شام خانوادگی با فک شکسته

پدرش می‌گفت:«نه! حالا تا شنبه چیزیش نمیشه‌، تو پارک داشت بازی می­‌کرد این‌طوری شد‌، کل فامیل تو پارک الان نشسته‌ان ما بریم‌، شنبه می‌ریم بیمارستان‌. شما بخیه بزن این‌جارو.» مغزم سوت کشید. اولویت‌ها! سرِ شب بود، البته  ساعت 10‌، سرِ شب ما به حساب می­‌آمد. در که باز شد، سه تا مرد با هم وارد […]