درس پیانو، آگوست ویلسن

۲۲ تیر ۱۳۹۳ | ۱۰:۴۶
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

درس پیانو(The Piano Lesson)، آگوست ویلسن(august Wilson) شاهنامه سرای سیاه

اگوست فردریک ویلسون در سال 1945 در شهر پیتزبورگ(Pittsburgh)در ایالت پنسیلوانیای (Pennsylvania)آمریکا به دنیا آمد. پدرش قناد-نانوایی مهاجر و سفید پوستی آلمانی اصلی بود، که تقریبا ًهیچ‌گاه با زن و بچه‌اش زندگی نکرد و مادش دیزی(Daisy) با تمیز‌کردن خانه‌های مردم و کمک‌های دولتی زندگی خانواده را می‌چرخاند.

اگوست در سال 1965 بعد از مرگ پدرش نام‌خانوادگی خود را برای همیشه به ویلسن، که نام مادرش بود تغییر داد. حضور زنان مدیر و قدرتمند سیاه پوست که معمولاٌ شخصیت‌های قابل تکیه‌ایی هستند و به لحاظ مادی و معنوی خانواده را تغذیه می‌کنند، از نکات جالب مجموعه‌ی آثار ویلسن است. مادر ویلسن در سال 1958 با یک زندانی سیاه‌پوست که به دلایلی محرومیت‌های اجتماعی شامل حالش شده بود ازدواج کرد. ویلسن هرگز رابطه خوبی با ناپدریش برقرار نکرد. شخصیت او الهام‌بخش نمایشنامه حصارها(Fences)، دیگر شاهکار ویلسن است. او هرگز دبیرستان را تمام نکرد و مانند بسیاری از نویسندگان بزرگ دبستان ندیده است اما به تمامی الزامات ادبی و نمایشی را می‌­شناسد. او مدتی را به استخدام نیروی دریایی در می‌­آید ولی درکمتر از یکسال استعفا می‌دهد و هرگز کاری غیر از شاعری را انتحاب نمی‌کند. او هرگز شاعر بزرگی نمی‌شود ولی بر اثر دعوتی وارد دنیای نمایش می‌­شود و بعدها بزرگترین نمایشنامه‌نویس سیاه کل دوران.

در دوران برده‌داری، رابرت ساتر به مناسبت سالگرد ازدواجش می‌خواهد هدیه‌­ای برای همسرش افلیا تهیه کند. پیانویی می­‌خرد و این در شرایطی است که پولی ندارد. بنابراین در مقابل یکی و نصفی برزنگی سالم، صاحب این پیانو می‌شود. افلیا مدتی سرمست از داشتن پیانو، مدام می‌نوازد ولی کمی بعد دلش برای برزنگی‌ها‌یش تنگ می‌شود. برای «برنیس» که غذا می‌­پخته و خانه را تمیز می‌کرده و «بوی ویلی» که همیشه دم دست بوده است.

آقای نولندر معتقد است که معامله تمام شده و برزنگی‌ها را بر نمی‌گرداند. افیلیا ناخوش می‌شود در حد مرگ. از طرفی بوی ویلی کَنده‌کار زبر دستی شده که پول زیادی به جیب نولندر سرازیر می‌کند. ساتر از بوی ویلی می‌خواهد که نقش خود و مادرش را بر پیانو بزند و بوی ویلی سرگذشت خانواده و سیاهان آمریکا را کَنده‌کاری می‌کند. سال‌ها بعد، پس از مرگ افلیا، بوی ویلی همچنان در فکر پیانوست. پیانو خانواده‌ی اوست و تا زمانی که در اختیار سفید پوست‌هاست هنوز آن‌ها آزاد نشده‌اند. روز استقلال، به اتفاق دوبرادرش پیانو را برده و در جایی پنهان می‌کند. ساتر خانه بوی ویلی را می‌سوزاند ولی او زودتر باخبر شده و سوار قطار “سگ زرد” می‌شود. ساتر واگن آنها را می‌سوزاند و بوی ویلی به اتفاق سه نفر دیگر در آن تلف می‌شوند. پس از آن سفید پوست‌ها یکی پس از دیگری در چاه‌های مزرعه‌شان می‌افتند و می‌میرند. شایعه است که کار ارواح سگ زرد است.

بوی ویلی دختری به نام برنیس و پسری که او هم بوی ویلی است، دارد.این نمایش بر محور  پیانو در سال 1936 در پتزبورگ می‌گذرد. بوی ویلی از جنوب آمده یادگار خانواده را از خواهرش بگیرد و بفروشد و با آن زمینی بخرد. زمینی که صاحب آن، نوه‌ی همان ساتر معروف است. اما این یادگار بخشی جدایی ناپذیر از میراث خانواده است که خواهر به هیچ وجه مایل به فروش آن نیست…

اگوست ویلسن با خلق ده نمایشنامه که هر کدام در یک دهه از قرن بیستم اتفاق می‌افتد و نشانگر زندگی سیاهان در آمریکاست، نام خود را در تاریخ ادبیات نمایشی آمریکا جاودانه کرد. مجله تایم او را مهم‌ترین صدای تئاتر آمریکا از زمان تنسی ویلیامز و میلر می‌داند. بلافاصله بعد از مرگش در سال 2005 یکی از مهم‌ترین تئاترهای برادوی به نام او نام‌گذاری شد. نمایشنامه‌های او برنده دو جایزه پولیتزر، یک جایزه تونی، . هفت جایزه منتقدان تئاتر آمریکا شده است.

او خودش را مدیون 4 “ب” می‌داند. امیری باراکا  (Amiri Baraka) نویسنده سیاه‌پوست، خورخه لویس بورخس(Jorge Luis Borges) نویسنده آرژانتینی، رومر بیردن (Romare Bearden)نقاش سیاه‌پوست و از همه مهم‌تر موسیقی بلوز. آن‌چه از هم نژادهایش گرفته هویت سیاه پوستان آفریقایی – آمریکایی‌ست .هرچند او دورگه است ولی همیشه خود را یک سیاه می‌دانست. او در ده نمایشنامه اش منظومه­‌ای معاصر از دردها؛ آلام و هویت ملت سیاه می­‌آفریند و نام خود را جاودانه می‌کند. ویلسن در سال 1978 برای نمایشنامه حصارها جایزه حلقه منتقدین و تونی و پولیتزر را برد و در سال 1989 دومین جایزه پولیتزر را برای نمایشنامه درس پیانو گرفته است.

اگوست ویلسون در سال 2005 بر اثر بیماری سرطان درگذشت. نمایش درس پیانو به همت انتشارات نیلا و با ترجمه حمید احیاء در 2200 نسخه و در سال 91  چاپ شده است. دو اثر دیگر او حصارها با ترجمه فارس باقری و رادیو گلف(Radio Golf) با برگردان شمیم مستقیمی به همت همین ناشر متشر شده است.

لینک واشنگتن پست

لینک نیویورک تایمز

لینک  imdb:

لینک روتن تمیتوز

علی اکبری
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها