میلاد اخگر نویسنده و کارگردان تئاتر است، داستاننویس است، تبلیغاتچی است و تهرانگرد. تصمیم گرفته علاقهی صمیمانهاش به گوشههایی از تهران را با ما در میان بگذارد و امیدوارم کار به آبانِ شمالی ختم نشود. قبلا از میلاد مطلبی در مورد همکاری ابی، ایرج جنتی عطایی و بابک بیات و مطلبی در مورد قیاس فرهاد و فریدون فروغی منتشر شده است. امیدواریم آبان شمالی به شما بچسبد.
خیلی وقتها میشه که توی زندگی روزمرهمون توی تهران، دلمون یه خلوت شخصی میخواد یه جای ساکت و دنج، که میتونه کافه و پارک و گالری نباشه، میتونه یه پیادهراه (خیابانهای سنگفرش) نباشه، میتونه کتابخونه نباشه… میتونه جایی باشه که برای خلوت و آرامش طراحی نشده باشه، میتونه یه جایی باشه که خیلی معمولی به نظر بیاد اما همون حس رو به ما بده.
برای من یکی از اون جاها خیابون آبانه، مخصوصا آبان شمالی که تو این نوشته میخوام بهتون معرفیش کنم. شاید شما هم با قدم زدن تو اون قسمت از شهر تجربهای شبیه به من داشته باشین.
خیابون آبان که این روزها بهش شهید عضدی میگن از جنوب به یه دوراهی میرسه که از یک طرف به حافظ و یه فرعی به اسم رودسر میخوره و از یه طرف دیگه هم به فرعی شهید صارمی(خبیر)، که شما رو به ویلا (استاد نجات الهی) میرسونه. آبان از سمت شمال کریمخان رو رد میکنه و تا وسط کوچهی بیستم لارستان ادامه داره و از کوچهی بیستم لارستان، از یه طرف به لارستان و از یه طرف به میرزای شیرازی میخوره. اما جایی که من ازش حرف میزنم بالاهای آبان شمالیه، اگر بخوام دقیقتر بگم از کوچهی عبده به بعد تا انتهای آبان. از اینجا خیابون کمی باریکتر میشه، تعداد خونههایی با نماکاری خوب و زیبا(بیشتر ساخت دوران پهلوی دوم که متاسفانه مثل همهجا در حال ساخت و ساز و عوض شدن هستن) بیشتر میشه و مغازههای امانت فروشی و تعمیر مبل و صندلیهای قدیمی بیشتر میشه و تصویر جالبی که تو این ناحیه میشه دید ماشینهایی هستن که همیشه سر جای همیشگی خودشون پارکن و تکون نمیخورن، یکی دوتاشون آنقدر پنچرند که دارن با زمین یکی میشن، از جمله یه هیلمن کرم رنگ، یه تویوتا واگن خردلی، یه بیوک شایلاک آبی… همینطور یکی دوتا مغازهی پوشاک دست دوم یا اصطلاحا استوک تو این قسمت دیده میشه و اون قسمت بالاتر که دو تا مغازهی ساز فروشی و تعمیرساز قدیمی به اسمهای آرمین موزیک و رازمیک( نذاشتن ازشون عکس بگیرم) که همیشه محفل خوبی هستن برای نوازندههای قدیمی برای صحبت کردن و خرید ساز و ادوات موسیقی و نشستن و چای نوشیدن و گپ زدن، این گپ زدن و نشستن نکتهایه که تو این قسمت از خیابون آبان بین کسبه و اهالی محل که بیشتر از ارامنه هستن میشه دید، صبحها و عصرها که اونجا قدم بزنید جلوی مغازهها کاسبها رو میبینید که صندلی گذاشتند و با هم در حال حرف زدن و گاهی هم بازی تخته و شطرنج هستند. این یکی از اون نکات همیشه جالبه که وقتی دارم تو اون قسمت از خیابون آبان قدم میزنم حالم رو خوب میکنه و به نظرم اون اتمسفر صمیمی رو منتقل میکنه…
اما «میکو» تعمیرکار، سازنده و فروشندهی گیتار مغازهی «آرمین موزیک» با من مخالفه و وقتی برای این نوشته داشتم باهاش حرف میزدم میگفت:«چیز جالبی به نظرم نمیرسه که از گذشته و حال اینجا برات بگم… قبلا وقتی پنجاه سال پیش ما کارمون رو شروع کردیم ساز کمتر میفروختیم… تازه آمپلیفایر اومده بود و یکی دوتا بیشتر نداشتیم اما این محل خونههاش دیگه فوقش دو طبقه بود و آنقدر سمساری توش نبود(این رو با حرص میگفت)…»
هرچقدر میپرسیدم فقط میگفت چیز جالبی نیست که برات تعریف کنم… به جاش خیره میشد به پنجره و سکوت میکرد و من رو صورت شکسته و لاغرش حدود ده پونزده سال پیش رو یادم میاومد که سرحالتر بود و لپهاش گل انداخته بود و موهای فرفریش بلندتر بود. همیشه چند نفر تو مغازهش داشتن ساز میزدن یا تخته بازی میکردن، من و بهرنگ دوستم حتی برای یه سیم گرفتن ساده واسه گیتارمون حاضرنبودیم بریم جمهوری، دوست داشتیم اتمسفر مغازهی میکو ـ همون آرمین موزیک که روزهای خیلی دور اسمش پژواک بوده ـ رو تجربه کنیم. میکو رو بیشتر از اون اذیت نکردم و سال نو میلادی رو بهش تبریک گفتم و از اون و دو تا از دوستانش که داشتن با موبایل تخته بازی میکردن خداحافظی کردم و بیرون زدم.
با همه حرفهای میکو، بالای خیابون آبان هنوز به نظر من جای ساکت و دنجیه و برای قدم زدن و عکس گرفتن و فراموش کردن روزمرهی زندگی میتونه جای مناسبی باشه، قدم زدن از بالای خیابون به سمت پایین آدم رو به فکر میندازه که داره تو فضای سریال وروجک و آقای نجارقدم میزنه. اگه حالتون خوب نیست و میخواید خلوت کنید قول میدم موقع قدم زدن تو این قسمت هیچ آشنایی نبینید، اگر هم بعد از قدم زدن خواستید کافهای، جایی برید از یه طرف به خیابون میرزای شیرازی میرسید که چند تایی کافه و گالری توش هست و از یه طرف دیگه به لارستان که دو سه تا کافهی خوب داره. میتونید برید و حال کنید. امیدوارم که شما هم مثل من از قدم زدن تو این چند متر از تهران لذت ببرید.
عالی بود. گرم و صمیمی. ممنون