آیا تا به حال بعد از تماشای فیلمهایی مثل سکوت برهها، کنجکاو شدهاید که واقعا در سرِ قاتلهای سریالی چه میگذرد؟ با شبگار همراه شوید و با یکی از سریالهای جنایی سالهای اخیر آشنا شوید: شکارچی ذهن . سریالی که دیوید فینچر مشهور آفرینندهاش بوده و طرفداران زیادی در سراسر جهان منتظر پخش فصل سومش هستند.
در سریال شکارچی ذهن (Mindhunter) همراه دو مامور FBI با فرآیندی آشنا میشویم که مردم و جهانِ جرم شناسی را با پدیدهی پیچیدهی قاتلهای سریالی آشنا کرد. شاید بتوان دههی هفتاد میلادی را اوج ظهور قاتلهای سریالی دانست. جنایتکارانی بدنام و غیرقابل پیشبینی که ویترین تمام بیرحمیهای بشر بودند. شکارچی ذهن نشان میدهد که واحد تحلیل رفتاری(BAU) در سازمان FBI چگونه با بررسی تجربهی پیشین برخی از این قاتلهای سریالی که در زندان به سر میبردند، تلاش کرد اطلاعاتی به دست آورد که در شناخت طرز تفکر و رفتار آنها برای حل پروندههای آینده موثر باشد. تاکنون، دو فصل از شکارچی ذهن، بین سالهای 2017 و 2019 از شبکهی Netflix پخش شده است و با اینکه گفته میشود ساخت این مجموعهی هیجانانگیز ادامه خواهد داشت، تاریخ پخش فصل سوم آن هنوز مشخص نیست.
تمرکز شکارچی ذهن بر مطالعات جرمشناسی و روانشناسی قاتلهای سریالی، ممکن است چندان مطابق با سلیقهی مخاطبانی نباشد که در یک سریال پلیسی بیشتر به دنبال صحنههای اکشن هستند یا اینکه میخواهند نسخهی دیگری از دکستر (Dexter) را تماشا کنند. دیالوگهای سریال با وجود هوشمندی نویسندگان آن، گاهی اوقات برای اطمینان از فهم مخاطب بیش از حد لازم توضیح میدهند. با این حال، تعلیق و هیجان از ویژگیهای همیشگی آن است. اگر دربارهی ماهیت جرم کنجکاو هستید، همراه با پیشگامان این علم به شکار ذهن بیرحمترین قاتلهای سریالی بروید تا با شیوه تفکر و سرگذشت پیچیدهی آنها آشنا شوید.
دیوید فینچر (David Fincher) که او را با آثاری فراموش نشدنی مانند Fight Club و Seven میشناسیم تهیهکنندهی این سریالِ تریلر روانشناختی (Psychological Thriller) است و همراه با جو پنهال (Joe Penall)، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس انگلیسی، شکارچی ذهن را بر اساس کتاب Mindhunter: Inside the FBI’s Elite Serial Crime Unit نوشتهی جان ای. داگلاس (John E. Douglas) مامور بازنشستهی FBI نوشته است. کتاب داگلاس حاصل چند سال تحقیق، و مصاحبه با تعدادی از معروفترین قاتلهای سریالی است که در شناخت ویژگیهای رفتاری و روانشناختی این افراد نقش مهمی داشته است. سریال شکارچی ذهن دومین تجربهی تلوزیونی فینچر بعد از تهیهکنندگی و کارگردانیِ دو قسمت ابتدایی در سریال مشهور خانهی پوشالی (House of Cards) است.
