اسلم(aslam)، کودکی که در 9 سالگی به بردگی گرفته شد

۵ بهمن ۱۳۹۳ | ۲۲:۵۷
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 7 دقیقه

اسلم(aslam)، کودکی که در 9 سالگی به بردگی گرفته شد و در 13 سالگی آزاد شد. در ادامه داستان زندگی او را می‌خوانید.

یادداشت ویراستار: گلوبال پست به دلیل قوانین هندوستان مبنی بر گمنام ماندن اقلیت‌های آزاد شده، نام اسلم را تغییر داده ­است.

به نقل از دهلی نو ـ روز یازدهم نوامبر، اسلم ساعت 6 صبح بیدار شد؛ یک ربع بعد او در محل کارش یعنی کارخانه‌ی نساجی بود. او شب قبل دیر به رختخواب رفته بود و به همین دلیل خواب‌­آلود و کج‌خلق بود. اما چون فصل تعطیلات نزدیک بود، وظایف زیادی برای انجام دادن داشت و حق اعتراض هم نداشت.

کار او ملالت‌بار و در عین حال نیازمند دقت و ظرافت بود. وظیفه‌ی او دوختن پولک بر روی لباس‌های زنانه بود. در واقع همه‌ی بچه‌ها 16 ساعت در روز کار می‌کردند که فقط بتوانند ایام تعطیلات به مرخصی بروند. کار آن‌ها شوخی‌بردار نبود و فقط به اندازه‌ی نوشیدن چای و صرف نهار اجازه‌ی استراحت داشتند.

قبل از ظهر و چند ساعت بعد از خوردن عدسی و نان به عنوان صبحانه بود که اسلم صدای فریاد رئیسش را از بیرون شنید:«بدوید، قایم شین، پلیس‌ها دارن میان.» بچه‌ها شروع به دویدن کردند. بعضی از آن‌ها از آن‌جا خارج شدند و بعضی دیگر پشت قفسه‌ها قایم شدند. اسلم دولا شد و به زیر میز رفت.

پسربچه می‌گوید:«قلبم به شدت می‌زد. نمی‌خواستم که پلیس من‌ رو دستگیر کنه و بندازه تو زندان. وقتی اونا اومدن داخل، من داشتم گریه می‌کردم. دو نفرشون یونیفورم نپوشیده بودن و با مهربونی با من حرف می‌زدند اما می‌دونستم که من‌ رو به زندان می‌برن.»

در واقع آن روز پلیس به آن‌جا رفته بود تا بچه‌ها را نجات دهد. کارمندانی هم از سازمان خیریه‌ای که با جایزه‌ی صلح نوبل تأسیس شده بود آن‌ها را همراهی می‌کردند. این سازمان در طی 30 سال اخیر 80000 کودک را از چنگال برده‌داری نوین نجات داده ­است.

البته بر طبق گزارشی از یک گروه استرالیایی فعال حقوق بشر که در تاریخ 17 نوامبر منتشر شده، این آمار هم‌چون قطره­‌ای در دریاست. بر اساس این گزارش هندوستان بیشترین جمعیت برده را در دنیا دارد: 14 میلیون و 300 هزار نفر. این گزارش بیان می‌دارد که زن‌ها و کودکان به طرز ناعادلانه‌ای تحت تأثیر برده‌‌داری واقع شده‌اند. و این‌طور عنوان شده ­است که دولت توان مقابله‌ی درست با این وضعیت را ندارد.

این­‌که اسلم از پلیس می‌ترسیده و توقع داشته که او را دستگیر کنند، به وضوح نشانگر عملکرد نامناسب دولت است. آن روز اسلم و یازده کودک دیگر (بقیه فرار کردند) به دادسرا برده شدند و برای اولین بار بود که به درد و دل‌های آن‌ها گوش داده شد. داستان همه تقریبا مثل هم بود؛ فقط برخی جزئیات تفاوت داشت.

بردگی کودکان - اسلم

ساعت 9، یک برده

اسلم در یکی از روستاهای کوچک شمال هند متولد شده بود. پدرش خیاط و مادرش خانه­‌دار بود. بزرگ‌ترین فرزند خانواده از سن پایین می‌دانست که باید در درآمد خانواده سهم داشته باشد.

او می‌گوید:«وقتی 9 ساله بودم، ترک تحصیل کردم. چندماه بعد پدرم 30000 روپیه از کسی قرض گرفت. در عوض من به کارخانه‌ی او رفتم تا در ازای قرض پدرم کار کنم. والدینم فکر می‌کردن این کار برای من هم مفید است. مثلا یک مهارت کسب می‌کنم.»

برای یک سال­ و نیم اسلم روزی 16 ساعت کار می‌کرد و ماهانه 100 روپیه مزد می‌گرفت که این باعث می‌شد تا بدهی به کندی تسویه شود. او به همراه دیگر کودکان در کارخانه می‌خوابید و سه وعده‌ی غذایی در روز به آن‌ها داده می‌شد. گاهی اوقات اجازه داشت تا از بیرون غذا بخرد. یک بار هم برای تعطیلات عید نوروز یک هفته مرخصی به او دادند.

او می‌گوید:«ما دائما کار می‌کردیم. حتی وقتی مریض بودیم هم کار می‌کردیم. رئیس به ما دارو می‌داد و اصرار می‌کرد که به کارمون ادامه بدیم. تا این‌که مبتلا به سل شدم و او من‌ رو به بیمارستان برد اما باز هم هر روز کار می‌کردم.»

