بودن و با که بودن است.
برنارد ماری کولتس(Bernard-mariekoltes) بیشک مهمترین نمایشنامهنویس دهه 80 فرانسه و معروفترین آنها بعد از نسل طلایی دهه 50 است. کسی که چه به لحظ محتوای آثار و چه به لحاظ جذاببودن شخصیتش و از جمله مرگش شبیه کاموست. شهرستانی و اهل متز(metz). در 17 سالگی آنجا را ترک و اعلام میکند که دیگر به آنجا برنخواهد گشت. گویی میخواست کولتس نباشد. شهرستانی نباشد. حاشیهای و درجه دو نباشد. به گفته کلود استرتس(claudestratz)«کولتس خودش را دوست نداشت». کولتس در 1948 به دنیا آمد و وقتی پاتریس شرو (Patrice Chéreau) برای اولینبار در 1983 با کارگردانی «نبرد سیاه و سگ ها» (black battles with dogs )او را به تئاتر فرانسه معرفی کرد بیش از ده سال بود که برای تئاتر مینوشت. تقدیر این شاعر ناجی مسلک این نبود که در 80 سالگی روی صندلی فرهنگستان بمیرد. او در سن شکوفایی در اثر بیماریای از پا در آمد که داغ ننگین رابطه جنسی نامشروع را برخود دارد. دو ویژگی مسیر زندگی او را جذاب میکند: چهره بینهایت درخشان (آیا از زیبایی ناعادلانهتر داریم؟) و پایان تراژیک. او در 1989 در اثر ابتلا به ایدز مرد.
پنج اثر و یک ترجمه از او در زمان حیاتش به چاپ رسید: نبرد سیاه و سگ ها، فرار سوار بر اسب خیلی دور در شهر(رمان 1976)، شب درست پیش از جنگل ها(The Night Just Before The Forests(،بارانداز غربQuay west، در خلوت مزارع پنبه(in the solitude of cotton)، روبرتو زوکو(robrtozucco)، تاباتابا(tabataba)،در آمد(مجموعه داستان و مقاله)
از کولتس سه نمایشنامه در ایران به فارسی چاپ شده است. “بازگشت به برهوت” (return to the desert) ترجمه “زیبا خادم حقیقت” توسط نشر افکار و قطره در سال 81. “روز مرگ در داستان هملت” le jour dmeurtresdansi’histoired’hamlet))ترجمه “لیلا ارجمند” توسط نشر بیدگل در سال 1390 و “درخلوت مزارع پنبه” ترجمه تینوش نظمجو به همت نشر نی که به چاپ دوم هم رسیده است در سال 1388. همچنین مترجم با همتی در سوئد به نام محمود مسعودی تمامی آثار این نویسنده را ترجمه و توسط نشر “سی و دو حرف” منتشر کرده است و به علاوه کتابی هم درباره آثار او منتشر کرده است که امکان دسترسی به آنها به صورت الکترونیکی فراهم است.