نقدی بر فیلم حاشیه اقیانوس آرام

۲۹ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۴:۰۶
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 7 دقیقه

 

این نقد بر فیلم حاشیه‌­ی اقیانوس آرام(The pacific Rim)، نقدی است پیچیده و پر از ارجاعات به سینمای ژاپن که مرجع گیلرمو دلتورو برای ساخت هیولاهای این فیلم بوده است. اگر به روند ورود هیولاهای سینمای ژاپن به هالیوود علاقه دارید، این نقد را حتما بخوانید.

هیولاهای فولادی علمی تخیلی گیلرمو دل تورو آن‌قدر هیجان‌انگیز هستند که می‌­توانند باعث خون دماغ شدن تماشاچی شوند، قهرمان­‌هایی که مدت‌­هاست رونق سابق را نداشته‌­اند.

در ابتدای فیلم حاشیه اقیانوس آرام، راوی مقدمه‌­ی مفصلی از سیر کلی داستان در این مجموعه فیلم دنباله‌دار بیان می­‌کند؛ مثلا این‌که شهرهای ساحلی اقیانوس آرام مورد هجوم هیولای عجیب و عظیم‌­الجثه یا همان کایجو قرار می­‌گیرند و چون موجودات زمینی معمولی از پس آن بر نمی‌­­آیند، خلق ماشین‌آلات جنگی شبه انسان آغاز می‌­شود.

این طرح شاید برای افکار عمومی غرب تازه باشد، هر چند که آثاری چون ربات جاکس ساخته‌ی استوارت گوردون(1990) که داستان هیولاهای فولادین دو پای کنترلی را بیان می‌­کرد(نه به پیشرفته بودن روبات بلکه ماشین­‌آلات مکانیکی) و سری فیلم­‌های مرد آهنین که سینمای غرب را با ایده­‌ی قهرمان رویین‌تن آشنا کرد، ساخته شده­ بودند. به هر حال صنعت فیلم­سازی ژاپن برای دهه‌­­های متمادی حول محور این دست از ماجراهای علمی­‌تخیلی می­‌چرخید. در فیلم­‌های اکشن تخیلی هیولاهای کریه­‌المنظر معروف در مقابل دشمنان مکانیکی قرار می­‌گرفتند (فرارکینگ کونگ 1967، گودزیلا برعلیه مگاگودزیلا 1974). در آغاز غول­‌هایی از جنس گوشت ­و ­خون نقش مثبت داشتند و هیولاهای آهنین مصنوعی که نقش منفی داشتند توسط آدم‌فضایی‌­های شرور و یا زمینی‌­های تبهکار کنترل می‌­شدند(سری انیمه­‌های نئون جنسیس اِوَنگیلیون1995-1996).

بی‌بدیل بودن حاشیه‌­ی اقیانوس آرام، انکار­ناپذیر است. گیلرمو دل تورو نسبت به سایر فیلمسازهایی که اکشن­‌های تخیلی در مقیاس بزرگ و سه بعدی ارائه دادند، فیلمساز متبحرتری است (مایکل بِی با فیلم ترنسفورمرز و زاک اسنایدر با فیلم­‌های ساکرپانچ و مردآهنین). دل تورو نقش اساسی در رونق گرفتن سینمای فانتزی اسپانیایی زبان ایفا کرد (ستون فقرات شیطان ولابیرنتِ پَن)، کمدی­‌هایی با چاشنی هالیوودی ساخت (هِل بوی و تیغ 2) و همواره بیشتر به ساخت فیلم‌­های گودزیلایی و پروژه­‌های کالت نسبت به فیلمسازان هم‌دوره‌­اش پرداخت (این­‌ها فیلم‌­های او بعد از شکستش در پروژه‌­ی رویایی و پر هزینه­‌ی at the mountain of madness نوشته­‌ی هوارد فیلیپس لاوکرفت است).

