در هفتهی پانزدهم بر خط داستان، سه داستان از سه نویسندهی برنده جایزه نوبل را معرفی میکنم. نجیب محفوظ نویسنده مصری در سال 1988، اورهان پاموکِ ترک در سال 2006 نوبل را به خانه بردهاند و البته هرمان هِسه آلمانی- سوییسی در سال 1946. این هفته خبری از داستان ایرانی و زبان اصلی نیست، به جای آن یک داستان صوتی و دو داستان ترجمه را معرفی میکنم.
نجیب محفوظ نویسندهی مصری در مجموعه داستان «خانه بدنام » که نشر روزگار منتشرش کرده است، داستانی دارد به نام «قهوه خانهی خالی»، داستان پیرمردی که همسرش مرده و او به خانه پسرش نقل مکان میکند. این داستان صوتی در شبکه رادیویی فرهنگ منتشر شده است و مترجم آن حسین شمس آبادی است. فایل صوتی داستان تقریبا 22 دقیقه است و در بین آن صدای سازِ دلنواز عود با ریتم عربی هم شنیده میشود؛ هم فال است و هم تماشا. این بخشی از داستان است:
«مرد که با صدایی رسا آه بلندی میکشید خود را روی صندلی رها کرد و پاهایش را دراز کرد و زیر لب گفت من الان تنهام بدون رفیق و همراه چرا منو رها کردی؟ چرا زودتر از من رفتی؟ منظره پیرمردی که در 90 سالگی میگریست واقعا اندوهناک بود.»
داستان «تیله ها» نوشته اورهان پاموک، قصهی دو برادر است و کودکی پُر از دعواها و بازیها و تفاوتهایشان با هم. پسر بچه کوچکتر که گویی خود پاموک است، پُر است از عقدههایی که از کودکی در او مانده و رهایش نکرده و حتی تا بزرگسالی هم با او همراه است. اگر بخواهم یک موضوع برای داستان انتخاب کنم، احتمالا رقابت کلمه درستی خواهد بود. همهی بچهها از کودکی در حال رقابت با خواهر و برادرشان، بعدتر با همکلاسیهایشان هستند و در نهایت وقتی بزرگتر میشوند با همه کسانی که با آنها در ارتباطاند. پاموک در جایی از داستان مینویسد:
«جسم زخمی و آزردهی من، سندی بود بر اینکه جنگجوی خوبی نیستم و شکست خوردن و تحقیر شدن حقم است. شاید همزمان با همین فکرها بود که رویاها و خیالات روشن، مثل نسیم تابستان در سرم شروع به وزیدن میکرد و من در این خلسه با خودم فکر میکردم که یک روز کار بزرگی خواهم کرد. آبشخور دنیای دومی که حالا پیش چشمم سوسو میزد و نوید یک زندگی جدید و سعادتمندانه را میداد، بیش از هر چیز، خشونتی بود که تازه تجربه کرده بودم و همین رویاهایم را واقعیتر و زندهتر جلوه میداد. همچنان که غم و اندوه شهر در وجودم رخنه میکرد، به تصادف دریافتم که وقتی در این لحظهها قلم روی کاغذ میگذارم، حاصل کار را بیشتر دوست دارم.»
شما هم در کودکی، کلکسیون داشتید؟ مثلا تمبر، کتابهای جیبی یا همه شمارههای یک مجلهی خاص یا حتی تیله. قهرمان داستان «پروانه»، کلکسیون پروانه دارد. او با هزار زحمت و بیچارگی پروانهها را پیدا میکند و نگهداری میکند تا اینکه سرو کلهی رقیبی پیدا میشود؛ کسی که زیبایی مجموعه پروانهاش حرف ندارد. از ویژگیهای اصلی داستانهای هرمان هِسه نویسنده آلمانی برنده نوبل 1946، زبان ساده و قصهگوی اوست. این تکه از داستان را بخوانید:«نخستین روزها هنوز، با کمال میل گنجینهی خود را به همکلاسیهایم نشان میدادم. اما آنان صاحب جعبههای چوبی با سرپوشهای شیشهای، جعبههای کرم ابریشم با دیوارههای توری سبز رنگ و دیگر چیزهای تجملی بودند که من با آن وسایل ابتدایی و پیش پا افتادهام، نمیتوانستم مانند ایشان بر خود ببالم.»
هِسه، محفوظ و پاموک، به فاصلهی چهل سال از یکدیگر، در سه قارهی مختلف، داستانهایی نوشتهاند که هر کدام از آنها تاثیر به سزایی در دنیای داستان کوتاه گذاشته است. هِسه با زبان ساده، نجیب محفوظ با موضوعات ملموس و عمیق و پاموک با دنیای کودکی و خاطراتش .