قیصر لمپن نیست

۲۴ مهر ۱۳۹۲ | ۱۹:۴۲
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 7 دقیقه

جا به جا بسیار شنیده‌‎‌­ایم که از قیصر با لقب لمپن/لومپن یاد می­‌کنند. قیصر قهرمان فیلمی است با همین نام که مسعود کیمیایی در سال 1348 کارگردانی کرده است. اصطلاح لمپن یکی از رایج‌­ترین توهین‌­های روشنفکرانه در ایران است. عموما برای کسانی که از دایره ادب خارج می­‌شوند؛ متوجه کارشان نیستند و امثالهم به کار می‌­رود. یکی از متاخرترین موارد لمپن خواندن قیصر؛ نامه ابراهیم گلستان است که به انجمن آسیایی در نیویورک نوشته:

« قیصر کیمیایی گذشته از جایی که در سینمای ایران دارد، که موضوع این نمایشگاه در نیویورک است، یک لمپن خشمگین و انتقام‌جوست. طیب و طاهر و رمضان یخی و شعبان جعفری‌ست و همه‌ی آن‌هایی که به دنبال بزرگ‌شان که در لباس هیئت دیگری باشند میفتند و افتادند و قمه می‌کشند که کشیدند تا پاس او را بدارند و خودرواش را برانند و به خانه‌اش برسانند.»

متن کامل نامه را می‌توانید این‌جا بخوانید. من شخصا از انجمن آسیایی نیویورک خبر ندارم و علت نوشتن این نامه؛ فقط به قیصر کار دارم و این‌که قیصر لمپن نیست. شاید در وهله اول این حرف عجیب به نظر برسد؛ شاید هم با من موافق باشید اما قضیه خیلی سریع حل و فصل خواهد شد. کافی است مروری روی تعریف لمپن داشته باشیم. در سایت لغتنامه دهخدا لمپن این‌طور تعریف شده است:

لومپن، بیکاره، ژنده‌پوش

دانش‌واژه‌ی لمپن، اصطلاحی آلمانی است که در معنا، بیکاره و ژنده‌پوش را تداعی می‌کند، اما در مفهوم به قشرهایی از اعضای جامعه گفته می‌شود که بنا به دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شده‌اند. در این دیدگاه، لمپن به معنای رنجبران ژنده‌پوشی به کار می‌رود که قشرهای وازده‌ی اجتماع و جامعه را تشکیل می‌دهند. طبقه خود را از دست داده‌اند. به فساد کشیده شده‌اند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی می‌باشند. این عده در جوامع سرمایه‌داری، اغلب در شهرهای بزرگ، از طریق مشاغل انگلی، غیرتولیدی و غیراخلاقی و به طور غالب در شرایط بد و سخت زندگی می‌کنند.

محض محکم­‌کاری به این تعریف هم مراجعه کنید. این تعاریف چون قابل دسترسی سریع هستند انتخاب شدند. به هر حال اصطلاح لمپن؛ اصطلاح مهجوری نیست. آن‌قدر معروف هست که به سرعت بتوانید تعاریف دیگرش را هم پیدا کنید اما این تعاریف را مجموعا می‌شود در سه خصلت زیر مشخص کرد:

  1. لمپن شغل/حرفه درست و حسابی ندارد. به عبارت دیگر مسیر شغلی‌اش اصلا مشخص نیست. ممکن است چند ماه کار کند ولی اصولا آدم بیکار و بیعاری است.
  2. لمپن صاحب جایگاه و منزلت اجتماعی نیست؛ یعنی در هیچ طبقه­‌ای عضویتی ندارد. به یک معنا در حاشیه است. حتی اگر وقتی قمه می­‌کشد در متن حوادث باشد در بلند مدت در حاشیه است.
  3. لمپن فاسد است؛ بدون اخلاق زندگی می­‌کند. معمولا لمپن­‌ها دزدهای خرده‌پا هستند؛ آدم‌هایی که ابایی از جرائم کوچک و بزرگ ندارند؛ هرزه‌­ها و خیابان خواب­‌ها و امثالهم را می­‌شود مثال زد.

حالا کافی است این تعریف و ویژگی‌­ها را با قیصر مقایسه کنیم تا به وضوح لمپن نبودن قیصر را ببینیم:

 gheysar-23-7-921

  1. قیصر اصلا بیکار و بیعار نیست. او نه فقط بیکار نیست صاحب یک شغل بسیار خوب است. او در خوزستان و در شرکت نفت کار می­‌کند یک شغل ایده‌آل در دهه 40 و حتی امروز. او مسیر شغلی مشخصی دارد. نه فقط خودش؛ برادرش فرمان هم شغل بسیار خوبی دارد. فرمان قصاب محل است. کاسب است. مغازه­‌ای دارد و حرفه‌­ای است؛ و به سختی می­‌توان او را یک کارگر فرودست حساب کرد یا قیصر را. وضع مالی قیصر از چمدان پر سوغاتی‌اش وقتی به خانه برمی­‌گردد مشخص است: وضع مالی خوب.
  2. قیصر به وضوح صاحب جایگاه اجتماعی خوب است. او و خانواده‌­اش در محل معتبر هستند. دایی قیصر پهلوان کهنه‌کاری است و برادرش فرمان لوطی قدیمی و مدافع اهالی محل بوده است. در واقع قیصر از تبار پهلوانان است. آن‌ها خانه‌­ای بزرگ دارند؛ ساکنین قدیمی این محل هستند و هرچه باشند حاشیه‌نشین نیستند. قیصر خودِ متن است. قیصر کسی است که پیرزن بی سرپرست محل را به مشهد می­‌برد. شیرینی خورده‌­ای دارد و قرار است ازدواج کند. خانواده‌­ی قیصر آن‌قدر مد روز و موفق هستند که حتی خواهرشان اهل درس و تحصیل است.
  3. قیصر نه فقط خارج از دایره اخلاق نیست؛ نه فقط فاسد نیست. بلکه کنش او در داستان مصداق بارز کنش اخلاقی/ارزشی است. قیصر مدافع ارزش‌­های کهنی است که با ورود قوانین مدنی کم‌رنگ شده­‌اند. او انتقام خواهر مرده و برادر کشته­‌اش را می­‌گیرد. او مدافع ناموس است و منتقم برادرش. نه فقط در جامعه ایران در سال 1348 کنش قیصر مورد تایید بوده است؛ هنوز هم چنین کنشی در چارچوب عدالت شاعرانه قرار می­‌گیرد.

