نگاهی به رمان کوتاه بی مترسک
بی مترسک را علی غبیشاوی نوشته است و انتشارات نگاه منتشرش کرده است. 128 صفحه دارد و قیمتش 5000 تومان است. یک روز به جای هات داگ، کتاب بخورید. ضررش قطعا از هاتداگ کمتر است. با «بی مترسک» در شبگار آشنا شوید.
از بیمترسک ایرادات منطقی به سبکی که این ایام خیلی طرفدار دارد میشود گرفت. نقشه دانشجویان برای دزدیدن الکل از آزمایشگاه خیلی معقول نیست، برخورد تیم حفاظت وزیر با پیرمرد از آن هم عجیبتر است، و … . اما چون این جور ایرادات در واقع ایراد نیستند، از آنها میگذریم و به اصل قضیه میپردازیم.
بی مترسک، داستان چند دانشجوست که در روستایی مخروبه با پیرمردی برخورد میکنند و پیرمرد داستان صویله را برایشان تعریف میکند که چطور برق وارد روستا شد و زندگی را به هم ریخت. ساکنین صویله یک عشیره هستند، شیخی دارند و پایان ماجرا را نمیگویم که جذابیتش از دست نرود. ولی داستان صویله، داستان جذابی است. موقع خواندن کتاب، در وهلهی اول همین سوال برایم ایجاد شد که چرا نویسنده این ساختار را انتخاب کرده است؟ قرار است ما با زاویه دید دانشجویان همراه شویم، یا داستان دانشجوهایی که الکل دزدیدهاند برایمان جذاب شود؟ من نظر شخصیام را میگویم. در هر لحظه از کتاب مشتاق خواندن ماجرای صویله بودم، پس بیشتر در مورد همان صویله حرف میزنم.
صویله مکانی است ظاهرا خیالی، ولی اتفاق خلاف واقعی هم در آن نمیافتد. در یادداشتهای اطراف وب و صحبتها، فضای کلی داستان با صد سال تنهایی مقایسه شده بود. قیاس چندان جالبی نیست، چون صویله اثری از جادو در خود ندارد. صویله به راحتی میتواند هرکدام از روستاهای عشیره نشین خوزستان باشد. همه چیزش واقعی است و همه کار آدمهایش با تاریخ معاصر ما تطابق دارد. به عبارت بهتر دانشجوهای داستان کاملا حق دارند فکر کنند صویله یک روستای کاملا واقعی است.
نکته مهم بی مترسک، تسلط نویسنده بر زندگی عشیره است. لااقل از دید ما که اینطوری است. سنتها، مخصوصا خوردن قهوه در ضیاف شیخ، نقش و نفوذ شیخ، تدبیر شیخ و … همه خواندن را لذت بخش میکنند. اما در صویله ماجرایی وجود ندارد، طرحی وجود ندارد. آنچه هست، جریان زندگی است که خیلی خلاصه، همانطور که پیرمرد میگوید، خاطره وار تعریف شده است.
داستان صویله از میان مردم و با ورود برق آغاز میشود و پس از فراز و نشیب زیاد، با حضور قهرمانانه شیخ تمام میشود. برای اینکه شیخ قهرمان شود، حضور یک دشمن پرقدرت لازم است. به همین دلیل خلیفه در داستان ظهور میکند. دشمنی شیخ و خلیفه جالب هست، آدم را جذب هم میکند. اما برای من شخصا سوال است که چطور در تمام ماجرای برق و فوتبال و جنگ و کشتی کج این دو دستگی در میان طایفه صویله به چشم نیامده بود؟ نمیخواهم عیبگیری کنم، که نویسنده در جواب دلایل بیاورد. منظورم این است که خب خیلی میتوانست داستان جالبتر باشد اگر ما از ابتدا تعلیق بازگشت خلیفه را داشتیم.
یک سوال بزرگ دیگر هم اسم کتاب است. اسم کتاب تنها چیزی که به ذهن نمیرساند ماجرای کتاب است. اسمی جالب در مورد صویله و ماجراهایش شاید جالبتر میبود. بیمترسک اسم گیج کننده ای است. ارتباط مستقیمی با داستان ندارد، و کشف ارتباط غیرمستقیمش هم ساده نیست.
با تمام این اوصاف، خواندن ماجرای صویله لذت بخش است. مخصوصا اگر داستانهای غیرآپارتمانی را دوست دارید و دنبال فضاهایی هستید که برایتان غریبه باشد. البته در مورد بیان واقعی زندگی عشیرهای کسی باید نظر بدهد که با این سبک زندگی آشنا باشد، ولی آنچه در «بی مترسک» آمده است، جذاب و منسجم است. و من، خوشحال میشوم اگر در داستان های دیگری بیشتر با آدم های پرداخت نشده صویله آشنا شوم. مخصوصا با فوتبالیستهایشان.
دوست نادیده ام، جناب آقای حسینیون!
بسیار متشکرم که وقت گذاشتید و کتاب را خواندید و خوشحالم که شیخ و آدم های عشیره اش ناامیدتان نکرده اند. بدیهی است که علت انتخاب چنین ساختاری از سوی نویسنده باید از خود کتاب پاسخ یابد و اگر به نظرتان پاسخ قانع کننده ای نیافته من الآن هیچ دفاعی از آن نمی توانم داشته باشم. فقط همه سعی من در انتخاب چنین ساختاری شکل گرفتن هر چه قوی تر آن پایانی است که شما نگفتیدش تا جذابیتش حفظ شود. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید…
باز هم متشکرم
اختیار دارید، شما وقت گذاشتید و نوشتید و ما ممنونیم
قطعا نیازی به هیچ دفاعی نیست و انتخاب نویسنده محترم اسم. صرفا دوست دارم از عشیره و شیخش بیشتر بخوانم، و حتی داستان جوانی که همه چیزش را گذاشت و به دنبال عشقش رفت
منتظر آثار بعدی شما هم هستیم،
باسلام.من این کتاب را خواندم و از ان لذت بردم.صویله ای ها واقعاًآدم را می خندانند. زبان راوی و همچنین آشنایی با زندگی عشیره ای برای خواننده جالب است- البته من نمی دانم تا چه حد از آن برگرفته از واقعیت وچه حد حاصل تخیل است- ایرادهایی که شما برشمردید به نظر من هم رسید و به نظر من هم بخش دزدیدن الکل اندکی از واقعیت به دور است.در واقع پیرنگ داستان ضعف هایی دارد اما این ایرادها مانع از خواندن ادامه ی داستان نمی شوند.دوستانی اشاره به سوررئالیستی بودن فضای داستان کرده بودند اما به نظر من اصلاً این داستان سوررئالیستی نیست. مکتب سوررئالیسم محصول رشد نظریه ی روانکاوی است و مولفه هایی دارد که در این داستان دیده نمی شوند.
با شما موافقم
البته من نکاتی که گفتم بیشتر از اینکه ایراد باشد، علاقه خودم بود. یعنی ترجیح میدادم بیشتر از صویله بخوانم تا از دانشجویان و دانشگاه. در مورد سوررئالیسم هم نظرتان درست است و این رمان کوتاه ارتباطی به سوررئالیسم ندارد.