نقد آدن بر کتاب سوم ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه

۴ بهمن ۱۳۹۴ | ۲۲:۳۰
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 8 دقیقه

 

قبلا در شبگار، این مطلب در مورد ارتباط آدن با ارباب حلقه‌ها و تالکین به نقل از نیویورکر منتشر شده است، و همچنین نقد آدن بر کتاب اول از ارباب حلقه‌ها. اینبار نقد او بر کتاب سوم را می‌خوانید که همانند نقد قبلی در نیویورک تایمز به سال 1956، همزمان با انتشار کتاب منتشر شده است. آدن در این یادداشت بحث خودش را تقریبا کامل می‌کند و به منازعات در مورد ارباب حلقهها اشارهای دارد.

و در نهایتِ ماجرا، پیروزی

W.H.AUDEN / امین حسینیون

در «بازگشت پادشاه»، فردو بگینز ماجراجویی‌اش را کامل می‌کند، سالاریِ سارون برای همیشه تمام می‌شود، دوران سومِ زمین میانه به پایان می‌رسد و سه گانه‌ی جی.آر.آر.تالکین «ارباب حلقه‌ها» تکمیل می‌شود. من به سختی می‌توانم به کتابی فکر کنم که در موردش انقدر بحث‌های خشن کرده باشم. گویی هیچکس عقیده‌ای میانه‌رو ندارد: یا مثل من، به نظرشان ارباب حلقه‌ها شاهکاری است در ژانر خودش، یا اصلا نمی‌توانند با کتاب کنار بیایند. صادقانه بگویم میان مخالفین کتاب، کسانی هستند که بسیار به قضاوت ادبی‌شان احترام می‌گذارم. عده‌ای از ایشان شاید در همان چهل صفحه‌ی اول از کتاب اول که زندگی روزانه‌ی هابیت‌ها را توصیف می‌کند کتاب را کنار گذاشته باشند. این بخش کمدی ملایم است و کمدی ملایم نقطه‌ی قوت آقای تالکین نیست. با این حال، در بسیاری موارد، اعتراض بسیار عمیق‌تر است. به نظرم برخی افراد اصولا به دنیاهای خیالی و ماجراجویی‌های قهرمانانه اعتراض دارند، و از نظرشان چنین آثاری نمی‌توانند چیزی جز مطالعه برای تفریح صرف باشند. در نتیجه اینکه مردی مانند آقای تالکین، زبان‌شناسی که استاد آکسفورد است، این همه زحمت و رنج را متحمل شود به خاطر ژانری که به نظر آنها، از اساس بی‌اهمیت است، برایشان تکان‌دهنده بوده است.

دشواری بازنماییِ تصویری کامل از واقعیت در چاله‌ی بزرگِ میان واقعیت ذهنی (تجربه‌ی فرد از وجود خودش) و واقعیت عینی (تجربه‌ی فرد از زندگی دیگران و جهان اطرافش) نهفته است. زندگی، آن‌طور که من در خودم تجربه می‌کنم، بیش از هر چیز، سریِ متناوبی است از انتخاب میان گزینه‌ها، بر اساس اهداف کوتاه یا بلند مدت. پس می‌شود گفت کنش‌های من، برای من، کمتر از تضاد انگیزه‌ها، وسوسه‌ها و تردیدهایی که منجر به کنش من می‌شوند اهمیت دارند. فراتر از آن، تجربه‌ی ذهنی من از زمان، حرکتی بیرون از خودم نیست، بلکه تاریخچه‌ای است غیر قابل تکرار از لحظات منحصربه‌فرد که با تصمیمات من خلق شده‌اند.

تصویر طبیعی، برای عینی کردن این تجربه، سفری است با هدف مشخص، که در مسیرش موانع و حوادث خطرناک وجود دارند، بعضی موانع صرفا دشوارند، بقیه کاملا خصمانه‌اند. ولی وقتی من آدم‌هایی شبیه خودم را مشاهده می‌کنم، چنین تصویری نامعقول به نظر می‌رسد. من می‌بینم، که مثلا، فقط ثروتمندان و کسانی که فرصت تعطیلات دارند می‌توانند به سفر بروند، بیشتر افراد در اکثر اوقات باید یک‌جا کار کنند.