او اضافه می‌کند:«اگر کارمون رو درست انجام نمی‌دادیم او فریاد می‌کشید و گاهی اوقات بچه‌ها رو کتک می‌زد. من کارم رو خوب انجام می‌دادم و هیچ‌وقت کتک نخوردم اما دست کم 3 یا 4 بار کتک خوردن بقیه رو تماشا کردم.»

مأیوس شدن به وسیله‌ی همه

بعد از این که او و سایر بچه‌ها در مورد بردگی شهادت دادند، از آن‌ها تست پزشکی گرفته شد و برای درمان به درمانگاه موکرات اشرم فرستاده شدند. با این‌که با آن‌ها در کمال مهربانی رفتار می‌شد، اما آن‌ها وحشت زده بودند.

اسلم می­‌گوید:«من نمی­‌دانستم ما رو به کجا می‌­برن و من فقط دو دست لباس همراه داشتم.»

مسئولین مرکز می‌­گفتند که عکس‌­العمل او کاملا طبیعی است.

آدیتیا میشرا، سرپرست پروژه و مدیر مرکز می‌‌­گوید:«وقتی بچه‌‌­ها رو به این‌جا آوردن، اونا وحشت زده و عصبی بودن و نمی‌­‌تونستن به کسی اعتماد کنن. ما اول به اونا مشاوره می­‌‌دادیم و بهشون می­‌‌گفتیم که دقیقا چه اتفاقی افتاده و به اونا اطمینان می‌­‌دادیم که به زودی برمی­‌گردن پیش خونواده­‌هاشون. ما با اونا کاملا محترمانه صحبت می­‌کنیم.»

او اضافه می­‌کند:«اونا به وسیله­‌ی همه مأیوس شدن! خانواده­‌هاشون، رئیساشون و کسایی که اونا رو خرید و فروش می­‌کنن! به همین خاطر باور نمی‌­کنن که یکی واقعا بخواد بهشون کمک کنه. مسلما یک روزه به ما اعتماد نمی‌­کنن و این زمان می­‌بره.»

دادگاه هندوستان حکم کرده که بچه­‌ها باید قبل از برگشتن به آغوش خانواده‌­ها حداقل 30 روز را در درمانگاه بگذرانند. آن‌ها به گروه­‌های کوچک تقسیم می­‌شوند، لباس­ دریافت می­‌کنند و باید در انجام وظایف زندگی شریک باشند. آن‌ها در جلسات مشاوره شرکت می‌­کنند، دوره‌­های آموزشی غیررسمی می­‌بینند و به شرکت در فعالیت­‌های گروهی ورزشی و هنری تشویق می­‌شوند. هر روز بعد از ظهر اجازه دارند که تلویزیون تماشا کنند.

به بسیاری از آن‌ها که هرگز پا به مدرسه نگذاشته­‌اند، خواندن و نوشتن و ریاضیات آموزش داده می‌­شود. برخلاف بچه­‌های هم سن و سال‌شان، اسلم و دوستانش از بودن در کلاس هیجان‌­زده می‌­شوند.

معمولا این بچه­‌ها بعد از آزادی هم باز به سراغ بردگی می­‌روند؛ چیزی که موکات اشرم تلاش می­‌کند جلوی آن را بگیرد.

آدیتیا میشرا توضیح می­‌دهد:«ما سیستم پیگیری سخت­‌گیرانه‌­ای داریم که بعد از برگشت بچه­‌ها به روستاهاشون بازرسی می­‌کنیم که دوباره به سر کار برنگشته باشن. اونا باید یاد بگیرن که دوباره بچگی کنن.»

تحصیلات

اسلم متوجه نیست که اتفاقی که برای او افتاده اتفاقی عادی نیست. وقتی به او می‌­گوییم که بیگاری کشیدن از او بی­‌رحمی بوده، می‌­گوید:«مگه چه انتخاب دیگه‌­ای هست؟ مادر پدرم قرض گرفته بودن و من باید بدهی رو صاف می­‌کردم. من چهار خواهر و برادر دارم و باید به والدینم کمک کنم.»

از طرفی در مصاحبه‌­ی گلوبال پست، اسلم تصمیم می‌­گیرد که دیگر مثل گذشته زندگی نکند. وقتی از او درباره‌­ی وضعیت کنونی‌­اش می‌­پرسیم، صورتش بشاش می‌­شود.

او می‌­گوید:«من یاد گرفتم که اسمم را به هندی و انگلیسی بنویسم.» دفتر گزارشگر را می‌­گیرد و اسمش را در آن می­‌نویسد. «معلمم گفته امروز یاد می­‌گیریم که چطور جمله‌­های بلند بنویسیم. من می‌­خوام مامانمو غافلگیر کنم که می­‌تونم بنویسم.»

وقتی از او پرسیده شد بعد از برگشت به روستا چه کار می­‌کند، شانه‌­اش را بالا انداخت و گفت:«دوست دارم برم مدرسه ولی من خواهر برادر دارم. من می­‌خوام مطمئن باشم که اونا چیزی رو که من تجربه کردم تجربه نمی‌­کنن و می­‌خوام که همه‌شون تحصیل کنن.»

او ادامه می­‌دهد:«معلمم از قوانین هندوستان برامون گفته و من حالا می‌­دونم که کار کردن بچه­‌های زیر 18 سال غیرقانونیه.»

لینک اصلی

مرضیه ابراهیمی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها