امین حسینیون؛ به نظرش نمیشود مسئلهی خودکشی در مکانهای عمومی را شوخی گرفت. این یادداشت ما بد و شما خوب به این موضوع میپردازد و البته مثبتترین حادثهی چند ماه خیر: قهرمانی استقلال خوزستان. با شبگار همراه باشید.
من اکثر معلمهای ریاضی و فیزیک دبیرستان را فراموش کردهام، ولی گل سوم ریوالدو به منچستر یونایتد را هرگز فراموش نمیکنم. یادم نیست «اِکی والان گرم» دقیقا چه بود ولی صورت روبرتو باجو بعد از خراب کردنِ پنالتی فینال 94 از یادم نمیرود. الان که سالها گذشته میبینم چه کار درستی کردم در تمام مسابقات مهم فوتبال به جای درس خواندن فوتبال دیدم، فوتبال معجزه دارد، غم دارد، شادی دارد، مرگ دارد، خودکشی دارد. در همین فصلی که گذشت چند طرفدار فوتبال در ایران سکته کردند! حتی شنیدم بعد از نتایج این فصل، یک طرفدار منچستر یونایتد میخواسته خودش را بکشد ولی نتوانسته، چون خودش را از پنجره زیرزمین پرت کرده بیرون.
این روزها هرکاری را اگر مطابق مد انجام دهید باعث شهرت است و مخالف مد باعث خفت. خودکشی هم از این قاعده بیرون نیست. پریدن از روی پل مد شده است و مدام خبرهای خودکشیهای مختلف به ما میرسد. دیگر خودکشی را در پستوی خانه و با شرمساری انجام دادن به صلاح نیست، خودتان را طوری بکشید که نشود در مجلس ختمتان گفت:«فلانی قلباش مریض بود.». در معرض نگاه جامعه، در پیشگاه عموم، جایی که نشان دهید از قضاوت شدن نمیترسید و اتفاقا از آن استقبال میکنید. خودکشی در ملا عام اعتراض به جامعهای است که گوشش را دو دستی گرفته و چیزی نمیشنود، فقط عمل را درک میکند. و ما، همهی ما، اگر یک چیز را زیاد داشته باشیم اعتراض است. در ژانر «خودکشی از روی پل» بدون هیچ تردیدی جایزهی اول به مردی میرسد که خودش را از روی پل میرداماد حلقآویز کرد و حدود دو هفته است ذهن من شخصا را اشغال کرده، بیرون هم نمیرود. بیشتر به سبک اسرائیل تلاش میکند مرا از مغز خودم آواره کند. باز فلسطینیها اردن و لبنان را داشتند، من که بیرون از مغزم جایی ندارم!
خودکشی پل میرداماد با بقیه غیر از شیوهی اجرا تفاوت دیگری هم داشت. مرد 65 سالهای به نام بهمن.م خودش را کشت. برایتان پیش آمده که وقتی جوانی 18-19 ساله از خودکشی حرف بزند لبخند بزنید و بگویید جوانی عمو، درست میشود؟ اما به پیرمرد 65 ساله چه میشود گفت؟ اهل بازی هم نبوده. با خودش طناب و … هم برده و تر و فرز قبل از رسیدن نیروی انتظامی و … کار را تمام کرده. در جیبش نامهاش پیدا شده که علت خودکشی را ابتلا به بیماری آب سیاه چشم و ناتوانی مالی برای درمان عنوان کرده است.(به گزارش خبرگزاریها) خب، کلاهتان را قاضی کنید، اگر من و شما هم 65 سالمان بود، شاید خودکشی را به کور شدن تدریجی ترجیح میدادیم. پولِ درمان نداشتن را سخت میشود تحمل کرد. بعد از سالها کارگری در مهمانخانهای در شوش کور شدن بددردی است. کور شدن از سر بیپولی دردی است مثل اینکه تک تک ثانیههای زندگی 65 ساله را کسی با چنگک و ساتور از درونِ روحت بیرون بکشد. خود من هم یک بار میخواستم خودکشی کنم، رفتم کتابخانه از کتابدار کتابِ خودکشی به زبان آدمیزاد را خواستم. خانم کتابدار نگاهم کرد و پرسید:«کتاب رو کی میخواد پس بده اونوقت؟»
اما تنها کارگر مهمانسرایی که سرنوشتش امسال تغییر کرد، بهمن.م نبود. محمد طیبی بازیکن و کاپیتان استقلال صنعتی خوزستان هم تا 26 سالگی کارگر مهمانسرا بوده است. جوان خوزستانی که امسال با مربیگری عبدا… ویسی، به همراه استقلال خوزستان بدون ستاره و بودجه شگفت انگیز و عکس روی جلد و نور موضعی قهرمان لیگ ایران شد. قهرمانی استقلال خوزستان هم با مدِ جهانی هماهنگ شد، لسترسیتی در انگلستان پنج غول ثروتمند را شکست داد. استقلال خوزستان هم غولهای ایران را پشت سر گذاشت. کارخانههای فولادسازی و طرفداران چندین میلیونی را. واقعا فاصلهی محمد طیبی، با بهمن.م و طناب دارش روی پل میرداماد چقدر است؟ کسی هست که بتواند قسم بخورد بهمن.م در 26 سالگی توان و استعداد تغییر دادن زندگی خودش و اطرافیانش را نداشته؟
از خودکشی نمیشود مثبت حرف زد؛ اخلاقا به نظر درست نمیرسد. آنقدر دامنهی تاثیرگذاریاش وسیع است که نمیشود ساده هم از کنارش گذاشت. حتی ما که پوستمان حقا و اثباتا از کرگدن هم کلفتتر شده از خودکشی متاثر میشویم. صادق هدایت 65 سال پیش خودش را 19 فروردین 1330 کشت و هنوز هم بسیاری از خودکشی او تاثیر میگیرند. از طرفی محکوم کردن فرد خودکشی کننده نه تنها ساده نیست، گاهی هرطور حساب کنی میبینی حق با طرف است! آخر ماجرا به نظر میرسد بهترین راه حل پیدا کردن امیدهایی است تا خودکشی را از راه حل قطعا درست به راه حلی احتمالا اشتباه تبدیل کنیم، و کاربرد معجزاتی مانند قهرمانی استقلال خوزستان همین است: تبدیل کلیشهها به واقعیت. دیگر در سوسنگرد و ماهشهر برای کارگرانی که فوتبال بازی میکنند قهرمان لیگ برتر ایران شدن پایان یک فیلم هالیوودی نیست، بخشی است از تاریخ شهرشان.
این ستون قرار است کمدیاش به جدیاش بچربد. به هر حال زندگی شادترین انسان نیز داستان کنایی فردی امیدوار است که به سمت مرگ میرود. ما نمیتوانیم از دست این شوخی زندگی فرار کنیم. ما بد و شما خوب، خودکشی را در این عهد و دوران نباید شوخی گرفت. شخصا آدمهای زیادی را میشناسم که زندگیشان شبیه خودکشی کسی است که به جای ریل قطار خودش را در مسیر یک حلزون غول آسا بسته است و از چندین کیلومتری نزدیک شدنش را تماشا میکند؛ آیا این سختترین انتظار نیست؟