پدر و پسری پس از چهل سال زندگی در جنگل؛ پیدا شدند

۱۶ شهریور ۱۳۹۲ | ۲۲:۱۵
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 3 دقیقه

پدر و پسری که 40 سال پیش در زمان جنگ ویتنام به جنگل گریخته بودند؛ و تمام این مدت در یک خانه‌­ی جنگلی زندگی می­‌کردند؛ زنده پیدا شدند.

هو وان لانگ، 42 ساله، و پدر 82 ساله‌­اش زمانی که مادر خانواده و دو فرزند کوچکش روی مین رفتند و کشته شدند؛ به جنگل گریختند و تمام ارتباط‌شان را با جهان بیرون قطع کردند.

یک روزنامه‌­ی محلی گزارش کرد؛ آن‌ها فقط عورت‌شان را با لباس‌­هایی از برگ پوشانده بودند و با تبری دست­‌ساز برای آتش روشن کردن. غذای‌شان ذرتی بود که خودشان می‌­کاشتند؛ به همراه میوه و ریشه‌­های جنگلی و شکار گاه به گاه. در خانه‌­ی درختی‌شان که پنج متر از زمین ارتفاع داشت؛ تیر و کمان و چاقو برای شکار حیوانات نگه می­‌داشتند. و البته یادگارهای محدودی از زندگی سابق‌شان. پدر شلوار سربازی­‌اش را نگه داشته، و با دقت تا کرده و گوشه‌­ای نهاده بود. کنار شلوار، کت قرمز کوچکی بود که پسر وقت فرار به جنگل بر تن داشته است.

vietnamfatherson-16-6-922

رسانه­‌های ویتنامی یک پسر دیگر آقای هو را پیدا کردند. مردی به نام هو وان تری، که گفت پدر و برادرش را بیست سال پیش پیدا کرده است؛ ولی نتوانسته آن‌ها به بازگشت به جامعه‌­ی مدرن راضی کند. او گفت افراد دیگری را هم با خودش به جنگل برده است تا پدر و برادرش را راضی کند، ولی آن‌ها هربار کسی را می‌­دیدند؛ می­‌گریختند و مخفی می‌­شدند.

گفته می­‌شود این دو نفر به سختی می­‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، پسر آقای هو فقط چند کلمه از زبان محلی را بلد است، و پدرش نیز کلا عادت سخن گفتن را از دست داده است. این پدر و پسر را گروهی از جنگل نوردان که به عمق جنگل تای ترا در استان گوانگ در مرکز ویتنام سفر کرده بودند؛ دیدند و به مقامات معرفی کردند. تصاویری که در یک وبسایت ویتنامی منتشر شده بود؛ آقای هو را در حال خروج از جنگل روی بیماربر نشان می‌داد. در حالی که روستایی‌ها کنجکاو دوره‌­اش کرده بودند. مقامات ویتنامی تایید کرده‌­اند که هو وان تان روزگاری زندگی عادی به همراه خانواده‌­اش داشته است. نظر مقامات این است که آقای هو در اثر شوک ناشی از انفجار همسر و فرزندانش به جنگل پناه برده است.

لینک خبر اصلی

این متن اصلی خبر بود، اما سوالی که برای من ایجاد شد و باعث شد این خبر را ترجمه کنم این بود: آیا پسر آقای هو، کار درستی کرد که پدر و برادرش را در جنگل رها کرد، یا باید با اصرار و پیگیری مقامات را مجبور می­‌کرد آن‌ها را به زندگی مدرن برگردانند؟ نظر شما چیست؟

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
10 سال قبل

نظر من اینه که همین الانم نباید وارد زندگی مدرن می کردنشون… حالا شاید چون فقط دو نفر بودن و به احتمالی پدره زودتر می مرد و پسرش تنها می شد یه کم شرایط سخت بود اما الان اینا چه لذتی می تونن از زندگی مدرن ببرن؟
یا اگر ۲۰ سال پیش برادره مجبورشون می کرد برگردن. اون زمان چه لذتی از زندگی مدرن می بردن؟

پاسخ به  امین حسینیون
10 سال قبل

بله. از نظر ما که زندگی شهری داشتیم یه تشک نرم و صبحانه ی گرم بهتره٬ زندگی ساده ای که این لذت های کوچیکو داره بهتره… اما الزاما برای اونا اینطور نیست. همونطور که مثلا عشایر استرالیا هرچی هم دولت براشون خونه و امکانات فراهم میکنه حاضر نمیشن تو اون خونه ها دووم بیارن و دوباره برمیگردن میرن به زندگی جنگلی خودشون ادامه میدن. احتمالا همونقدری که به نظر ما زندگی اونا غیر قابل تحمله اونا هم به نظرشون زندگی ما غیرقابل تحمله
اینا خودشون می تونستن هر موقع که دلشون میخواد برگردن به شهر. اگر برنگشتن حتما نمیخواستن که برگردن. حالا اینکه یکی مجبورشون کنه بیان شهر به نظرم لطف کردن نیست در حقشون

پاسخ به  امین حسینیون
10 سال قبل

کاملا موافقم… البته در مورد اینا که به نظرم خیلی صادق نیست. بالاخره پدره نصف عمرشو به زندگی شهری عادت کرده بوده و نصفشو به زندگی جنگلی. احتمالا انتخابشو کرده بوده که نمیخواسته برگرده شهر…
اما در مورد عشایر استرالیا یا حتی ما شهرنشینا درسته. احتمالا عادت باعث میشه آدم فکر کنه این سبک بهتره

پاسخ به  امین حسینیون
10 سال قبل

خب نمیشه یه تیکه ی مثبت اینو با یه تیکه ی منفی اون مقایسه کرد و گفت که اون بده
اونم ممکنه تحت هیچ شرایطی حاضر نباشه فکر کنه که آرامش دراز کشیدن زیر آفتاب تو سکوت کامل لذت بخش تر از چرت زدن روی صندلی های سفت کلاس وقتی که استاد داره با صدای یکنواخت حرف میزنه باشه

10 سال قبل

هاها… چپه گفتم 😀
اونم ممکنه تحت هیچ شرایطی حاضر نباشه فکر کنه که چرت زدن روی صندلی های سفت کلاس وقتی که استاد داره با صدای یکنواخت حرف میزنه لذت بخش تر از آرامش دراز کشیدن زیر آفتاب تو سکوت کامل باشه