یلدا شب شکست دیو است

۳۰ آذر ۱۳۹۴ | ۲۱:۴۵
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 4 دقیقه

سال گذشته با یادداشت «شبِ یلدای بوسیدن» به پیشواز یلدا رفتیم. امسال نیز با امین حسینیون و شبگار همراه باشید. یلدای همگی شاد.

نفس به سختی فرصت بیرون آمدن از تنگنای سینه را دارد که ابری تاریک بشود یا نشود. چهره‌ها خاکستری شده‌اند، لبخندها لرزان. دود آن‌چنان بر آسمان چیره است انگار دماوند خفته بیدار شده. انگار مثل هزاران سال پیش، ابری از گدازه و خاکستر از آتشفشان‌های ایران برخاسته؛ آسمان را گرفته، خشکسالی آورده و شب. غبار و دود و گدازه، بوی سوختن مدام در دماغ، و انتظار نابودی: زلزله، خشک‌سالی… . باران کم می‌بارد. شکارچیان، قدیمی‌ترین جانوران سرزمین، حیوانات را می‌کشند. قاچاق‌چیان، کهن‌ترین ساکنین سرزمین، درختان را می‌برند. جنگل‌ها زمین را به بیابان می‌بازند. دریاچه‌ها، رودها، خشک می‌شوند. کسی باید اژدها/گاو نر خشکسالی را از پا در بیاورد، مهر، مهر باید.

نه، نشد. چه وصفی از شبِ دودآلوده‌ی تهران بهتر از شعرِ  م.آزرم.

شب بد، شب دد، شب اهرمن. وقاحت، به شادی، دريده دهن. شب نور باران، شب شعبده. شب خيمه شب بازی اهرمن. شب گرگ در پوستين شبان، شب كاروان داری راهزن، شب سالروز جلوس دروغ، شب يادبود بلوغ لجن، شب كوی و برزن چراغان شده، فضاحت ز شيپورها نعره زن.

جنگجویانِ شجاع در تاریکی می‌جنگند. در قعر غار دیو، به جنگش می‌روند. رستم انتظار نمی‌کشد تا دیو سپید از غارش بیرون بیاید و زیر نور بجنگد. غاری که رستم می‌بیند، مانند دوزخ است[i]. چشمش به دست‌ها و گوشش به صدای تحسین تماشاچیان نیست. آمده تا نور را به چشم ایرانیان برگرداند و این راه از میان تاریکی می‌گذرد. به قول جان میلتون:«طولانی است و سخت آن راه، که از میان جهنم به نور می‌رسد.»  مهر هم در دل تاریکی به جنگ گاو رفت، و شب و خشکسالی را شکست داد و مردم، زاده شدن مهر و پیروزی‌اش را جشن گرفتند.

شب یلدا

 

اما دوران اساطیر گذشته است. دورانی که گرشاسپ به یک ضربت اژدهای خشکسالی را می‌کشت. در دنیای واقعی ما شکست شب، هرگز یک‌باره نیست. ذره ذره است و هر روزه. جنگجوی خستگی ناپذیر هر صبح که از خواب بیدار می‌شود، به جنگ می‌رود. در روزگاری که آدم‌ها به زرنگی و دمِ گرمِ دزد درود می‌فرستند، جنگجو هر روز، میان دود و تیرگی، صادق است. هر روز دروغ نمی‌گوید. هر روز قدرتش در خدمت راستی است نه ظلم. هر روز در راه راستی گام برمی‌دارد. تمام این‌ها در تاریکی شب دودآلود است. به قول سعدی، آخری بود آخر شبانِ یلدا را، اما معلوم نیست این آخر کی باشد؟. گاهی انگار تمام عمر ما دارد در همان لحظه می‌گذرد که رستم به خودش می‌گفت اگر این بار را زنده بمانم، تا ابد زنده خواهم ماند.[ii]  جنگجو دیگر گرز گاوپیکری ندارد، اگر هم داشت قدرت نداشت بلندش کند، دیگر دوره‌اش گذشته است. جنگجوی امروز گرز کوچکش را هزاران هزار بار بالا می‌برد، همیشه قهرمان نیست، شاید بارها بشکند، اما جنگش را ادامه می‌دهد.

درباره‌ی واژه‌ی یلدا و ریشه‌هایش بحث کم نیست؛ اما همه به معنایِ زایش می‌رسند. در بابِ آداب و رسومِ کهن از ابوریحان و دیگران نقلِ قول می‌آورند که مردم در یلدا چه می‌کرده‌اند. روزِ اول دی را تعطیل می‌کردند و جشن می‌گرفتند. که عشایر یلدا را جشن و پایکوبی می‌کرده‌اند، تا زمین به خواب فرو نرود. که کریسمس الگو برداریِ مسیحیان از یلداست و بابانوئل همان مهر است.  از این دست روایات زیاد دست به دست می‌شود، بخواهید یا نخواهید به شما هم خواهند رسید. اما تمام تاریخ‌ها به کنار، امروز ماییم و یلدا.

یلدایی که داریم، و آرزوی کوتاه شدن شب.

[i] به کردارِ دوزخ یکی غار دید/ تن دیو از تیرگی ناپدید

[ii] به دل گفت رستم گر امروز جان/ بماند به من زنده‌ام جاودان

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها