نوجوانان نه کودک و نه بزرگسالند و شاید هم کودک و هم بزرگسالند. موسیقی مورد علاقه، سبک آرایش مو و لباس، نحوه گفتار و علایقشان حکایت از نوعی، اگر نه ناهنجاری، که تفاوت معصومانه دارد. کمتر پدر یا مادری را میتوان یافت که در مورد چگونگی برخورد صحیح با نوجوانشان دچار دردسر و در برخی موارد حتی استیصال نشده باشند. دختربچه یا پسربچهی رامی که تا چندی قبل در دنیای کودکیاش مطیع، همسو و پیرو والدینش بود؛ الان برای رنگ لباس، مدلمو و انتخاب دوستان مورد علاقهاش با پدر و مادرش کلکل میکند.
در اینجا بزرگترهای مستاصل و در برخی موارد ناآگاه، از والدین گرفته تا مسئولان مدرسه و شهر و … ممکن است با برچسبهایی مانند بحران هویت، لجبازی و سرکشی به طرح مسئلهی نوجوانی بپردازند و چاره را در مهار بیشتر و برخوردهای قهری بدانند. در بهترین حالت با نوجوانانی روبرو هستیم که کودکی سالمی را از سر گذرانده و در مقابل فشارهای جامعه دچار انواع اضطراب و افسردگی نمیشوند. این نوجوانان در مقابل این فشارها به فشار متقابل رو میآورند. گویی چالش بر سر مرزی است که از قبل تعریف شده است. همانطور که قامت زیستی آنها دیگر در جامههای کودکیشان نمیگنجد، در دنیای روانیشان نیز نیازمند تعریف مرزهایی فراتر از دنیای کودکی هستند. یعنی در حال قد کشیدن روانی هستند. میخواهند آدم باشند.
ظرفیت والدین، مدرسه و جامعهی بزرگتر؛ برای این فشارهای وارده از سمت نوجوان و همچنین نحوه واکنش آنها تعیینکننده بلندای قد و قامت نسل بعدی است. نسلی که ممکن است با کوتولگی روانی خود جنگهای بشری به راه بیندازد و یا با بلندنظریهایش حق انسان بودن را به جا آورد.
در واقع نکته اینجاست که فشارهای نوجوان برای بازتعریف مرزها، قوانین و مناسبات کودکی که قبلا توسط والدین تعریف شده بود؛ حتما در بسیاری موارد هم برای نوجوان هم برای بزرگسالان بسیار تنشزا و دردناک است. اما این نوجوانان برای تمدن بشری موهبتاند. موهبتهایی که به لطف سرکشیهای آنان افقهای قبلی فهم و حیات روانی انسانی گستردهتر و درنوردیده میشود. افقهایی که شاید فراتر از میدان دید نسل قبل قرار گرفته باشد.
در این میان توجه به این نکته ضروری است که گرچه فشارهای افراطی و تنگنظری درمقابل رفتارهای به اصطلاح ناهنجار (و به زعم من متفاوت) نوجوان میتواند آسیبزا باشد، از سوی دیگر بیمرزی و بیقانونی و همهچیز رواداری نیز میتواند به هرج و مرج و آشفتگی در دنیای روانی او منجر شود. چاره در هنر نگه داشتن حد اعتدال میان تنگنظری و هرج و مرج است. هنری که بیش از همه بر مبنای آگاهی والدین و بزرگسالان جامعه از موضوع، شناخت کافی آنها از خود و حتی نوجوانی خود و در آخر آموختن رفتارهای متناسب تربیتی قرار دارد.
آخه خانم دکتر مشکل جوونای ما واقعا اینه؟ نه جدی مشکل جوونای ما رنگ لباس و مدل مو و دوستاشونه! بزارید چهار سال دیگه دوباره برمیگردم و اثبات میکنم که مشکل این نیست.
صد در صد مشکل اینا نیست.
ممنون از طرح به جای این موضوع مهم و ارزشمند. زیبا نوشتهای. در انتهای مطلب البته یک مقدار کلّیگویی پیش آمده(مثل اشاره به”شناخت کافی آنها از خود” برای بزرگسالان) که در متنهای کوتاه تا حدودی اجتناب ناپذیر است. ولی شاید دربارهی “آموختن رفتارهای متناسب تربیتی”، معرفی کوتاه یک کتاب برای این آموختن یا تبدیل این عبارت به صورت لینک که با کلیک به جایی هدایت شود که در این باره بتوان مطالبی آموخت، به گویاترشدن موضوع برای خوانندهی عمومی کمک شود.
ممنون از پیشنهاد مفیدتون.
حتماَ در نظر می گیرم
کتاب مسئولیت پذیری در نوجوانان، نشر قطره در این مورد مفید است