“اون مرده که لباس قرمز پوشيده رو میبينی؟ اسمش دنی مک کویه. وقتی بيکاره يه مقداری از کارای امنيتی پولا رو انجام میده. من و دنی از وقتی 6 ساله بوديم با هم بوديم. به چهرهاش نگاه کن، فلوید. چون اگه بفهمه که يه جيببر کثافت تونسته پولای منو بدزده، من بايد اونو و هر کس ديگه که بخواد توی عمليات شيکاگوی من دخالت کنه، بکشم.” این جملاتی است که دویل لانگان (Doyle Lonnegan) یکی از سران گانگسترهای شیکاگو و نیویورک سر بازی گلف به دستیارش میگوید. این درحالی است که قهرمانان فیلم نیش (The Sting,1973) ، هنری گاندورف (Henry Gondorff) و جانی هوکر (Johnny Hooker)، قصد دارند بر سر او کلاه بگذارند. عملیاتی که اگر خوب پیش نرود، کوچکترین مشکلشان، پلیس خواهد بود.
در ایلینوی، جانی هوکر به همراه دوست و استاد سیاهپوستش لوتر کولمن (Luther Coleman) با شیادی پولهای مردی را از او میدزدند؛ غافل از اینکه پولهای آن مرد متعلق به دویل لانگان گانگستر معروف است. لانگان پس از باخبر از شدن از دزدی دستور قتل هر دو را صادر میکند. افراد لانگان لوتر را میکشند، اما هوکر میگریزد و به سراغ هنری گاندورف دوست و شریک قدیمی لوتر میرود. او و گاندورف برنامه کلاهبرداری بزرگی را ترتیب میدهند که هم انتقام لوتر را از لانگان بگیرند و هم پولی به جیب زده باشند. در این میان هوکر باید از دست قاتلین اجیرشده لانگان، پلیس محلی و افبیآی فرار کند.
جورج روی هیل (George Roy Hill) سه سال پس از ساختن شاهکارش، بوچکسیدی و ساندنسکید (Butch Cassidy And The Sundance Kid,1969) ، دوباره به سراغ تیم برندهی آن فیلم میرود؛ زوج شگفتانگیز رابرت ردفورد و پل نیومن، موی بلوند و چشم آبی. او که سه سال قبل، بازی اسکار را به جان شلهزینگر (John Schlesinger) برای کابوی نیمهشب (Midnight Cowboy,1969) باخته بود و نتوانسته بود اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را ببرد؛ این بار دیوید اس. وارد (David S. Ward) را به عنوان فیلمنامهنویس به گروه اضافه میکند تا او با فیلمنامه رویاییاش به دست آوردن اسکار را برای او تضمین کند. با اینکه هیل هرگز دوباره نتوانست موفقیت بوچکسیدی و ساندسکید و نیش را تکرار کند، اما چنان تاثیری گذاشت که فیلمهای بعدی ژانرهای این دو فیلم را وارد راه تازهای کرد.
داستانی که دیوید اس. وارد برای این فیلم نوشت؛ در این ژانر شاهکاری محسوب میشود و تا سالها در سینما مورد تقلید بسیاری قرار گرفت. حتی خود وارد هم سعی کرد از خودش تقلید کند، او 7 سال بعد فیلمنامه نیش 2 (The Sting II,1980) را نوشت؛ اما میتوان گفت خود او نیز چندان در پیروی از خودش موفق نبود. با اینکه داستان اشکالات منطقی زیادی دارد؛ اما چنان خوشایند است که شما در خود فرو میبرد و امکان چون و چرا از شما میگیرد. هر لحظه از فیلم شما باید منتظر یک غافلگیری جدید باشید. هر آن ممکن است شخصیتی در فیلم تغییر قالب داده و از دشمن به دوست و برعکس، تبدیل شود. بازیها چنان زیرکانه طراحی شده که به شما لحظهای اجازه تفکر نمیدهد و ضربهی نهایی در پایان فیلم به شما وارد میشود. پایانی غافلگیرکننده و زیبا که شما را تا مدتها نشئهی خود خواهد کرد. مطمئن باشید هیچکس نمیتواند فقط یکبار این فیلم را تماشا کند؛ در صورت یکبار دیدن بارها و بارها آن را خواهید دید.
زوج بازیگر این فیلم که هر دو در زمان ساخت این فیلم جزو ستارگان هالیوود به شمار میرفتند. زیبای چشم آبی که از مکتب اکتورز استودیو (Actors Studio) به سینما وارد شد و قرار بود تنها جای مارلون براندو (Marlon Brando) را پر کند، اما او خود به اسطورهای تبدیل شد. نیومن با کولهباری از تجربه از بزرگان سینما به این فیلم رسیده بود، تیرانداز چپ دست (The Left Handed Gun,1958) آرتور پن، بیلیارباز (Hustler,1961) رابرت راسن، پرده پاره (Torn Curtain,1966) آلفرد هیچکاک، لوک خوش دست (Cool Hand Luke,1967) استوارت روزنبرگ و زندگی و دوران قاضی روی بین (The Life And Times Of Judge Roy Bean,1972) جان هیوستون. در نیش او نقش هنری گاندورف، کلاهبردار کهنهکار را به خوبی بازی کرد به طوری که تصویر او با زیر پیراهن رکابی، دو بنده، کلاه و سیگاری بر لب تبدیل به شمایلی در سینما شد. رابرت ردفورد (Robert Redford) جوان راه کمتری را نسبت به نیومن کارکشته طی کرده بود؛ اما او هم چیزی کم نداشت؛ تعقیب (The Chase,1966 ) آرتور پن، این ملک متروک است (This Property Is Condemned,1966) سیدنی پولاک و پابرهنه در پارک (Barefoot In The Park,1967) جین ساکس. ردفورد به خوبی توانست نقش جوان انتقامجوی تازهکار را ایفا کند. او در کنار پل نیومن زوج رویایی را تشکیل میدادند که هرگز تکرار نشد. البته نمیتوان از نقش رابرت شاو (Robert Shaw) بازیگر نقش دویل لانگان گذشت. او یکی از بهترین بَدمنهای تاریخ سینماست؛ ترسناک، قوی و باهوش.
نیش توانست درسال 1974 در 10 رشته نامزد دریافت اسکار شود که موفق به بردن هفت اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، بهترین کارگردانی هنری، بهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین و بهترین موسیقی شد. سه اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین صدا و بهترین بازیگر مرد نقش اول را در برابر رقبا از دست داد. رابرت ردفورد اسکار بازیگری را به جک لمون (Jack Lemmon) برای بازی در فیلم ببر را نجات بده (Save The Tiger,1973) ساخته جان اویلدسن (John Avildsen)، باخت.
لینک نقد سریال در نیویورک تایمز