فردریک سانگر متخصص زیست شیمی بود. کشفیاتی در مورد شیمی زندگی داشت که منجر به رمز گشایی ژنوم انسان و توسعه داروهای جدید، مانند هورمون رشد انسان شده بود. او توانست دو جایزه نوبل را ازآن خود کند و روز سه شنبه در کمبریج، انگلستان فوت شد. او 95 سال سن داشت و در یکی از روستاهای نزدیک کمبریج انگلستان زندگی میکرد و مرگش را آدریان پنرس، مدیر شورای تحقیقات پزشکی کمبریج تایید کرد.
دکتر سانگر نشان داد چگونه آمینو اسیدها با هم پیوند میخورند تا انسولین صورتبندی خودش را پیدا کند و به همین ترتیب توانست اولین جایزه نوبل خود را در رشته شیمی دریافت کند. پس از این کشف دانشمندان توانستند تمام گونههای پروتئین در بدن را تجزیه و تحلیل کنند.
در سال 1980، دکتر سانگر بار دیگر در رشته شیمی موفق به کسب دومین جایزه نوبل خود شد. اینبار برای اختراع روشی برای خواندن نامهای مولکولی که کدهای ژنتیکی را تشکیل میدهند. این کشف برای توسعه داروهای بیوتکنولوژیکی حیاتی بوده است و نوعی جعبه ابزار اساسی برای رمزگشایی ژنوم کل بدن انسان در دهه بعدی شد.
برای فردی به قد و قامت او تقریبا غیرمعمول به نظر میرسید، ولی وی تمام وقت کاری خود را در آزمایشگاه سپری میکرد. مدتها پس از دریافت اولین جایزه نوبل، او هنوز بسیاری از آزمایشات را شخصا انجام میداد و از سپردن آزمایشات به پژوهشگران تازهکار پرهیز میکرد، کاری که در آزمایشگاههای علمی مدرن، معمول است. دکتر سانگر گفته است که او مهارت کمی در واگذاری آزمایشات به دیگران دارد و استعداد کمی برای مدیریت و تدریس:«من در موقعیت تصمیم گیری برای انجام بیشتر یا کمتر آنچه که من دوست میداشتم قرار میگرفتم، و آن انجام تحقیقات بود.»
فردریک سانگر در 13 اوت 1918 در Rendcomb، انگلستان، جایی که پدرش پزشک بود، متولد شد. او انتظار داشت دنباله رو پدر باشد و پزشک شود، اما پس از مطالعه بیوشیمی در دانشگاه کمبریج، تصمیم گرفت یک دانشمند شود. او در مصاحبه ای در سال 1988 اظهار داشت که پدر او «نوعی زندگی تکهتکه داشته» که در آن «همیشه از یک بیماری به بیمار دیگر میرفته است.» و ادامه داد:«من احساس میکردم اگر روی یک مسئله مشخص کار کنم، بسیار به آن علاقمندتر خواهم بود و همچنین خیلی بهتر میتوانم عمل کنم.»
او مدرک لیسانس خود را در سال 1939 دریافت کرد و تمام سالهای جنگ دوم جهانی را در کمبریج باقی ماند و برای دکترای خودش زحمت کشید، که در سال 1943 آنرا دریافت کرد. او در مورد باورهای مذهبیاش که باعث شده بود به جنگ نرود و بعدا آنها را از دست داد گفت:«در علم، شما باید در مورد حقیقت دقت کنید، شما در حال مطالعه حقیقت هستید و باید همه چیز را ثابت کنید. در این متوجه شدم که مربوط ساختن همه چیز به دین دشوار خواهد بود.»
دکتر سانگر در در کمبریج ماند و خود را در مطالعه پروتئینها غرق نمود. هنگامی که او شروع به کار کرد، دانشمندان میدانستند که پروتئینها زنجیرههایی از اسیدهای آمینه هستند، که به هم مانند رنگ اسباب بازی کودکان به صورت محکم و ناگهانی وصل شدهاند. اما 22 اسید آمینه مختلف وجود دارد، و دانشمندان راهی برای تعیین توالی «دانه»های این اسیدهای آمینه در زنجیره نداشتند.
دکتر سانگر تصمیم به مطالعه در مورد انسولین گرفت، پروتئینی که در یک شکل خالص برای درمان دیابت به راحتی در دسترس بود. انتخاب انسولین تبدیل به خوششانسی شد: با داشتن 51 دانه اسید آمینه، انسولین تقریبا از ساختار نسبتا سادهای برخوردار است. با این حال، 10 سال طول کشید تا او توانست توالی شیمیایی آن را باز کند.
رویکرد او، که به نام «روش پازل، jigsaw puzzle method» معرفی میشود، شامل شکستن انسولین به تکههای قابل کنترل برای تجزیه و تحلیل است و سپس با استفاده از دانش پیوندهای شیمیایی، آنها را دوباره بهم متصل کند. با استفاده از این روش، دانشمندان در ادامه به تعیین توالی پروتئینها روی آوردند. دکتر سانگر 4 سال بعد از اینکه نتایج خود را انتشار کرد، جایزه نوبل را در سال 1954 دریافت کرد.
دکتر سانگر، جایزه شیمی نوبل سال 1980 را با دو دانشمند دیگر سهیم شد: پال برگ، که توانست تعیین کند چگونه مواد ژنتیکی را از یک ارگان به دیگری انتقال دهیم، و والتر گیلبرت، کسی که مستقل از دکتر سانگر، توانست تکنیکی برای توالی DNA ایجاد کند. به خاطر نسبتا ساده بودن آن تکنیک، روش سانگر تبدیل به رویکرد غالب شد.
دیگر دانشمندانی که دو جایزه نوبل دریافت کردند جان باردن (1956 و 1972)، مری کوری در فیزیک (1903) و در شیمی (1911) و لینوس پالینگ در شیمی (1954) و جایزه صلح (1962) میباشند.
دکتر سانگر جایزه لاسکر آلبرت تحقیقات پزشکی عمومی را در سال 1979 برای کارش در DNA دریافت کرد و در سال 1983 از شورای تحقیقات پزشکی انگلستان بازنشست شد. او دو پسر به نام رابین و پیتر و یک دختر به نام سالی دارد. در یک مصاحبه در سال 2001، دکتر سانگر در مورد چالش برنده شدن دو جایزه نوبل اینگونه میگوید:«گرفتن اولین جایزه نوبل از دومی بسیار مشکلتر است. چون وقتی که شما یک جایزه را داشته باشید، طبیعتا امکاناتی برای کار در اختیار خواهید داشت، همکارانی خواهید داشت و همه چیز آسانتر خواهد بود.»