من نمی‌توانم آن‌ها را در فرآیند انتخاب‌شان مشاهده کنم، فقط کنش‌هایی که انجام می‌دهند را می‌بینم.  اگر خوب کسی را بشناسم، می‌توانم پیشبینی درستی از کنش او در موقعیتی مشخص داشته باشم. من اغلب اوقات، افراد را در کشمکش باهم می‌بینم، جنگ‌ها و نفرت‌ها، ولی خیلی به ندرت ممکن است، اگر اصلا ممکن باشد، که یک جدال واضح و مشخص میان خیر در یک سمت و شر در سمت دیگر ببینم، گرچه این را مشاهده می‌کنم که طرفین هر دعوایی خودشان را همینطور توصیف می‌کنند. پس اگر بخواهم چیزی را که می‌بینم مثل یک دوربین بی‌طرف توصیف کنم، نتیجه ماجراجویی نیست، یک گزارشِ «ناتورالیستی» است.

هر دو حد غاییِ این دوگانه، خلاف زندگی هستند. [هم این گزارش‌های ناتورالیستی، هم برخی] ماجراجویی‌هایی از قرون وسطی که لیاقت دارند توصیف اریک اوئرباخ در کتاب «میمسیس» را در موردشان به کار ببریم:

«جهان شوالیه‌گری، جهانی پر ماجراست. این جهان نه فقط عملا سریِ پیوسته‌ای از ماجرا در خودش دارد، اگر دقیقتر بگوییم، حاوی چیزی به جز ملزومات ماجرا نیست… به جز افتخارات مبارزه و عشق، هیچ چیز دیگری در این جهانِ درباری رخ نمی‌دهد ـ حتی این دو نیز از جنس به خصوصی هستند: حوادث یا عواطفی نیستند که مدتی غیبت داشته باشند. آنها همیشه با شخصِ شخیص شوالیه همراهند، بخشی از تعریف او هستند، به همین دلیل او حتی نمی‌تواند یک لحظه بدون ماجراجویی باشد یا یک لحظه بدون درگیری عشقی… چالش‌های او مبارزه جویی هستند، نه «جنگ»، زیرا این افتخارات به شکل تصادفی پیش می‌آیند و بخشی از یک نظام سیاسی هدفمند نیستند.»

و تریلرهایی معاصر ما هستند که در آنها همخوانی قهرمان یا شرور با جریان‌های سیاسی روز آنقدر واضح است که آدم افسرده می‌شود. از طرف دیگر، رمان‌های ناتورالیستی هم هستند که در آنها شخصیت‌ها صرفا عروسک‌های سرنوشتند، یا بهتر است بگوییم، عروسک‌های نویسنده، که از جایگاه رازآلودش ساز و کار سرنوشت را معین می‌کند.

اگر، همانطور که من فکر می‌کنم، آقای تالکین در این ژانر، بیش از هر نویسنده‌ی قبل از خودش موفق شده است تا ویژگی‌های سنتیِ جستجو، سفر قهرمانی، شیی روحانی، جدال میان خیر و شر را به کار ببرد و در عین حال نیاز ما به واقعیت تاریخی و اجتماعی را ارضا کند، باید ممکن باشد که چگونگی موفقیتش را شرح دهیم. برای شروع، هیچ نویسنده‌ای تا امروز، تا جایی که من می‌دانم، یک جهان خیالی و تاریخ جعلی‌اش را با این جزییات نیافریده است. وقتی خواننده‌ای سه‌گانه را به همراه ضمائم جلد آخر تمام می‌کند، همانقدر در مورد زمین میانه‌ی تالکین، طبیعتش، حیات گیاهی و جانوری‌اش، مردمانش، زبان‌هایشان، تاریخشان و عادات فرهنگیشان می‌داند، که فارغ از تخصصش، در مورد دنیای واقعی می‌داند.

دنیای آقای تالکین شاید عین دنیای ما نباشد. مثلا دنیای او اِلف دارد، موجوداتی که خیر و شر را می‌شناسند ولی به پلیدی سقوط نکرده‌اند و گرچه می‌توان آنها را کشت، خودشان به مرگ طبیعی نمی‌میرند. این دنیا را سارون، تجسدی از شر مطلق، به همراه موجوداتی مثل شلوب، عنکبوت غول آسا، یا اورک‌ها که هیچ امیدی به رستگاریشان نیست، به آشوب کشیده‌. ولی این جهان تابع قوانین قابل درکی است، نه فقط آرزو، شعور خواننده از محتمل بودن امور هرگز خدشه‌دار نمی‌شود.

حتی حلقه‌ی اصلی، سلاح روانی و جسمانی پرقدرتی که هرکسی از آن استفاده کند را نابود می‌کند، فرضیه‌ای است کاملا محتمل در چارچوب آن جهان، که از دل آن وظیفه‌ی خطیر نابود کردن حلقه که انگیزه‌ی اصلی سفر فرودو هم هست برمی‌خیزد.

