برای پیدا کردن دیالوگی خوب (کاری که جدیدا در فضای مجازی باب شده است.) در فیلم شیر در زمستان لازم نیست دنبالش بگردید؛ فقط کافی است صحنهای از فیلم را ببینید. داستان انباشته از دیالوگهای به یاد ماندنی است. در جایی از فیلم، جفری (فرزند دوم هنری و الینور) به مادرش میگوید:«من میدونم، تو میدونی که من میدونم، من میدونم که تو میدونستی که من میدونم، ما میدونیم که هنری میدونه و هنری میدونه که ما میدونیم. ما خانوادهی دانایی هستیم.» در میان این خانواده نه تنها دانایی، نفرت نیز موج میزند. هر لحظه منتظر یک دیالوگ عالی باشید.
داستان شیر در زمستان (The Lion In Winter,1968) در قرون وسطی، در انگلستان، میگذرد. هنری دوم، پادشاه بریتانیا، در کریسمس سال 1183 سه پسرش ریچارد، جفری و جان را به همراه مادرشان الینور د آکوآتین، فرا میخواند تا جانشینی برای خود به جای فرزند ارشد مردهاش هنری، تعیین کند. فیلیپ اگوست شاه جوان فرانسه نیز مهمان اوست. داستان به سادگی پیش نمیرود، هر سه پسر خواهان تاج و تخت هستند. الینور که کینهای دیرین نسبت به هنری دارد با او به مبارزه میپردازد. در این میان فیلیپ نیز سعی در بازپسگیری اراضی فرانسه از هنری را دارد.
شخصیتهای فیلم همگی واقعی هستند و ما از عاقبت همه آنان خبر داریم. ریچارد معروف به شیردل جانشین پدر میشود و به همراه فیلیپ برای برپاکردن سومین جنگ صلیبی به سرزمین مقدس و جنگ علیه صلاحالدین ایوبی میرود. ما ریچارد و جان را از داستانهای رابینهود و آیوانهو به یاد داریم، اما شخصیتهایی که ما در فیلم میبینیم آنهایی نیستند که در تاریخ وجود دارند. تاریخ تنها محملی است برای داستان پیچیده و عجیب جیمز گولدمن(James Goldman) نویسنده اثر.
کل فیلم در طی 24 ساعت اتفاق میفتد؛ در قلعهای در کنار رود تیمز. داستان هفت شخصیت اصلی دارد که چون سگان وحشی به جان هم میفتند و به جای پنجه و شمشیر با کلمات همدیگر را پاره پاره میکنند. فیلم پر است از دسیسه و دروغ و نیرنگ، هر عهدی در صحنه بعد شکسته میشود، هر کلامی در سکانس بعد نقض میشود و هر انسانی همزمان هم مورد عشق است و هم مورد نفرت، عشقها تبدیل به کینه میشوند و کینهها به عشق. داستان سهل و ممتنع است، بسیار ساده و بسیار پیچیده و با پایانی غیرقابل پیشبینی. فیلمنامهای که گولدمن از روی نمایشنامه خود نوشته، اعضای آکادمی اسکار را ناچار به دادن اسکار به او میکند.
آنتونی هاروی(Anthony Harvey) تدوینگر انگلیسی شاهکارهایی همچون لولیتا (Lolita,1962) و دکتر استرنج لاو (Dr. Strangelove.1965) ساخته استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) و جاسوسی که از سردسیر آمد (The Spy Who Came In From The Cold,1965) به کارگردانی مارتین ریت (Martin Ritt)، ناگهان دچار وسوسه کارگردانی میشود و اولین و بهترین اثرش را براساس نمایشنامهای از جیمز گولدمن؛ کارگردانی میکند. او برای این کار جمع عجیبی از بازیگران را دور هم جمع میکند. پیتر اوتول (Peter O’Tool) 35 ساله را در نقش شاه هنری 50 ساله به کار میگیرد. پیتر اوتول 2 سال قبل در فیلم بکت (Becket,1964) نیز نقش هنری دوم را، در سن واقعی، بازی کرده بود. از صحنه تئاتر لندن آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins) بیتجربه و تیموتی دالتون (Timothy Dalton) جوان را برای نقشهای ریچارد و فیلیپ، برای اولین بار در نقشی اصلی در سینما، به جلوی دوربین میآورد. او برای کامل کردن تیم خود فقط احتیاج به یک فوقستاره داشت، کاترین هپبورن (Katharine Hepburn) که دوران اوجش را پشت سر گذاشته به ایفای نقش الینور گمارده میشود، او با این نقشآفرینی در سن 60 سالگی، سومین اسکار خود را به خانه میبرد. اسکاری که شاید بعد از 11 کاندیداتوری دیگر لطف خود را برای او از دست داده بود. این ترکیب عجیب و کارگردانی خوب هاروی موجب میشود که نقشآفرینان، یکی از بینقصترین بازیهای عمرشان را به نمایش بگذارند.
بزرگترین چالش هاروی برای تبدیل کردن این نمایشنامه/فیلمنامه به فیلم، دوری از مدیوم تئاتر بود. هاروی در تنها تجربه خوب کارگردانی خود، با وجود بازیگران تئاتری و فضای محدود، بسیار خوب از عهدهی کار برمیآید. زوایای دوربین خوب، نورپردازی تاریک، صحنهپردازی و طراحی لباس قابل توجه که تصاویر فیلم را چشمنواز کرده است. البته نباید از فیلمبرداری خوب داگلاس اسلوکومب(douglas Slocombe) و طراحی صحنه مارگارت فورس (Margaret Furse) گذشت.
در دهه شصت میلادی ژانر نه چندان جدیدی در سینمای آمریکا جان گرفت که همانطور که بیدار شده بود به سرعت به خواب رفت. فیلمهای تاریخی نظیر بکت ساخته پیتر گلنویل(Peter Glenville)، مردی برای تمام فصول (A Man For All Seasons,1968) به کارگردانی فرد زینهمان (Fred Zinnemann)، کرامول (Cromwell,1970) اثر کن هیوز (Ken Hughs) و همین فیلم «شیر در زمستان»، از فرزندان خلف همین ژانر در دهه 60 بودند.
شیر در زمستان در 7 رشته کاندید اسکار شد که موفق شد 3 اسکار، بهترین بازیگر اول زن برای کاترین هپبورن، بهترین فیلمنامه اقتباسی برای جیمز گولدمن و بهترین موسیقی متن برای جان بری، را به دست بیاورد.
واقعا فیلم پر است از دیالوگ های شاهکار. جایی هم هست که مادر از فرزندانش می خواد با هم مهربان باشند و هم را در آغوش بگیرند، و فکر می کنم “جان” در اثنای مصافحه به مادرش می گوید: “در حالی که ما هم را در آغوش می گیریم فیلیپ چه می کند؟” که اشاره است به غیبت فیلیپ و احتمال توطئه چینی اش.
خیلی ممنون نرگس جان