لودیک میس فن دروهه (ludwig Mies van der Rohe)میگوید:«خداوند در جزئیات است». او بعد از «والتر گریپوس»(Walter Gropius) و «لوکور بوزیه»(Le Corbusier) سومین مدیر باهاوس(Bauhaus) و یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین طراحان و معماران قرن بیستم است. سازنده برج انقلابی سیگرام یکی از نمادهای معماری پست مدرن.
فلیپ کورتلیو جانسون(phlip cortelyou Janson): مرید، همکار و رقیب فن دروهه است و «خانهی شیشهای» مشهورترین اثر اوست. ویژگی او میزان و نحوه استفاده از شیشه در معماری است. او در طراحی برج سیگرام(seagram Building) با فن دروهه همکاری کرد و برای دیوارهای رستوران آن قراردادی سیهزار دلاری، معادل دو میلیون دلار در زمان حال با مارک روتکو(Mark Rothko) بست. جانسون از اعضای حزب نازی بوده و مقالاتی نیز در تایید یهودی ستیزی نوشته است.
مارک روتکو: با اکسپرسیونیزم انتزاعی (Abstract Expressionism)برای اولین بار آمریکا صاحب یک هنر خالص ملی شد. روتکو از هم نسلان جکسون پالاک (Jackson pollock)و از ستونهای این سبک است. محتوای اسطورهای و مذهبی از ویژگی آثار روتکوست.
جان لوگان(John Logan): دو بار برای فیلمنامههای گلادیاتور(Gladiator) و هوانورد(The Aviator) نامزد دریافت اسکارشده است. انیمیشن تحسین شده رنگو(Rango) و همچنین اسکای فال(Skyfall) از مجموعه جمیز باند، هوگو(Hugo) در همکاری با اسکورسیزی، سوینی تاد(Sweeney todd) از دیگر کارهای اوست.
فن دروهه برای ساختن برج سیگرام به سراغ شاگردش جانسون میرود، جانسون برای دیوارهای رستوران سراغ روتکو و جان لوگان برای نوشتن نمایشنامه به سراغ روتکو، هنگامی که دارد سفارش جانسون را آماده میکند. حضور این همه نابغه در یک پاراگراف کمترین انتظاری که میآفریند جایزههای «تونی» و «دراما دسک» برای نمایشنامه «قرمز» است.
وقتی جان لوگان تصمیم میگیرد بخشی از زندگی روتکو، زمانی که در حال آمادهسازی سفارش فیلیپ جانسون است را برای ما تعریف کند، نمایشنامهای میشود به نام «قرمز».
قرمز داستان روتکوی نابغه و پیر و دستیار جوانش کن(ken) است در چهار پرده. روتکو پیشنهاد وسوسهبرانگیز جانسون را پذیرفته و برای ادامه کارش دستیاری استخدام میکند. این همان الگوی قدیمی استاد و شاگرد است. روتکوی بدقلق در همان لحظات نخست به کن میفهماند که او تنها دستیار است و با توجه به روش زندگی و علایق او امیدی هم به نقاش شدنش نیست. از نگاه روتکو، کن یک فرد عامی است که از نقاشی فقط جکسون پالاک را میشناسد. کسی که زایش تراژدی را نخوانده، نمیتواند هنرمند باشد. یک هنرمند باید شعر، موسیقی، تئاتر و فروید بداند(حرف حساب). روتکو برای ادامه و اتمام پروژهاش به دستیاری نیاز دارد. کن نقاش جوانی است از نسل پس از روتکو. روتکو از بزرگان اکسپرسیونیزم انتراعی و کن از طرفداران پاپ آرت(Pop Art). روتکو در اوج پختگی و شهرت و کن در ابتدای راه. قرمز داستان آشنایی، درگیری و تاثیر این دو بر هم است. روتکو در اولین برخوردش با کن تصور رمانتیک ما از هنرمند را به چالش میگیرد. کن باید 9 صبح سر کار حاضر شود و تا 5 کار کند؛ مثل یک کارمند بانک.
سخن گفتن یک هنرمند از هنرمندی دیگر همیشه جذاب است و سخنان لوگان از دهان روتکو بسیار جذابتر. نمایشنامه سرشار از بحثهای تئوریک به صورت دراماتیک است. کاری که بسیاری از پس آن بر نمیآیند و میتوان از «لوگان» این فن را آموخت. روتکو بر خلاف جکسون پالاک «فِراری» سوار نمیشد و مانند «دالی»(Dali) امضایش را زیرصورت حساب رستوران به عنوان پول نمیزد؛ ولی قراردادی بسته که از نظر مالی تا آن زمان بیسابقه است. او از تابلوهایش در مقابل کسانی که میخواهند به آن لطمه بزنند محافظت میکند. ولی در اواخر عمرش میخواهد دیوارهای رستورانی را طراحی کند که تنها ثروتمندترینها میتوانند غذایش را بخورند. آرزوی او این بوده است که معبدی بسازد از نقاشی. همچون کلیساهای قرون وسطی جایی که اثری از نور طبیعی نباشد. فضای رمز آلود که نقاشی در درون انسان رشد کند. امکان ساختن یک «مکان» به وسیله جانسون به او داده میشود؛ ولی طنز ماجرا آنجاست که جانسون مبدع و مروج استفاده از شیشه در معماری است و دیوارهای او همه از شیشهاند.
قرمز به داستانهای قدیمی کهنه و نو؛ و پدر و پسر؛ در قالب «اکسپرسیونیسم انتزاعی و پاپ آرت» و «جکسون پالاک و اندی وارهول» و همچنین «روتکو و کن» میپردازد. کن از روتکو میخواهد که قاعده بازی را بپذیرد. مردم قوطیهای نوشابه را بهعنوان اثر هنری میخرند و کاری هم از دست کسی ساخته نیست.
کن که همان وجدان جانسون است مدام او متوجه اصولش میکند و همین نیشتر زدنها باعث میشود که سری به رستوران تازه افتتاح شده بزند و در برگشت قراردادش را کنسل کند. «قرمز» یک نمایشنامه آمریکایی جدی است که به خیال راحت میتوان توصیهاش کرد.
“قرمز”در سال 2009در لندن و در 2010 در برادوی به صحنه رفت و شش جایزه “تونی” را برد. نقش روتکو را آلفرد مولیان(alfred molian) بازی کرده است. این نمایشنامه توسط “نشر افراز” با ترجمه خانم “مهوش فطرت” درسال 1392چاپ شده است.
What It Feels Like for a Girl
شاید الهام گرفته از همین تجارب تلخ نیویورکی باشد.همان نیویورکی که سال ها بعد در آلبوم fusion ستایش می شود…
اما دانستن اینکه مدونا قربانی تجاوز بوده برای بسیاری از زنان می تواند انگیزه ای باشد برای پشت سر نهادن تمامی تلخی های گذشته شان…
من خیلی ارتباط نظر شما ومتن بالا رو متوجه نشدم.اگر بتونید روشن تر بگید به ما خیلی کمک کردین…
ارتباط نظر شما و متن فوق را متوجه نشدم، اگر شفاف تر بگویید شاید ماهم در این زمینه با شما هم نظر باشیم…
ببخشید ولی میس وندروهه معمار مدرنیسم بوده و بر خلاف لوکوربوزیه معماری بوده که تا آخر عمر به معماری مدرن وفادار بوده به همین دلیل عجیبه که نوشتید کارش نماد پست مدرن بوده. چون خودش از ابتدا تا انتهاجزو پیشروان مدرن بوده.