نمایش کشمکش میان خیر و شر به مثابه‌ی جنگی که نهایتا خیر در آن پیروز می‌شود، کاری است سهل و ممتنع. تجربه‌ی تاریخی به ما می‌گوید که قدرت فیزیکی، و اکثر اوقات، قدرت ذهنی، به لحاظ اخلاقی بی‌طرفند، و کاملا واقعی: جنگ‌ها را طرف قوی‌تر می‌برد، حق باشد یا ناحق. همچنین اکثر ما باور داریم که چکیده‌ی خیر، عشق و آزادی است، پس خیر نمی‌تواند به زور خودش را تحمیل کند و خیر باقی بماند.

نبردها در آخرالزمان و «بهشت گمشده» به عنوان مثال، به سختی قابل هضم هستند، زیرا دو مفهوم غیرقابل تطبیق با هم برخورد می‌کنند: خدای عشق که موجوداتی آزاد می‌آفریند که می توانند عشق او را انکار کنند، و خدای قادر مطلق که هیچکس یارای برابری با او را ندارد. آقای تالکین نویسنده‌ای به بزرگی میلتون نیست، ولی در این مورد جایی که میلتون شکست خورده او موفق بوده. همانطور که خوانندگان مجلدات پیشین به خاطر دارند، موقعیت جنگِ حلقه به این ترتیب است: بخت، حلقه را در دست نمایندگان خیر نهاده، الراند، گاندالف، آراگورن. با استفاده از حلقه آن‌ها می‌توانند سارون را نابود کنند، تجسد شر را، ولی هزینه‌اش تبدیل شدن به جانشین سارون خواهد بود. اگر سارون حلقه را تصاحب کند، پیروزی‌اش کامل و فوری خواهد بود، ولی حتی بدون قدرت حلقه هم او از تمام دشمنانش قوی‌تر است، در نتیجه، اگر فرودو در نابودی حلقه شکست بخورد، سارون قطعا پیروز می‌شود.

شر، تمام برتری‌های ممکن را دارد مگر یکی ـ در تخیل فرودست است. خیر می‌تواند امکان تبدیل شدن به شر را تخیل کند ـ پس گاندالف و آراگورن از استفاده از حلقه امتناع می‌کنند ـ ولی شر، نمی‌تواند چیزی جز خودش را تخیل کند. سارون نمی‌تواند هیچ انگیزه‌ای به جز شهوتِ سلطه و ترس را درک کند، در نتیجه، وقتی می‌فهمد که دشمنانش حلقه را به چنگ آورده‌اند، حتی فکر اینکه ممکن است سعی کنند نابودش کنند به مخیله‌اش خطور نمی‌کند، و نگاه او خیره به گوندور می‌ماند و دور از موردور و کوهستان فنا.

علاوه بر این، پرستش قدرت نزد او، همانطور که باید، همراه شده با خشم و شهوت ظلم: وقتی می‌فهمد سارومان تلاش کرده حلقه را برای خودش بردارد، انقدر مشغول اعمال خشم علیه سارومان می‌شود که دو روز حساس را بدون توجه به گزارش جاسوسانش از پلکان Cirith Ungol می‌گذارند، و وقتی که پیپین انقدر احمق است که به درون گویِ Orthanc نگاه می‌کند، سارون می‌تواند همه چیز را کشف کند. میل او به زندانی کردن پیپین و استخراج حقیقت از او با شکنجه، باعث می‌شود او این فرصت طلایی را از دست بدهد.

چالش قدرت نویسندگی در حماسه‌ای به بلندیِ ارباب حلقه‌ها بسیار عظیم است و هرچه داستان پیش می‌رود عظیم‌تر هم می‌شود، نبردها باید شاخص‌تر شوند، موقعیت‌ها بحرانی‌تر، ماجراها مهیج‌تر و من فقط می‌توانم بگویم که آقای تالکین از این چالش‌ها سربلند بیرون آمده. از ضمیمه‌ها خواننده می‌تواند گوشه‌هایی هوس‌انگیز از دوران‌های اول و دوم زمین میانه را کشف کند. افسانه‌هایی که، آن طور که من شنیده‌ام، قبلا نوشته شده‌اند و امیدوارم که ناشر کتاب همین‌ که نسخه‌ی کاهیِ ارباب حلقه را منتشر شده دید، دیگر طرفدراران روز افزون آقای تالکین را منتظر نگذارد و منتشرشان کند.

منبع

canaltelegram

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
صنم ابراهيمي
8 سال قبل

مطلب زيبايى بود، ممنون.