صندلی الکتریکی و دندان خرگوش

۹ مهر ۱۳۹۲ | ۱۹:۴۰
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

زیر دندان شب

حافظه­ اغلب آدم‌­ها نسبت به خاطرات خوب حساسیت کمتری دارد. یعنی  بیشتر اوقات  انگار خاطرات خوب زودتر پاک می­‌شوند و خاطرات بد ماندگارترند. اگر از من بپرسید که چه خاطره­ خوبی از محل کارم دارم، چیزهای کوچک فراوانی یادم می‌­آید. اگر همین چیزهای کوچک نبودند؛ کار ما شاید غیرقابل تحمل می­‌شد. برخورد با آدم‌­های جالب و موقعیت‌­های بامزه، شنیدن حرف‌­هایی که بعضی وقت­‌ها باعث خنده­ همه می­‌شود؛ سوال­‌های جالبی که از روی عدم شناخت و آگاهی پرسیده می­‌شود و البته جواب‌های ما، بخشی از سختی کار را که کم می­‌کند هیچ؛ نقل مجالس دیگر هم می‌­شود. حالا بگذریم که می­‌گویند خنده بر هر درد بی­‌درمان دواست که البته این شامل دندان درد نمی‌­شود.

بچه­‌ها! امان از دست بچه­‌ها! آدمِ بزرگ با اکراه به دندانپزشکی می­‌آید، چه برسد به یک پسر بچه تخس و شیطان که دروغ گفتن هم خوب بلد است. از آن پسربچه­‌ها که زیرزیرکی خرابکاری می­­‌کنند و بعضا دیده شده تقصیر را به گردن دیگری می­‌اندازند. بله، یکی از همین­‌ها یک روز مهمان ما شد. بگذریم که با هزار ضرب (نمی­‌گویم شتم، خوبیت ندارد) از طرف پدر و مادر خجالت زده، پسرک را به جایی که باید منتقل کردیم. زمانه­ بدی شده است. یک وقتی به ما می­‌گفتند: «ببین صندلی­‌مون مثل هواپیما میشه، وییییژ بالا میره پایین میاد، با مسواک برقی دندونتو بشورم خاله؟» ما هم باهوش و ذکاوت سرشار، گوش جان به حرف­‌های خاله می­‌سپردیم و خوشحال که یک سواری هم با هواپیما داشتیم. اما بچه­‌های الان، خاله و عمو که هیچی، به جای یونیت (صندلی دندانپزشکی)، سوار  سفینه­ فضایی هم بشوند باز حواس‌شان هست که یک راه فرار پیدا کنند. خاله (همان خانم دندانپزشک) هنوز برای برخورد آماده نشده بود که صدای پسر درآمد:«من جیش دارم.» مادر بیچاره گفت:«الان دستشویی بودی آرمین جون مامان». پدر سرخ شده بود. صدای «جیش دارم جیش دارم» پسر، تمام سالن انتظار را برداشته بود. مریض­‌های دیگر با لبخند به هم نگاه می­‌کردند که یعنی آخی چه  پسر بامزه‌­ای!  این‌جور مواقع بیشتر از همه خاله و آن یکی خاله(دستیار) هول می­‌شوند که نکند راست بگوید؛ و بیافتد آن اتفاقی که نباید بیافتد. پس تصمیم بر این شد که آرمین جان سری به دستشویی بزنند و بعد با آمادگی بیشتر تشریف بیاورند. اما ماجرا به این‌جا ختم نشد؛ از رفتن آرمین به دستشویی ده دقیقه گذشت. مادر نگران (انگار که پشت در اتاق زایمان ایستاده) مدام به در می زد که:«پسرم تموم نشد ؟»  صدایی نمی­‌آمد. شستم خبردار شد. یادم آمد که دستشویی یک دریچه­ کوچک رو به خیابان دارد. بدو بدو به سمت مادرش رفتم و گفتم:«خانوم در و باز کن.» در باز شد و بله، دیدیم که جا تر است و بچه نیست. در بیشتر مواقع، مادرها دست و پایشان را گم می‌کنند؛ اما این بار پدر آچمز شده بود و مادر مثل قِرقی به سمت در خروج رفت و از پنجره دیدم که پسرک را سر کوچه گیر انداخت و باقی ماجرا. بعدا در بحث داغی که بین همکاران در گرفت به این نتیجه رسیدیم آرمین جون به مادر شباهت بیشتری داشت؛ حداقل در سرعت عمل.

