در 14 شهر این ایالت مجرم شناخته شده، جرایم او سرقت مسلحانه، قتل، حمله به بانکهای ایالتی و پستخانهها بوده و علاوه بر اینها اقدام به فرار از زندان ایالتی، جعل اسناد، داشتن دو زن در آن واحد (البته به نظر این حقیر این جرم نیست)، ترک کردن زنها و فرزندان، بههم ریختن نظم عمومی، آدمدزدی، خیانت، دزدی از مغازهها، فروش اجناس مسروقه، رد و بدل کردن پول تقلبی و اطاعت نکردن از قوانین ایالتی است، بنایراین طبق قوانین ایالتی او مجرم شناخته میشود و مطابق قانون با او رفتار خواهد شد. ما از طرف قانون این جنایتکار را که هیچ امیدی به نجات او نیست و نام او ماریو رومرو (معروف به توکو) است به اعدام محکوم میکنیم تا از زندگی ننگین خود راحت شود. این گوشهای از جرائم یکی از سه شخصیت اصلی فیلم خوب، بد و زشت (The Good,The Bad and The Ugly, 1967) است. سه هفتتیرکش که در دنیای بیقانون غرب وحشی به دنبال تصرف 200 هزار دلار پول دفن شده هستند.
انجل آیز (Angel Eyes) قاتل مزدور در جریان یکی از ماموریتهایش متوجه میشود که در خلال جنگهای انفصال سه سرباز جنوبی 200هزار دلار سکه طلا را دزدیده و در جایی دفن کردهاند. او دو نفر آنها را میکشد و در پی نفر سوم یعنی بیل کارسون میرود. از سوی دیگر بلوندی (Blondie) جایزه بگیر و توکو (Tuco) قانونشکن که قبلا همکار بودند، در صحرا به بیل کارسون نیمه جان برمیخورند. بیل کارسون نام قبرستانی که طلاها در آن دفن است را به توکو و نام قبر را به بلوندی میگوید. این دو که لباس جنوبیها را پوشیدهاند، اسیر شمالیها میشوند، در حالیکه انجل آیز افسر شمالی مسئول زندان آنهاست. و این داستان جدال و سفر این سه هفتتیرکش است برای به دست آوردن 200هزار دلار طلا.
سرجیو لئونه (Sergio Leone) که کارش را در سینما با دستیاری کارگردانانی مانند ویتوریو دسیکا در 18 سالگی و مروین لروی و رابرت وایز شروع کرد، پلههای ترقی را یکییکی طی کرد و در بن هور (Ben Hur, 1959) کارگردان گروه دوم بود، بعد از کارگردانی یک فیلم ناموفق تاریخی با ساخت فیلم به خاطر یک مشت دلار (Fistful Of Dollars, 1964) به سمت ژانر مورد علاقهاش یعنی وسترن میرود و پایهگذار ژانری جدید در سینما میشود، ژانری که به وسترن اسپاگتی معروف شد. فیلمهای این ژانر تماما در اروپا به ویژه در ایتالیا تولید میشدند، هرچند که از ستارگان هالیوودی استفاده میکردند. لئونه با دیدن موفقیت فیلم اولش سهگانهای ساخت که با “خوب، بد و زشت” به اوج رسید. بعدها او با خلق شاهکاری به نام روزی روزگاری در آمریکا مهر سکوتی بر لبان منتقدان فیلمهایش و ژانر مخلوقش زد. با اینکه بعد از لئونه ژانر وسترن اسپاگتی ارزشهای اولیه را از دست داد، ولی همین سه فیلم لئونه کافی است تا نماد نسل تازهای از سینما باشد.
خوب، بد و زشت با وسترنهای کلاسیک تفاوتهای زیادی دارد، دیگر از قهرمان پاک و منزه خبری نیست، قهرمان فیلمهای لئونه برای برد بازی میکند، حال این برد به هر قیمتی به دست بیاید. با اینکه بلوندی یا “خوب” قهرمان مورد علاقه ما در این فیلم است، اما او هم قوانین خاص خود را دارد و زمانی که همکارش به دار آویخته می شود، تنها سری تکان میدهد. سه وسترن در پی یافتن طلا، داستان یک خطی که خلاصه داستان بسیاری از فیلمهای وسترن قبل و بعد این فیلم است، اما لئونه با خلق شخصیتهای متفاوت و به یاد ماندنی، استفاده از نماهای هنرمندانه، ایجاز در دیالوگ و ریتم مناسب، خودش را از بقیه جدا کرده است.