thepacificrim-23-5-921

او فیلم­ساز با ذوق و قریحه­‌ای است و طرفداران پر­و پا قرص زیادی را به خود جذب کرده­ است. در فیلم حاشیه‌­ی اقیانوس آرام کایجو یک موجود منحصر به فرد است با سری شبیه چاقو که در واقع یک طراحی بیولوژیکی مجدد از گیرون است ـ هیولایی که قهرمانانه با لاک­پشت پرنده‌­ای که گامرا نام دارد در استودیو دایی می­‌جنگد. استودیو دایی رقیب استودیو توهو محل تولید فیلم­‌های گودزیلایی است و به طور حتم این یک تبانی عمدی است. اصولا کسانی که فیلم‌­های دیوانه‌­واری مانند گامرا علیه گیرون(حمله هیولاها 1969)  ـ که در آن بدل‌کاری در لباس هیولا با پوشش کشتی سومو در وسط شهر مینیاتوری ایستاده ـ را می­‌پسندند و می­‌خواهند تصاویر واقعی‌­تری از زد و خورد آن‌ها ببیند با فیلم­‌های دل تورو و جنگ هیولاها (مخصوصا کایجو یا همان دای کایجو) به وجد می‌­آیند. هیولای بلعنده در حالی که آب دهانش بیرون می‌­ریزد، سرِ سفت و سخت یک مِک یا قسمتی از یک آسمان­‌خراش را می­‌خورد. این تصاویر یادآور شخصیتی است که در خرابه­‌های توکیو با گودزیلا می‌­جنگد و تصور کودکانه‌ای از همان گودزیلای همیشگی در ذهن ایجاد می‌­کند؛ که باعث می‌­شود راه اندازی مجدد اثر باشکوه رولاند امریش به نام گودزیلا (1998) جدی گرفته نشود. در ادامه شاهد صحنه‌­هایی با جلوه‌­های ویژه هستیم که هیولا با یک ضربه تمام ادارات، ساختمان­‌ها و هر آن‌چه که در سر راهش وجود دارد با تمام توانش ویران می­‌کند و در نهایت چیزی شبیه آونگِ ادیسون بر روی صفحه پدیدار می‌­شود.

 این فیلم از حیث صحنه­‌های اکشن خیره‌­کننده ­است، اما در کل از فقدان هدف و یک داستان مشخص رنج می‌برد. بی­‌انگیزه بودن مهاجمان و کمبود خیلی چیزهای دیگر از جمله نقاط ضعف فیلم است؛ یا مثلا وقتی ادریس البا با صدای خشن و آزاردهنده جمله­‌ای که در واقع از فیلم روزاستقلال(1996) دزدیده شده است را می­‌گوید:«ما امروز جلوی آخرالزمان را می­‌گیریم». شخصیت­‌های انسانی فیلم یا مضحک و بی‌مصرف و یا دانشمندانی به شدت تک‌­بعدی و آزاردهنده هستند.

تنها انسان زنده عادی که دل تورو در فیلمش استفاده کرده، ران پرلمن، یک دلال بازار سیاه است که اعضای بدن کایجو را به قیمت‌های گزاف می­‌فروشد(تصور می­‌شده که پودر استخوان­‌های هیولا افزایش‌­دهنده‌ی قوای جنسی است). عجیب و غریب است اما بر عکس نقش عقل‌کل­‌هایی که چارلی دِی و بِرن گورمن بازی کرده‌اند آزاردهنده نیست. شخصیت پرلمن تنها چیزی است که به تماشاچی القا می­‌کند ظاهر شدن یک هیولا دنیا را از جهات گوناگون تغییر می­‌دهد(در مقایسه با ترس و وحشت صرف فیلم­‌های میست و یا مانسترز).

تمام کسانی که باید تا آخر این درگیری­‌ها می­‌بینیم مردان ارتشی اسلحه به دستی هستند که فقط می‌‌جنگند و هیچ‌کدام شخصیت خاصی ندارند. در پس صحنه تصاویر جنگ روبات­‌ها نشان داده می­‌شود ـ که به وسیله‌­ی دو کنترل‌چی ماهر که البته زمینی و شرور هستند هدایت می­‌شوند ـ که می­‌توانست به داستان هیجان بیشتری بدهد اما بد به کار برده شده‌­اند؛ کنترل کننده‌­هایی که به شدت احمق و کسل‌کننده هستند؛ نیم‌کره مغزشان سوراخ سوراخ می‌­شود؛ بدون آن‌که حتی خونی از بینی‌­شان بریزد.

فیلم روز استقلال حداقل طیف وسیعی از کلیشه­‌های هجوم آدم فضایی­‌ها را نشان داد. عجیب است؛ دل تورو که در مجموعه فیلم‌­های جنگ­‌های داخلی اسپانیا نسبت به مردم بی­‌گناهی که بین نیروهای فرا‌­­زمینی و ارتش بی­‌رحم گرفتار شدند حساسیت نشان می‌­دهد؛ چطور به نشان دادن صحنه­‌های جنگی و یکپارچگی ارتش اهمیت نداده است. در دوره­‌ی حمله­‌ی هواپیماهای بدون سرنشین نمایش روبات‌­هایی که باید هدایت‌کننده داشته باشند به نظر مشکوک و فاشیستی می‌­آید.

لینک اصلی

مرضیه ابراهیمی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها