اسکیپ مک کوی به هیچ چیز اعتقاد ندارد؛ نه وطنپرست است و نه خائن. او جیببر است؛ اما پول هم برایش اهمیتی ندارد. عاشق میشود؛ ولی هر لحظه امکان دارد چشمهای همیشه ناباور خود را تنگ کند و سیلی بر صورت دختر رویاهایش بزند. اسکیپ مک کوی دزدی است که فقط به خودش ایمان دارد و همیشه مشکلاتش را خودش حل میکند؛ بدون کمک قانون. اسکیپ کمحرف، خشن و خونسرد است؛ او یک سرسخت (hard-boiled) واقعی است.
ساموئل فولر (Samuel Fuller) از مهمترین کارگردانان مستقل عصر طلایی هالیوود است؛ کسی که هیچگاه تسلیم فشار سیستم استودیویی نشد. شاید اگر نبودند منتقدان فرانسوی کایه دو سینما ما هم هیچگاه با کارهای فولر آشنا نمیشدیم؛ منتقدینی که به جای معروفترینها به دنبال بهترینها بودند. فولر در دوران خودش معروف به کارگردانی کم خرج بود؛ اما با همین بودجهی کم هم، امضای او را پای آثارش خواهید دید: حرکات موزون دوربین، کلوزآپهای پرمعنا و تدوین سمبلیک. جیببر خیابان جنوبی (Pickup on South Street,1953) ششمین فیلم فولر بود.
اسکیپ مک کوی در قطار زیرزمینی کیف پول دختری را میدزدد. غافل از اینکه درون کیف، میکروفیلمی حاوی فرمول نظامی سری است که جاسوسان شوروی کمونیستی آن را دزدیدهاند. ماموران افبیآی که دختر را تعقیب میکردند؛ متوجه دزدی میشوند، اما موفق به دستگیری اسکیپ نمیشوند. هر دو گروه از طریق «مو» زن کراوات فروش از هویت جیببر باخبر میشوند. کندی دختر حامل میکروفیلم به محل اقامت اسکیپ میآید و قصد دارد با به کار بردن حقههای زنانه میکروفیلم را به دست آورد؛ اما نه تنها میکروفیلم را به دست نمیآورد؛ بلکه خود دل به اسکیپ میبازد. حال میکروفیلم در اختیار اسکیپ است؛ هم جاسوسان کمونیست و هم پلیس و افبیآی به دنبال آن هستند.
با اینکه فیلم در اوج دوران مک کارتیسم (McCarthyism) و تحرکات ضدکمونیستی ساخته شد؛ اما نمیتوان انگ تبلیغاتی بودن را به فیلم چسباند. ماجرای میکروفیلم و کمونیستها تنها محملی هستند برای اینکه دوربین فولر به خیابانهای پائین شهر قدم بگذارد و ما را با آدمهای آنجا آشنا کند، انسانهایی مانند اسکیپ، کندی و مو. آدمهایی خسته و تنها و بیهدف، کسانی که وقتی عشق وارد زندگیشان میشود آن را باور نمیکنند. یاد گرفتهاند که به هیچکس بیشتر از خود اعتماد نکنند و هرچیزی را با حیله و کلک به دست آورند؛ اما آنها همه قلبهای مهربانی دارند و بسیار خستهاند. مو به مردی که با اسلحه تهدیدش میکند میگوید:«آنقدر خستهام که اگه با یه گلوله من رو خلاص کنی، لطفی در حقم کردی.»
منتقدین این فیلم را با اینکه اختلافات عمدهای با فیلمهای اصلی ژانر نوآر دارد؛ به دلیل داشتن بسیاری از مولفههای این ژانر در این دسته طبقهبندی کردهاند. قهرمان یا ضدقهرمان تنها و سرسخت، زن اغواگر، فیلمبرداری سایه روشن، آدمهای پائینشهر و در حاشیه قرار گرفتن قانون را میتوان از مولفههای مشترک این فیلم با ژانر نوآر دانست. در حالیکه فیلمهای ساموئل فولر در ژانر ساموئل فولر قرار دارند.
با اینکه بازیگران این فیلم از بازیگران درجه اول جریان اصلی هالیوود محسوب میشدند، اما به خوبی میتوان از صحنهپردازی و محدودیت لوکیشنها به بودجه پائین فیلم پی برد. ریچارد ویدمارک (Richard Widmark) به نقش اسکیپ مک کوی و جین پیترز (Jean Peters) به نقش کندی به خوبی از پس نقشهایشان انسانهایی از همگسیخته و بیپناه برآمدهاند؛ هرچند که هنوز ویدمارک نمیتواند سیگار را به خوبی همفری بوگارت (Humphrey Bogart) بزرگ گوشهی لب بنشاند.
آکادمی اسکار که همیشه در اختیار استودیوها بود، کاملا فیلم را نادیده گرفت و تنها آن را در رشتهی بازیگر نقش مکمل زن برای تلما ریتر (Thelma Ritter) بازیگر نقش مو کاندید اسکار کرد که اسکاری هم به او تعلق نگرفت.
شاید روزگاری کسانی بر صندلیهای قدرت در هالیوود سعی داشتند کارگردانانی مثل فولر را نادیده بگیرند؛ اما تاریخ ثابت کرد که سینما هنری نیست که بتوان آن را در زیر سایههای غولآسا پنهان کرد.
پ . ن: سال گذشته فیلمی با همین نام به کارگردانی سیاوش اسعدی در ایران ساخته شد که هیچ ارتباطی با این فیلم ندارد، بلکه به گفتهی برخی آگاهان کپی فیلم دیگری به نام دزدان است. (دروغ و راستش گردن اونایی که میگن.)
مقاله ای در مورد ساموئل فولر در BBC فارسی