یک شب دیگر، مرد سن و سال­‌داری به کلینیک آمد. اغلب مردم بدترین قسمت دندانپزشکی را آمپول آن می­‌دانند. این صندلی دندانپزشکی هم در حد و اندازه‌­های صندلی الکتریکی برای مردم ترسناک است؛ اما بیشتر آدم­‌ها اگر پایش بیافتد به طور خودجوش می­‌دانند چطور روی صندلی الکتریکی بنشینند(حداقل در فیلم­‌ها دیده‌­اند). ولی این‌که به یک مریض بگویی بفرمایید روی یونیت تا آمپول‌تان را بزنند و او در مقابل حیرت همگان، به شکم روی یونیت بخوابد… این چیزی است که حتی در فیلم­‌ها هم نخواهید دید. کار که به این‌جا ختم نشد، شنیدن اسم  آمپول، همیشه همراه با تصویر نشیمن‌گاه است. حالا بگذریم که توصیف قیافه دکتر و دستیار خودش نیاز به یک متن جداگانه دارد اما دوست عزیز، در دندانپزشکی فقط با دهان و دندان شما کار خواهند داشت؛ نه جای دیگر. منظور از آمپول، تزریق بی‌حسی در دهان شماست؛ البته برداشت شما هم محترم است.ziredandanshab-sandali-9-7-922

در جریان هستید که به جز ما، بیشتر حیوانات دندان دارند. کاری با  کرم خاکی و پروانه و مورچه نداریم؛ دندان کوسه هم در بحث ما نمی­‌گنجد. اما دندان خرگوش چی؟ با شروع شیفت شب، با خوش اخلاقی­ برازنده یک پرستار، به محل کارت می­‌آیی. هنوز نرسیده مسئول پاسخگویی تلفن­‌ها، صدایت می‌­کند.

مرد جوان از پشت خط می‌­گوید:«خانم ببخشید، اون‌جا دندونپزشکیه دیگه؟…این خرگوش من دندونش درد می­‌کنه، ذُق ذُق می‌­کنه همش، کاهو هم دیگه نمی‌­تونه بخوره، بیارمش اون‌جا دندون‌شو درست می­‌کنین؟» خب یک پرستار مهربان، همیشه مهربان نمی­‌ماند. حالا بگذریم که این دوست عزیز چطور متوجه درد دندان خرگوش شده، ولی چه تصوری در مورد دندانپزشکی حیوانات داشته است؛ من نمی‌دانم. آدمِ بزرگش، روی یونیت معذب می­‌نشیند؛ بعد توقع داری که یک خرگوش زبان­‌بسته (البته شک دارم، شاید با صاحبش حرف می‌­زند.) روی صندلی چکار کند؟! تصور کردم که به فرض محال اگر دندان خرگوش را بکشیم؛ هویج که هیچ کاهوی پخته را هم نمی­‌تواند بخورد. بعد مجبور می­‌شویم برایش دندان مصنوعی درست کنیم. از آن‌هایی که شب‌ها در لیوان آب می‌اندازند؛ بیچاره خرگوش!

اگر از من بپرسید چه خاطره­ خوبی از محل کارم دارم؛ یاد همین چیزهای کوچک جالب می­‌افتم و صدها چیز کوچک خوشحال­‌کننده­ دیگر. این مراجعه‌­کننده‌­ها نیستند که همیشه این موقعیت­‌ها را می‌­سازند. محیط­‌های درمانی همیشه هم سفت و سخت نیستند. ما هم تُپُق می‌زنیم. ما هم حرف­‌های خنده­‌دار می­‌زنیم. کارهای عجیب و غریب از ما هم سر می­‌زند، اشتباه هم تا دل‌تان بخواهد می­‌کنیم. صبر کنید. کم­‌کم نوبت ما هم می­‌رسد، آسیاب به نوبت!

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
مصطفا قاهری
10 سال قبل

بسیی جالب بود. دست شما درد نکنه.

شیده عالم
10 سال قبل

هاها .. خندیدیم بسیار. عالی بود برای امروز