غزلی از کریستوفر مارلو

۲۰ آبان ۱۳۹۲ | ۱۳:۴۱
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 4 دقیقه

Thefacethatlaunch-19-8-92

غزلی از کریستوفر مارلو 

کریستوفر مارلو، شاعر، نمایشنامه نویس، مترجم و متفکر قرن شانزدهم انگلستان است. او با ویلیام شکسپیر در یک سال متولد شد، اما در 29 سالگی به قتل رسید. پس از او شکسپیر به نمایشنامه نویس برتر قرن شانزدهم و دوره الیزابت تبدیل شد. دلایل قتل مارلو هرگز روشن نشد. در هر حال شعری که اینجا میخوانید، غزلی است عاشقانه که بر مبنای اساطیر یونانی ساخته شده است. در این شعر معشوقه هلن است، زنی که زیبایی اش جهان اساطیر یونان را در هم ریخت. در مورد مارلو این مجموعه از پیوندها بسیار جالبند،  و البته برنامه رادیویی بی بی سی می تواند بسیار راهگشا باشد.

 

این صورتی است که هزار کشتی به راه انداخت…

اين صورتی‌است که هزار کشتی به راه انداخت

و برج‌های بی‌بالای ایلیوم[1][1] را سوزاند؟

شيرين هلن؛ مرا با بوسه‌ای نامیرا کن

 

لبانش روان مرا پیش می‌کشند: ببین کجا می‌پرد!

بيا، هلن، بیا، روانم را دوباره به من بده

من همينجا می‌مانم؛ که بهشت در این لب‌هاست

و هرچه هلن نیست زنگ[1][2] است

   من پاریس می‌شوم؛ و برای عشق تو

باشد که ویتن‌برگ به جاي تروا تاراج شود

و من با منالوس ضعيف خواهم جنگید

و رنگ هاي تو را نشان كلاهخودم[1][3] خواهم كرد

بله، آشیل را از پاشنه زخم می‌زنم

و برمی‌گردم پیش هلن برای بوسه‌ای

واي كه تو از هوای غروب زیباتری

پوشیده در زیبایی هزاران ستاره

درخشان‌تر از ژوپیتر[1][4] شعله ور

وقتي  بر سمل[1][5] بدبخت ظاهر شد

دوست داشتني‌تر از فرمانرواي آسمان

در بازوان بي رحم و آبي آرتوسا[1][6]

و كسي جز تو معشوقه ي من مباد

کریستوفر مارلو

 

 

The face that launch’d a thousand ships

Was this the face that launch’d a thousand ships,
And burnt the topless towers of Ilium?
Sweet Helen, make me immortal with a kiss.
Her lips suck forth my soul: see where it flies!
Come, Helen, come, give me my soul again.
Here will I dwell, for heaven is in these lips,
And all is dross that is not Helena.
I will be Paris, and for love of thee,
Instead of Troy, shall Wittenberg be sack’d;
And I will combat with weak Menelaus,
And wear thy colours on my plumed crest;
Yea, I will wound Achilles in the heel,
And then return to Helen for a kiss.
O, thou art fairer than the evening air
Clad in the beauty of a thousand stars;

Brighter art thou than flaming Jupiter
When he appear’d to hapless Semele;
More lovely than the monarch of the sky
In wanton Arethusa’s azur’d arms;
And none but thou shalt be my paramour!

Christopher Marlowe


[1][1] اسم ديگر شهر تروا بوده است؛ در واقع تروا نام کشوری است و پایتخت آن ایلیوم.

[2][2] منظور از زنگ؛ همین زنگ معمولی آهن است!

[3][3] چون در روزگاران گذشته شخصیت‌ها همه با کلاه‌خود صورت‌پوشیده می‌جنگیدند بالای کلاه‌خود و روی سپرشان رنگ و نشانی بوده که قابل شناختن باشند؛ این اشاره به همان رنگ و نشان است.

[4][4] ژوپیتر در واقع زئوس به رمی است؛ سمل از زئوس خواست که با تمام شکوه الهی‌ش بر او ظاهر شود؛ و به محظ ظهور؛ گرمای رعد و برق‌های زئوس سمل را سوزاند

[5][5] سمل يكي از معشوقگان زميني زئوس بوده است؛ دختر كادموس و مادر باكوس/ديونوسوس؛ كه با حيله‌ی هرا، همسر زئوس از بین رفت.

 [6][6] آرتوسا اسم يك چشمه است، داستان از اين قرار است كه خداي رودخانه اي عاشق آرتوسا شده بوده و او فراري بوده تا بالاخره در جزيره اي براي فرار آرتميس به چشمه تبديلش مي كند. ظاهرا منظور آقاي مارلو از اين دو خط شعر عكس خورشيد است كه در چشمه افتاده باشد.

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
tah
10 سال قبل

دست شما درد نكند فكر كنم متن سختي بود براي ترجمه

zahra
10 سال قبل

هرچقدرسعی می کنید خاص باشید فایده ای نداره.چیزی بنویسید که نوشته ی ذهن خودتون باشه نه همش ازاین سایت واون سایت مطالب برداریدوترجمه کنید اونم بیشترش اشتباه ترجمه شده باشه.توسایت شبگار هیچ کار تازه وخلاقانه نمیبینیم بدنیست یه کم تحول.هرشب دنبال یه چیزجدید میگردیم انگارفایده نداره مطالبی که اینجانوشته وترجمه میشه واقعا دیگه تکراری شده.به قول استادنوری بایددیگه همه بگیم خداحافظ شبگار.

مدیر
پاسخ به  zahra
10 سال قبل

ترجمه از آثار کلاسیک همیشه در همه جای جهان بخشی از روش ارتقای فرهنگی بوده است. اگر این کار بد و تکراری است، شبگار به بد و تکراری بودن مفتخر است. شبگار در جواب سلام سلام میکند، در جواب خداحافظی هم سلام می کند. سلام.

zahra
10 سال قبل

سلام اقای مدیر شایدمن تند رفتم.من شخصایه چیز جدید میخام شاید این خودخواهیه منه ولی وقتی باتمام ترجمه ی تمام آثار کلاسیک دنیااین فرهنگ ارتقا پیدا نمیکنه چه فایده.من فقط میگم یه روش دیگه پیداکنین.

zahra
10 سال قبل

راستی من قصدتوهین نداشتم(پوزش)

مدیر
10 سال قبل

البته که دقت نظر شما، و دغدغه داشتن شما، به ما انگیزه میده. اما هنوز تا ترجمه تمام آثار کلاسیک به فارسی راه درازی باقی مانده است. شبگار ضمن تلاش برای سهم داشتن در این فرآیند، حتما به تولید مطالب تازه هم فکر می کند.