ارسون ولز به علاوهی ریتا هیورث به علاوهی یک داستان نوآر، قاعدتا این سه دلیل برای دیدن یک فیلم کافی هستند. همراه با بهزاد طالبی به استقبال بانویی از شانگهای برویم در شبگار.
ارسون ولز (Orson Welles) در سال 1946 دیگر جوان نیست، استودیوها بعد از تجربه فروش ناموفق فیلمهای قبلی او دستهای او را برای آزادانه ساختن فیلم بستهاند. او میخواهد با هالیوود آشتی کند، بعد از فیلم بیگانه (The Stranger, 1946) که فروش نسبتا خوبی داشت، استودیو کلمبیا اجازه میدهد که او فیلم پنجمش را کارگردانی کند با حضور همسرش ریتا هیورث (Rita Hayworth) زیبا و فتان. اما باز هم در انتهای دعواهای همیشگی ولز و استودیو، نتیجه که هرچه باشد باز هم فیلم زیبایی است به نام بانویی از شانگهای (The Lady From Shanghai, 1947).
ملوان جوانی به نام مایکل اوهارا (Michael O’hara) در سانفرانسیسکو زن جوان و زیبایی را از دست عدهای اوباش نجات میدهد. زن جوان که همسر آرتور بنیستر (Arthur Bannister) وکیل جنایی معروف است توسط شوهرش او را دعوت به کار بر روی کشتی تفریحی خود میکند. مایکل در سفر تفریحی آنها به مکزیک، کشتی آنها را هدایت میکند. در طی سفر علاقهای میان زن جوان و مایکل ایجاد میشود و در انتهای آن از طرف جورج گریزبی (George Grisby) شریک کاری بنیستر به مایکل پیشنهاد عجیبی میشود، 5 هزار دلار در ازای کشتن گریزبی. مایکل که میخواهد به کمک 5 هزار دلار با زن جوان فرار کند، پیشنهاد را قبول میکند، اما در شب مورد نظر اتفاقات آنطور که باید پیش نمیرود، گریزبی به طور مرموزی کشته میشود و مایکل به جرم قتل دستگیر میشود و آرتور بنیستر دفاع از او را به عهده میگیرد. اما هیچ چیز آنگونه که به نظر میرسد، نیست.
جورج ارسون ولز قطعا یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما به شمار میآید با شاهکارهایی چون همشهری کین (Citizen Kane, 1941)، امبرسونهای باشکوه (The Magnificent Ambersons, 1942)، اتللو (Othello, 1952) و نشانی از شر (Touch of Evil, 1958). هنوز هم بعد از گذشت حدود 70 سال از ساخت فیلم همشهری کین، اسم این فیلم بر صدر فهرست بهترین فیلمهای تاریخ سینما (البته به انتخاب منتقدین) میدرخشد، فیلمی که ولز در 27 سالگی کارگردانی کرد. اما استودیوها که مالکین مطلق هالیوود بودند ترجیح میدادند که فیلمشان در گیشه فروش کند تا آنکه 50 سال بعد به عنوان شاهکار شناخته شود (اگر بشود). آنها با تدوین مجدد امبرسونهای باشکوه را نابود و بانویی از شانگهای را به فیلمی با داستان پیچیده تبدیل کردند، اما هنوز هم هر دو فیلمها دیدنی هستند.
بانویی از شانگهای فیلمی در ژانر نوار است با همه عناصر این ژانر به علاوه دلبستگیهای بصری ارسون ولز، زوایای نامعمول، نماهای بسیار نزدیک از صورت، سوپرایمپوز، لنز واید و استفاده زیاد از پسزمینه در تصاویر. ولز فیلمنامه را براساس رمان شروود کینگ (Sherwood King) با نام «اگر قبل از بیداری بمیرم» (If I Die Before I Wake) نوشت. کاملا مشخص است که فیلم 85 دقیقهای همهی فیلمنامه ولز نیست، شخصیت کارآگاه تقریبا از فیلم حذف شده است و رابطه میان گریزبی و زن جوان در فیلم دقیقا مشخص نمیشود. این فیلم هم مانند امبرسونهای باشکوه توسط استودیو تدوین مجدد شده و هیچگاه نسخه کاملی از تدوین مورد نظر ولز پیدا نشده است، اما همین نسخه هم به خوبی هنر ولز را آشکار میکند. نکته جالب اینکه نام ولز در تیتراژ ابتدای فیلم به عنوان فیلمنامهنویس و تهیهکننده ذکر میشود و در تیتراژ خبری از نام کارگردان فیلم نیست، هر چند که همه میدانیم چه کسی فیلم را کارگردانی کرده است.
میگویند بانویی از شانگهای در ادامهی همشهری کین و امبرسونهای باشکوه، داستان زوال طبقهی بالادست و اشرافی جامعه آمریکاست، آنها مانند کوسههای داستانی که مایکل در ابتدای فیلم تعریف میکند، همدیگر را میدرند و پاره میکنند، اما من میگویم داستان جنایت و خیانت است و اعتماد. شاید اگر قدرتمندان هالیوود اجازه میدادند ولز فیلمی را بسازد که میخواست، فیلم شکل دیگری به خود میگرفت، اما در حال حاضر فیلم تنها یک نوار تماشایی است با داستانی که ما را به دنبال خود میکشد.
بازیگران اصلی فیلم، ریتا هیورث و ارسون ولز، در زمان فیلمبرداری بانویی از شانگهای در دوران بدی از زندگی زناشویی به سر میبردند و در حال متارکه بودند (آنها در سال 1948، سال اکران فیلم از هم طلاق گرفتند) و این سردی روابط در صحنههای مشترکی که این دو با هم بازی کردهاند، اثر گذاشته است. در این صحنهها بهجای اینکه یک حس گرم عاشقانه ایجاد شود، به خاطر بازی خشک هر دو طرف، حس سرگشتگی و عدم تعادل به تماشاگر القا میشود که اتفاقا بسیار به ایجاد فضای مرموز و نامتعادل فیلم کمک میکند.
بهترین سکانس فیلم، سکانس پایانی است که در تالار آینه میگذرد و به صورتی طراحی شده که صاحبان فیلم نتوانند حتی یک فریم از آن را حذف کنند. سکانسی که در طول تاریخ سینما بارها مورد تقلید قرار گرفت، اما هیچکدام نتوانستند آن تعلیق شکنندهی ولز را دوباره ایجاد کنند. یکی از این مقلدها سکانس پایانی فیلم اژدها وارد میشود (Enter The Dragon, 1973 ) با بازی استاد هنرهای رزمی بروس لی (Bruce Lee) بود.
پ.ن : ریتا هیورث علاوه بر اینکه ستاره دهه 40 و 50 هالیوود بود، به یک دلیل دیگر هم معروف است، فیلم رستگاری از شاوشنک (The Shawshank Redemption, 1994) ساخته فرانک دارابونت (Frank Darabont) اقتباسی از داستان کوتاه «ریتا هیورث و رستگاری از شاوشنک» نوشته استفن کینگ (Stephen King) است. پوستری که اندی تونلش را پشت آن حفر میکند، عکسی از ریتا هیورث است.