شاید شما هم مثل من تجربه خواندن داستان به زبان افغانی (فارسی دری) را نداشته باشید. پس خواندن داستانی که این هفته معرفی میکنم یک تجربه جدید خواهد بود. کار جالبی که سایت بوطیقا کرده؛ معرفی داستانهایی به زبان افغانی و تاجیکی، در کنار داستان های ایرانی است. این هفته داستان «گوسپند میشوم.» از حمیرا رافت را معرفی میکنم. 10 تا بچه افغانی، برای سرگرم کردن خودشان تصمیم میگیرند یکی از مرسومترین بازیها را انجام دهند؛ بازی عروس وداماد! آنها رسم و رسوماتی را که تا به حال در این مراسم دیدهاند اجرا میکنند، اما یکی از این رسم ها عاقبت خوبی برایشان رقم نمیزند. لینک داستان به همراه لینک توضیح درباره زبان افغانی در پایین آورده شده است. این هم بخشی از داستان است:
«کوچکترینها، عروس و داماد شدند. بزرگترینها پدر و مادر عروس و داماد؛ و ما وسطیها، همسایه. خانهها را تعیین کردیم.
– این دوشک، خانهی ما و آن دوشک، خانهی شما.
– حویلیها (حیاطها) کو؟
– پیش روی دوشک حویلیهای ما باشد.
دوشک را آن طرف میبردیم که حویلیهای ما کلان (بزرگ) شود. در عروسی، حویلیها باید کلان باشد.”
داستان این هفته مجله نیویورکر، “bad dreams” از تسا هدلی است. داستان در سه سطح مجزا گفته میشود. دختر بچه نه ساله که با دیدن خوابهای پریشان بیدار میشود . مادر او که بیدار است و در واقع بیخواب شده و در خانه سرگردان است. در آخر تمام خانواده که برای صبحانه بیدار شدهاند و هر کدام شبی پر از رمز و راز داشتهاند. شاید از عنوان داستان به نظر بیاید که باید منتظر داستان تیره و تار و رویاهای ترسناک باشیم، اما در واقع این طور نیست. دختربچه در خوابش میبیند که قهرمانِ کتابِ مورد علاقهاش میمیرد، در واقع نویسنده اولین برخورد کودک با مرگ را فوق العاده توضیح میدهد و درآن ارتباط بین کودکی و بزرگسالی را با تصویر کردن مرگ نشان میدهد. میتوان گفت که داستان دوگانه ذهن مادر و دختر و مواردی درباره رشد دختربچه و داشتن یک مادر انعطاف پذیر، موضوع اصلی داستان «خوابهای بد» است.
گی دو موپاسان نویسنده فرانسوی قرن نوزده، در داستان «عمو جولز» خاطرهای را از زبان یک دوست تعریف میکند. خانوادهای بسیار فقیر در فرانسه، در انتظار بازگشت عمو جولز هستند، کسی که میپندارند با برگشتش همه چیز را تغییر خواهد داد. این امید سالها با آنها میماند، اما زمانی که انتظار به سر میآید و عمو جولز برمیگردد، اتفاق دیگری رقم میخورد. داستان در سایت ادبیات ما منتشر شده و مترجم آن یاسمن بهمنآبادی است. این هم قسمتی از داستان:
«خواهرهایم که همیشه اولین کسانی بودند که آماده میشدند، منتظر کوچکترین اشارهای بودند تا راه بیفتند اما درست در لحظه آخر، یک نفر متوجه لکهای روی کت فراک پدر میشد که باید آن را با کهنهای آغشته به بنزین پاک میکردند. پدر با یک تا پیراهن و کلاه بر سر منتظر میماند تا این عملیات به پایان برسد. موقع پاک کردن، مادر عینکش را به چشم میزد و دستکشهایش را در میآورد تا خراب نشوند و با عجله کارش را تمام میکرد.»
در هر سه داستان این هفته، قهرمان بچهها هستند. بچههایی با فرهنگهای مختلف؛ دغدغههای بچه افغانی، زمین تا آسمان با دختربچه داستان «خوابهای بد» فرق میکند. اما هر کدام از آنها میتواند به دنیای شما یا اگر فرزندی دارید، به دنیای او نزدیک باشد. شاید شما را هم یاد اولین آشناییتان با پدیده مرگ بیاندازد.
لینک ویکیپدیا درباره ی زبان افغانی
لینک ویکیپدیا درباره ی زبان افغانی
لینک داستان bad dreams در نیویورکر