فرهنگ مقایسه: خانه از پای بست ویران است

۲۰ آذر ۱۳۹۲ | ۲۰:۳۴
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

این هفته در زیر دندان شب نیلوفر شاندیز شبگار و خوانندگانش را به یک تجربه مشترک می‌برد: تجربه مقایسه شدن. شما هم مقایسه شده‌اید؟ به نظرتان لطمه زده یا مثبت بوده است؟ این متن را بخوانید و بهتر قضاوت کنید.

ما همیشه از بچگی با دیگران مقایسه شده‌­ایم. با دختر همسایه که در درس‌هایش موفق‌تر از ما بود؛ با پسرخاله که مودب بود و می­‌دانست چطور آتش بسوزاند تا بقیه بچه­‌های فامیل مقصر جلوه کنند. بزرگ‌تر شدیم، با دوستان‌مان که در دانشگاه­‌ها و رشته­‌های بهتر قبول شدند مقایسه شدیم؛ قسمت ما که نشده ولی دوستانی که ازدواج کردند، می‌­نالند که از طرف خانواده با بقیه متاهلین فامیل مقایسه می‌شوند. به نظر می­‌رسد که این روند همین‌طور ادامه پیدا کند؛ یعنی همین روال را با فرزندان‌مان هم  ادامه می‌­دهیم. با جملاتی از این دست که:« کاش تو هم مثل فلانی بودی، ببین چقدر باهوشه و…» اما واقعا خودمان بهتر از هر کسی می­‌دانیم که هیچ‌وقت این‌طور مقایسه‌ها روند صعودی برای آن شخص ندارد. فکر نکنید نصیحت می­‌کنم. نخیر! ولی واقعا این‌جور مقایسه­‌ها بیشتر اوقات نتیجه عکس دارد. حداقل تجربه من این را می‌گوید.

من 8 سال است در دندانپزشکی کار ­می­‌کنم؛ به علاوه در دانشکده هم که بودم تا به حال مراجعه کننده­‌ای ندیده بودم که هیچ مشکل دندانی­ نداشته باشد. معمولا بیماران می­‌گذارند دندان به بدترین حالت از درد و پوسیدگی-  dental caries- و حتی آبسه  – abscess tooth- برسد و بعد مراجعه کنند‌. این موضوع سن و سال خاصی هم ندارد. از بچه­ 3 ساله که دندان­‌های شیری­‌اش تازه رویش یافته، تا پیرمرد 80 ساله که دیگر دندانی برایش باقی نمانده ­است. خیلی چیزها در این قضیه دخیل است. حتی بعضی از دانشجویان پایان نامه‌­شان را به بررسی این قضیه اختصاص می‌­دهند. فقر، پیشگیری نکردن از ابتدا، بی‌خیالی، بی­‌انگیزگی؛ در برش وسیع‌تر، فرهنگ، آب آشامیدنی فاقد فلوراید و … همه به این موضوع دامن می­‌زند. ماجرایی که این هفته برایتان می­‌گویم، هیچ پیش داوری از سمت من ندارد. فقط کاری را که همیشه با ما کرده‌­اند، من و شما این‌بار با هم  انجام می‌­دهیم: مقایسه کردن !

گفتم تا به حال مراجعه کننده‌­ای ندیدم که دندان‌­های تماما سالمی داشته باشد، جز یک بار. دختر هفده ساله سوئدی که حتی زبان ما را نمی‌­­دانست و با پدر ایرانی­‌اش آمده بود. برای ما مثل یک پدیده نادر پزشکی بود. هیچ پوسیدگی­‌ای نداشت که هیچ، حتی دندان از قبل پر شده یا از قوس خارج شده هم نداشت. معلوم است، پیشگیری از درمان واجب‌­تر است و این را آن‌ها می‌­دانند. می­‌دانند که باید در آب آشامیدنی فلوراید بریزند؛ می­‌دانند که در هر سنی، کدام دندان در ­می­­­‌آید و مراقبت­‌های لازم را انجام می‌دهند. این مقدمه طولانی را گفتم تا به ماجرای خودمان برسیم.