قیصر یک چاقوکش حرفه‌­ای نیست. اصلا علاقه چندانی به چاقوکشی ندارد. شاید اگر این حوادث رخ نمی‌­داد او هیچ‌­وقت کسی را نمی­‌کشت یا دست به چاقو نمی‌­برد. قیصر مرد موجهی است که در یک بزنگاه تصمیم می­‌گیرد چاقو بردارد و انتقام بگیرد. او یک قهرمان منفی (Anti-hero) است. اخلاق را زیر پا می‌­گذارد تا انتقام برادر با اخلاقش را بگیرد و همه‌ی این مسائل را در گفتگوهای فیلم می‌­توان به دقت ردیابی کرد. برای این‌که منظورم را روشن کنم یک خلاصه داستان تعریف می‌کنم در سال 1392:

          فردی موسوم به عقرب؛ به جرم تجاوز به چند زن و دختر دستگیر می‌­شود اما مدرک مستحکمی علیه‌اش وجود ندارد. فقط یکی از دخترها توان اثبات موضوع را دارد اما برادران عقرب خانواده­­‌اش را تحت فشار می­‌گذارند و وقتی برادر بزرگ‌ترش را می‌­کشند دختر شهادتش را پس می‌­گیرد. عقرب آزاد می­‌شود. برادر کوچک‌تر که در خارج از ایران در یک شرکت نفتی کار می­‌کند به ایران برمی­‌گردد. هم‌زمان با ورود او، خواهر که خودش را در مرگ برادر مقصر و در گرفتن انتقام ناتوان می­‌بیند خودکشی می­‌کنید. برادر کوچک‌تر به دنبال عقرب و برادرانش می‌­رود و تک تک آن‌ها را می­‌کشد.

این برادر کوچک‌تر هم لمپن نیست. هرکسی می­‌تواند به یک قاتل خونسرد تبدیل شود؛ اگر نظام­‌های قانونی جامعه در برقراری عدالت ناتوان باشند. قیصر لمپن نیست همان‌طور که مایکل کورلئونه به هیچ‌وجه لمپن نیست اما از دو منظر کاملا متفاوت. شما موقع تماشای فیلم با قیصر همراهی و هم‌دردی نمی‌­کنید؟ در داستانی که در سال 1392 اتفاق می‌افتد با برادر کوچک‌تر همراهی نمی­‌کنید؟ آیا در جهان داستان برادران آب منگل، و یا عقرب و برادرانش مستحق مرگ نیستند؟ منظور من این است که هرکس آدم می­‌کشد یا چاقو می‌کشد لمپن نیست. قیصر همان‌طور که در فیلم کاملا واضح است از تبار پهلوانان است؛ اما در زمانه جدید پهلوانی هم او رنگ خاکستری به خود گرفته است.

به نظرم یکی از معدود لمپن­‌های اصیل در سینمای ایران که با تعریف تطبیق کامل دارد و اتفاقا به جایگاه یک قهرمان تمام عیار هم دست یافته است؛ ابی در فیلم کندو(فریدون گله، 1354) است. ابی هم بیکار و بیعار است؛ هم کاملا حاشیه‌نشین است و هم آینده‌­ای روشن ندارد. او حتی پیرو اخلاقیات مشخصی هم نیست. اقلا از نظر خودش نیست. اما در یک مقطع زمانی اراده‌­اش را اثبات می­‌کند. منظور این‌که در سینمای ایران قهرمانان لمپن هم وجود دارند؛ فقط باید درست تشخیص‌شان داد.

در پایان این یادداشت باید بگویم که من با قهرمان بودن لمپن‌­ها شخصا هیچ مشکلی ندارم؛ و از فیلم قیصر هم بدم نمی‌آید. صرفا به نظرم می‌­رسد آن‌چه به عنوان لمپنیزم در سینمای ایران شناخته می­‌شود بیشتر از آن‌که با تعاریف هم‌خوانی داشته باشد با سلیقه­‌های رفتاری هم‌خوان است. لمپن خواندن قیصر به این دلیل که کسی را با چاقو می­‌کشد؛ بیشتر شبیه این است که تمام ایل بختیاری را به دلیل استفاده از برنو لمپن فرض کنیم.

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
10 سال قبل

به نظر من این متن تعریف دقیق و جامعی از لمپن در اختیار

آدم قرار میده.