فصل اول شکارچی ذهن در 1977 آغاز میشود. یک قاتل سریالی معروف به پسرِ سَم (Son of Sam) تازه دستگیر شده. شخصیت اول سریال هولدن فورد (Holden Ford) با بازی جاناتان گراف (Jonathan Groff) است که از شخصیت نویسندهی کتاب مذکور الهام گرفته شده است. جوانی اتوکشیده و اندکی جامعهگریز که با FBI همکاری میکند و مشتاقانه به دنبال راهی برای درک بهتر انگیزهی مجرمان است. او در این راه با بیل تنچ (Bill Tench) با بازی هولت مک کالانی (Holt McCallany) آشنا میشود. متخصص علوم رفتاری مجرمان که شخصیت او نیز با الهام از رابرت کی. رسلِر (Robert K. Ressler) مامور سابق FBI پرداخته شده است. بیل مرد خانواده و کاربلد است ولی شیوههای ساختارشکنانهی هولدن را درک نمیکند و مثل بسیاری از همکارانش معتقد است که تلاش برای درک ذهنیت هیولاهای بیرحمی مانند قاتلهای سریالی، کاملا بیهوده خواهد بود. با این حال، شخصیتهای اصلی شکارچی ذهن یک گروه تحقیقاتی کوچک تشکیل میدهند، با قاتلها مصاحبه میکنند و با تجزیه و تحلیل دادههای به دست آمده سعی در کشف ریشه و الگوی جنایات آنها دارند. تکاندهندهترین شخصیت قاتل سریالی در فصل اول، ادموند کمپرِ (Edmund Kemper) درشت هیکل است که کمرون بریتون (Cameron Britton) نقش او را بازی میکند. در فصل دوم با چارلز منسون (Charles Manson) رهبرِ خانوادهی بیرحم منسون مواجه میشویم و بازنمایی شخصیت پیچیدهی او بر عهدهی دیمون هریمن (Damon Herriman) بوده است که اتفاقاً در جدیدترین فیلم تارانتینو نیز همین نقش را بازی کرده بود.
همهی قاتلهای سریالی در شکارچی ذهن، مجرمانِ دنیای واقعی هستند و جالب است بدانید که دیالوگهای صحنههای مصاحبه با آنها در زندان، که میتوان گفت عنصر اصلی به حساب میآیند، بر اساس مکالمههای واقعی و ثبت شده با همین افراد نوشته شده. هولدن و بیل همچنین تلاش میکنند اطلاعاتی را که از این راه به دست آوردهاند، برای حل پروندههای قتلی که در جریان هستند، به کار بگیرند. اما آیا این اطلاعات واقعا به کشف الگوی رفتاری و انگیزههای روانشناختی قاتلهای سریالی کمک خواهد کرد؟ و آیا این دو مامور موفق خواهند شد مافوقهای خود را قانع کنند که این کار تلاشی بیهوده نیست؟
برای سازندگان شکارچی ذهن، الهام گرفتن از حوادث واقعی اهمیت زیادی داشته است. همین مسئله بر اعتبار این سریال از لحاظ وفادار ماندن به واقعیتها، البته به شکلی خلاقانه، میافزاید. از نقاط قوت دیگر شکارچی ذهن تدوین عالی و بیان بصری است که به ویژه در صحنههای مصاحبه به قدرت داستانگویی میافزایند و تاثیرگذاری کلمات را دوچندان میکنند. برای مثال، در این صحنهها ریتم همگام با میزان تنش در دیالوگها پیش میرود و ترکیب بندی در قابها به شکلی تنظیم شده که سُلطهی روانی شخصیتها را نسبت به یکدیگر بهتر نشان میدهد. زیباییشناسیِ تصاویر در شکارچی ذهن، با کنتراست پایین، پالت رنگی فیلمهای دههی هفتاد و حرکات نرم و روان دوربین تعریف میشود.
اما اگر بخواهیم فلسفهی شکارچی ذهن را خلاصه کنیم شاید بهترینکار آوردن نقل قولی از اصل کتاب باشد:
“رفتار، بازتاب دهندهی شخصیت است. بهترین راه برای تشخیص خشونت در آینده، خشونتهای گذشته است. برای درک هنرمند باید هنر او را مطالعه کنید. اگر میخواهید ذهن جنایتکاران را درک کنید باید سراغ منابع بروید و یاد بگیرید آنچه را به شما میگویند، رمزگشایی کنید. و مهمتر از همه اینکه: چرا + چگونه: چه کسی.” (کتاب شکارچی ذهن – نوشتهی جان ای. داگلاس)