سه بازیگر اصلی فیلم از هالیوود به این فیلم وارد شدهاند. کلینت ایستوود (Clint Eastwood) بازیگر نقش بلوندی که قبل از بازی در به خاطر یک مشت دلار تنها یک بازیگر تلویزیونی درجه دو بود، با بازی در سهگانه لئونه پلههای ترقی را یکی بعد از دیگری طی کرد و یکی از بزرگترین بازیگر/کارگردانهای تاریخ سینما تبدیل شد. شمایل او در این فیلم به نماد وسترن اسپاگتی تبدیل شد، هفت تیرکش بی نام و بی گذشتهای که کم حرف میزند و سریع میکشد. الی والاش (Eli Wallach) بازیگر نقش “زشت” که مقدار زیادی از بار جذابیت داستان برعهده اوست، جای جیان ماریا ولونته را در این فیلم گرفت و با بازی خوبش به یادماندنیترین نقش زندگیاش را رقم زد. زشت تنها شخصیتی است در فیلم دارای گذشته و خانواده است، او با اینکه هفتتیرکش زبردستی است، اما به اندازه دو رقیب دیگر باهوش نیست یا به عبارتی هنوز سادگی روستایی خود را حفظ کرده است. بار کمدی فیلم بر دوش این شخصیت است که والاش به خوبی از عهدهی آن برآمده است. لی وان کلیف (Lee Van Cleef) بازیگر نقش “بد”، شخصیت منفی داستان است و با اینکه حضور چشمگیری در فیلم ندارد، با چشمهای تنگ و بند انگشت قطع شدهاش به خوبی توانسته شمایل یک هفتتیرکش بیرحم و زیرک را به نمایش بگذارد.
وقتی صحبت از موسیقی فیلم میشود، یکی از اولین تمهایی که به ذهن میرسد، موسیقی متن فیلم “خوب، بد و زشت” است، چه فیلم را دیده باشید و چه ندیده باشید. شاید انیو موریکونه (Ennio Morricone) یکی از بزرگترین سازندگان موسیقی فیلم باشد، اما قطعا به یادماندنی ترینشان است. موریکونه و وسترن اسپاگتی دو عنصر جدایی ناپذیر از هم هستند که تماشاچیان سینما این دو را در کنار هم میشناسند، هرچند که موریکونه هم مانند لئونه راه خود را از وسترن اسپاگتی جدا و آثار به یادماندنی دیگری هم خلق کرد، موسیقی فیلمهای بزرگی چون روزی روزگاری در آمریکا (Once Upen a Time In America, 1984)، تسخیرناپذیران (Untouchables, 1987)، سینما پارادیزو (Cinema Paradiso, 1988)، لولیتا (Lolita, 1997) و باگزی (Bugsy, 1991) آثار او هستند.
شاید عجیب باشد که در حضور فیلمهای وسترنی ساختهی بزرگانی همچون جان فورد و هاوارد هاکس، فیلم “خوب، بد و زشت” به انتخاب مردم در سایت IMDB بهترین فیلم تاریخ در ژانر وسترن و ششمین فیلم تاریخ سینما است. ممکن است شما علاقهای به ژانر وسترن نداشته باشید یا از فیلمهای تجاری خوشتان نیاید، اما دیدن یک وسترن آمریکایی با طعم اسپاگتی، بامزگی الای والاش، ایستوود خوشتیپ، به همراه نوای سوت استاد موریکونه شاید اینبار به مذاق شما خوش بیاید. اگر یک تماشاچی صرف نیستید و آشنایی کمی با هنر سینما دارید، قطعا در لحظاتی از فیلم از کاری که لئونه در این فیلم انجام داده بدنتان به لرزه خواهد افتاد.
پانوشت: و یادتون باشه آدمها دو دستهاند: اونایی که “خوب، بد و زشت” رو دیدن و اونایی که ندیدن.
دو نقد از راجر ایبرت به فاصله 27 سال :
فیلم که بدون شک یکی از شاهکارهای تاریخ سینماست نسخه ی blu-ray فیلم خیلی عالیه .خلاصه ونقد فیلم هم خیلی خوب بود مخصوصا نقدهایی که از مجلات ومنتقدین معتبر گذاشته بودین . موفق باشید.
خیلی ممنون جناب فیاض از نظر خوبتون