آن شب هم از شب­‌های شلوغ کلینیک بود. همه با درد آمده بودند و کسی نبود به آن‌ها بگوید:‌«‌‌خب مرد مومن، زنِ حسابی، چرا کل روز رو تحمل کردی تا نصفه شب بلند بشی و بیای؟» غر نمی‌­زنم ولی هیچ دندانی ناگهانی شروع به درد نمی­‌کند. حالا بگذریم. پسر نوجوانی هم در سالن منتظر بود. کاملا به مد روز لباس پوشیده بود و موهایش هم از آن مدل عجیب­‌ها بود که اسمش را من نمی­‌دانم. نه این‌که من پیر باشم، فقط از این دوران خیلی دور شدم. نوجوانی ما مدل موهای مردانه فقط آلمانی، تن تنی،کُ رنِلی ، فُ کُ لی ، چند مدل سیخ سیخی بود. یا حداقل من فقط این­‌ها را بلد بودم. در هر حال، سنش به زور به 16 می­‌رسید. تنها هم آمده بود. معلوم بود تازه بالغ شده و آن جوّ ِ مردانگی را گرفته بود و درد دندانش را بروز نمی ­داد. سعی می­‌کرد حواسش را با موبایل هوشمندش پرت کند تا زمانی که اسمش را برای معاینه صدا زدند، از جایش پرید و با چالاکی به اتاق معاینه رفت. یکی از موارد نادر دندانپزشکی را، در همان شب دیدم . فرض بگیریم اولین دندان دائمی هر کودکی بین سال‌های 6 تا 8 سالگی رویش پیدا می­‌کند، پس کسی که 16 سالش است در واقع به طور میانگین 9 سال است که اولین دندان دائمی را دارد. بقیه دندان­‌های دائمی به ترتیب تا 12 سالگی در می­‌آیند. با این احتساب فاصله رویش آخرین دندان دائمی با سن پسر نوجوان، 4 سال بود. باورش سخت بود، بین  4 تا 9  سال این همه دندان خراب، این همه دندان کشیده شده – missing tooth -! از 32 دندانی که هر آدم دارد ( بعضی‌ها دندان عقل ندارند و با 28 تا دندان سر وته ماجرا را هم می آورند.) تقریبا 6 تا دندان کشیده بود، 5 تا دندان کاملا تخریب شده و غیر قابل درمان و 4 یا 5 تا دندان با پوسیدگی سطحی داشت. دکتری که آن شب شیفت بود سر تکان می­‌داد و زیرِلب و از پشت ماسک پسر را سرزنش می­‌کرد. بیشتر دندانپزشکان، بیمار را ترغیب می­‌کنند که دندانش را ترمیم کند و آن را تا جایی که می‌­شود نگه دارد. اما در این مورد‌، دندانی که درد می­‌کرد دیگر عمرش تمام شده بود‌؛ مثل عمر خیلی از چیزهای دیگر که قدرشان را نمی­‌دانیم. این ماجرا چه ربطی به آن مقدمه طولانی داشت؟ حرف­‌های پسر در جواب دکتر این بود‌:‌«‌یک خواهر دارم، باهم دوقلو ناهمسان هستیم، مامانم اینا همیشه کارای اونو توسر من می‌زدن‌، مثلا می‌گفتن ببین خواهرت درس‌هاشو خوب می‌خونه، تو مثل خواهرت باش. یا در مورد دندان، مدام به من می‌گفتن، خواهرت مسواک می­‌زنه و تو نمی­‌زنی، مدام من رو با اون مقایسه می­‌کردن، چون دوقلو بودیم فکر می‌کردن باید مثل هم باشیم. منم تا زمانی که بچه بودم لجبازی می­‌کردم، وقتی مجبورم می‌­کردن مسواک بزنم‌، بعدش کارهایی می­‌کردم که بیشتر به دندونام آسیب برسه. خوشم می­‌اومد که من مثل اون نباشم. هنوزم منو با خواهرم مقایسه می­‌کنن. اون مدرسه تیزهوشان میره‌، دندوناش حرف نداره ولی من دوبار تو مدرسه رد شدم. اگه از اول با من، مث خودم رفتار می­‌کردن، منم این‌کارو نمی‌کردم، کاری کردن همیشه کارهای خوبی که خواهرم می­‌کرد و من نکنم.» دکتر آمپول بی‌حسی را زد و پسر منتظر شد تا دندانش بی‌حس شود. در ذهن خودم، او را با دختر سوئدی مقایسه کردم. زمین تا آسمان فرق بود. این پسر تا آخر عمر می­‌خواهد همین‌کار را بکند؟ پس فاتحه­ زندگی‌­اش خوانده شده ­است. بعضی چیزها ربطی به جامعه و کشوری که در آن به دنیا آمدیم ندارد. ما خودمان چه کار کرده‌­ایم؟ دوباره می­‌گویم، من بی‌طرفم، اما به نظر شما، پایه‌­ها درست بنا شده است؟

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
mahsa
9 سال قبل

خود من به چشم خودم همچین چیزی را دیدم .به نظر من خانواده ها مسوول هستند متاسفانه