سه داستان درباره مرگ

۱۳ مهر ۱۳۹۲ | ۱۴:۳۸
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 4 دقیقه

بی­‌اغراق می­‌توان گفت بیشتر نویسنده‌­ها درباره‌‌ی مرگ نوشته‌­اند. داستان­‌هایی شامل ترس از مرگ، توصیف آن، تجسم و تخیل آن و حتی در ستایش آن. دغدغه‌ی­ کشف این راز هیچ‌وقت دست از سر انسان بر نمی‌­دارد.  هر سه داستان  این هفته  به مرگ می‌­پردازند.onthelineoffiction-7-13-7-922

تا­کنون به این فکر کرده‌­اید که چه می­‌شد اگر یک نفر به خاطر شما خودکشی می­‌کرد؟ در حالی که شما حتی به یاد نمی­‌آورید او را کجا دیده‌­اید. شخصیت قهرمان داستان «وقتی کسی باور نمی­‌کند.» نوشته­‌ی  فرامرز دهگان در این موقعیت قرار گرفته است. این داستان، در سایت عقربه منتشر شده و در وبلاگ دو هفته­ اخیر هم داستان برتر هفته انتخاب شده است. داستان علاوه بر گزارش یک مرگ که به خودی خود، پر از ابهام و تعلیق است، به اعترافات ذهن بیمار شخصیت اصلی داستان می­‌پردازد و گریز­ی از واقعیت به تخیل او  می­‌زند. داستان پیچ‌در‌پیچ و جذاب و روابط شخصیت­‌ها در آن پر رمز و راز و عجیب است. مثل خواهر و برادر داستان که کاملا از حالت کلیشه‌­ای درآمده‌­اند. بخشی از داستان را بخوانیم:

«خب حالا این آدم چرا باید خودشو بکشه‌؟ اصلا هم که بکشه چه ربطی به تو داره‌؟ گیرم که یک‌بار هم تو رو استاد خطاب کرده و تو هم جوری نگاش کردی یعنی که “هنوزم خیلی برای تو پیر نیستم عزیزم‌. پس همون فرهاد. باشه؟” مسخره است‌. واقعا مسخره­‌ است . چی باید بگم‌؟ چی باید بنویسم‌؟ باور که نمی‌کنن.»

داستان «برادر مرده‌­ام به آمریکا می­‌آید.» نوشته‌ی­ الکساندر گودن، ترجمه‌ی­ مرتضی معدنی­‌ثانی‌، داستانی است سراسر غم، از یک خانواده­ درگیر جنگ که از پدر دور افتاده‌­اند. در همان سال­‌های نبود پدر، یکی از پسرهای خانواده می­‌میرد‌. پدر تا سال­‌ها چیزی نمی‌­داند، تا اینکه خانواده دوباره دور هم جمع می‌­شوند. تاثیر مرگ آن پسر روی پدر و یکی دیگر از پسر­ها بسیار عمیق و تلخ است. می‌­توان گفت نویسنده داستان را در مذمت جنگ نوشته است. این داستان در سایت بوطیقا منتشر شده و این هم قسمتی از داستان است:

«بعدش به من گفتند طوری در مرگ برادرم گریه کرده‌ام که انگار دنیا روی سرم خراب شده است و من باور ‌کردم‌. هم‌چنین گفتند که پیراهن پاره کرده‌ام و سرم را به در و دیوار خانه کوبیده‌ام و من باز باور ‌کردم. اما وقتی گفتند که رنج و غصه‌‌ی این مرگ هم می‌گذرد و دلم مثل مزارع پهناور اوکراین که پس از برداشت مابقی محصول غلَه پاک می‌شوند، صاف و تمیز می‌شود ساکت ماندم … »

داستان انگلیسی این هفته‌، The brief History of the dead نوشته­ کوین بروکمایر است. شاید بزرگ‌ترین سوالی که ذهن انسان را درگیر کرده است، دنیای بعد از مرگ باشد و فقط از کسانی که آن را دیده‌­اند می‌‌توان حقیقت را پرسید. داستان روایت کسانی است که از چگونگی مرگ‌­شان می­‌گویند. مرگ­‌های متنوع و با جزئیات بسیار و منحصر‌به‌فرد. جالب‌­ترین قسمت داستان، جایی است که نویسنده از شهر مردگان می­‌نویسد. شهری که قوانینش مثل همین دنیاست با یک تفاوت بزرگ. برای دوستانی که به خواندن ترجمه­‌ی داستان علاقه دارند لینک ترجمه  شده را هم گذاشته‌­ام.

انتخاب توصیف یک صحنه ماندگار از مرگ برایم دشوار بود، صحنه­‌ای که عمیق و تاثیرگذار باشد. فکر می­‌کنم قسمتی از کتاب ژان کریستف نوشته‌ی­ رومن رولان این ویژگی را داشته ­باشد. شاید شما هم با من موافق باشید.

«از آستانه‌ی در نیمه باز مراقب چهره‌ی­ دردمندی بود که روی پشتی افتاده و از فشار بی­‌رحمانه­‌ای که حنجره‌­اش را در چنگ می­‌گرفت، خفه می­‌شد . . . چهره­‌ای که هر آن تکیده‌­تر می­‌گشت . . . وجودی که نیستی مانند تلمبه‌­ای آن را می­‌مکید، فرو می­‌رفت . . . آن خرخر جان‌گزا و آن تنفس ماشین­‌وار، شبیه به حباب که در سطح آب می‌­ترکد، نفس‌­های آخرین تنی که به اصرار می­‌خواهد زنده بماند و حال آن که روح دیگر رفته است. پس از آن سر به کنار پشتی لغزید و همه چیز خاموش گشت.»

لینک داستان ” وقتی کسی باور نمی‌کند 

لینک داستان  ” برادر مرده‌ام به آمریکا می‌آید “

لینک داستان The brief History of the dead     

لینک داستان تاریخچه  مختصر مردگان

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها