مسئله تعریف سهل و ممتنع است، واقعا تا به حال از خودتان پرسیدهاید موسیقی چیست؟! به نظر شما موسیقی چیست و چقدر به تعریف خودتان اطمینان دارید؟ با ارشک عزیزی در شبگار همراه شوید و در مورد تعریف موسیقی بخوانید.
خیلیها با شنیدن این سوال بلافاصله میروند سراغ احساسات و اینکه موسیقی هم نوعی زبان است و از این دو نکته نتیجه میگیرند که موسیقی بیان احساسات با صداست. اما بیایید کمی فرهیختهتر باشیم و تعریف درستی از موسیقی ارائه بدهیم، تعریفی که مبنای علمی داشته باشد و همهی انواع موسیقی را در بر بگیرد، نه تعریفی که یک دانشآموز دبستانی در انشایی با موضوع موسیقی چیست، صرفا برای رفع تکلیف ارائه میدهد.
در فرهنگ آکسفورد تعریف موسیقی به این شکل آمده است: «هنر یا دانش ترکیب صداهای انسان یا سازها)یا هر دو( برای ایجاد زیبایی در فرم و هارمونی و بیان احساسات.»
حالا به نظر میرسد آن دانشآموز دبستانی ما هم که توی انشايش نوشته بود موسیقی یعنی بیان احساسات توسط صدا، نیمنگاهی هم به فرهنگ آکسفورد داشته است. لئونارد برنشتاین آهنگساز بزرگ آمریکایی در کتاب «دنیای زیبای موسیقی» خودش گفته:«یک قطعهی موسیقی عبارت است از کنار هم قرار گرفتن نتها طبق برنامهریزی معین.»
هر دو تعریف بالا قابل قبولند و در عین حال قابل رد شدن. شاید الان دارید با خودتان میگویید برو آقا، دیگر نگو از برنشتاین بیشتر بلدی یا تعریفت از موسیقی بهتر از تعریفی است که توی فرهنگ آکسفورد نوشته. اما فقط چند دقیقه به من مهلت بدید.
من این تعاریف را به یک دلیل خیلی ساده رد میکنم و آن هم جهان شمول نبودن این تعریفهاست. البته تعریف فرهنگ آکسفورد که خیلی اوضاعش بدتر است و حتی شامل تمام انواع موسیقی غربی هم نمیشود. موسیقی مگر فقط برای ایجاد زیبایی ساخته میشود؟ زیادند موسیقیهایی که با شنیدنشان مو به تن آدم سیخ میشود و هیچ زیبایی ندارند، یعنی اصلا آهنگساز آن موسیقی را برای زیبایی نساخته و هدف دیگری داشته است.
به جز این، مگر موسیقی فقط با صدای انسان و ساز و ترکیب این دو ساخته میشود؟ گروههایی هستند که با جارو، تشت، چکش و کلی ابزار آلات دیگر که هیچکدام ساز نیستند موسیقی میسازند. نت، یعنی فرکانس معینی از صدا و کنار هم قرار گرفتن نتها یعنی طبق برنامهریزی معینی فرکانسهای مشخصی را کنار هم قرار دادن. باز هم به سراغ همان گروههایی میرویم که از صدای جارو موسیقی میسازند. تازه بگذریم که حتی در ارکستر کلاسیک هم سازهایی مثل تبل بزرگ، سیمبال، مثلث و غیره وجود دارن دکه صدایشان فرکانس تعیین شدهای نداره. اینها همه در صورتی است که فرض کنیم استاد برنشتاین موسیقی مناطقی مثل ایران را در نظر داشته و صداهای ربع پردهای که در این موسیقی وجود دارد را به عنوان صدای فالش یا غیر نت در نظر نگرفته است . پس نهایتا به این نتیجه میرسیم که موسیقی بسیار گسترده است و فقط شامل نتهای مشخص زیبا نیست.
بهترین تعریفی که من تا به حال از موسیقی شنیدم را پروفسور رابرت گرینبرگ، استاد دانشگاه سانفرانسیسکو ارائه داده است. ایشان در کتاب تئوری موسیقی خودش، موسیقی را اینگونه تعریف میکند:«موسیقی یعنی صدا در زمان.»
حالا ما یک تعریف کامل از موسیقی داریم که شامل همهی انواع موسیقی در همهی نقاط جهان و همهی زمانهای متفاوت است. از موسیقی ارکسترال آلمان گرفته تا موسیقی بومی مناطق دورافتادهای در آفریقا. حتی اگر روزی با فضاییها ارتباط برقرار کنیم و آنها نوع بسیار متفاوتی از موسیقی ارائه بدهند، مطمئنا موسیقی آنها هم چیزی نخواهد بود جز صدا در زمان.
هر سبک از موسیقی خصوصیات خاص خودش را دارد که با توجه به آن خصوصیات و تعریف مشخصی که دارد در دایره بزرگ تعریف موسیقی ما، یعنی صدا در زمان، از سایر سبکها جدا میشود و هر کسی با توجه به فرهنگی که دارد، دورهای که در آن زندگی میکند، تفکراتش و خیلی عوامل دیگر، بعضی از سبکهای موسیقی را بیشتر از سایرین میپسندد. در آینده سعی میکنم تا جایی که اطلاعاتم اجازه میدهد سبکهای متفاوت موسیقی را بررسی کنم و خصوصیات آنها را تا حدودی بیان کنم.
سپاس که به موسیقی یه توجهی شد در شبگار.
با توجه به عدم وجود خط سیر روایی و کلاف سردرگم در نقل و قول های متن حاضر،خواننده دچار سردرگمی شده و غایت و مقصود نویسنده را نمی یابد.
مرسی! موسیقی خوب است!!
صدا در زمان … جالب و تامل برانگیز بود … سپاسگزارم
صدا در زمان ؟ این تعریف اصلا کامل نیست . اگه هر صدا در زمانی موسیقی باشه یعنی صدای شاخ و برگ درختاام موسیقین ؟ بهتره اینجوری بگیم صدا در زمانی که ساخته ی دست بشره !